تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوسنگین ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( همچ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سوسنگینا ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( همچ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوسنگ ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( همچون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سوسنگیناسنج ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سوسنگینا نگار ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوسنگینا نگاشت ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سوسنگین سپهر ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سوسنگین اختر ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سوسنگ ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( همچون ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

‏‎‎‎‎ واژهٔ خلیج یا خلیگ پارسی است. خلیگ از خَل ( بن اکنون یا مضارع خَلیدن ( =نفوذ کردن، سوراخ کردن ) ) پسوند پهلوی �ایگ� ساخته شده است؛ که در کل ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏هوخواندن = مطالعه کردن هوخوانش = مطالعه {هوخواندن: پیشوند �هو� ( به معنای خوب ) خواندن} ‎#پیشنهاد_شخصی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

همانگونه که در دهخدا نوشته شده است، خراج همان خراگ است و واژه ای پارسی است. خراج: خر ( بن مضارع خریدن ) بعلاوهٔ پسوند �اج� ( ترادیسیدهٔ همان پسوند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تَسو یا تَسوک به معنای Hour است نه clock. برابر clock می شود تَسوسنج یا تَسوک سنج. در پهلوی ساسانی واژه ای داریم به نام wisānag که برابر با ده ثانی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

آخ = رد پا، اثر بن مایه: فرهنگ نفیسی ( ناظم الاطبا )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از دوستان گرامی برای کم دقتی ام پوزش می خواهم. واژهٔ �ایز� به معنای رد پا که در �هنیزیدن� و �هنیزش� و . . . به کار گرفتم، واژه ای ترکی است. بنابراین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏راشِناسی = علم منطق، logics، علمی که به بررسی قوانین حاکم بر دلیل و استدلال می پردازد. راشِناختی = منطقی ( به معنای مربوط به علم منطق، نه به معنای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏دُژرا = مغالطه {دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود ) ‎#پیشنهاد_شخصی ‎#پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پُغار بن مایه: لغت نامه دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

پُغار = تکبر پس پُغارمَند = متکبر بن مایه: لغت نامه دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

قناعت = توسنگ بن مایه: لغت نامه دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

‏وَدیدن = ازدواج کردن، to wed، to marry وَد، وَدِش = ازدواج، wedding {برساخته از �وَد� یا �وَذ� اوستایی به چم ازدواج کردن. ( شاید �وُد� عربی که مودت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏اَدیدن = to add اَدِش = جمع، addition {واژه �اَد� یا �اَذ� در پهلوی اشکانی یک حرف اضافه و به معنای با، به همراه، به علاوه و . . . است} بن مایه: دس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تَسو، هاسَر = ساعت ( hour ) ‏هاسَرژه = دقیقه وِسانژه = ثانیه {برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

‏تَسو، هاسَر = ساعت ( hour ) هاسَرژه = دقیقه وِسانژه = ثانیه {برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

‏تَسو، هاسَر = ساعت ( hour ) هاسَرژه = دقیقه وِسانژه = ثانیه {برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

‏بُرَنگ = slice بن مایه: فرهنگ کرمانی، منوچهر ستوده {روشن است که این واژه از ریشهٔ بُریدن است. البته در گویش کرمانی �بُرِنگ� خوانده می شود. } ‎#پا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

‏اُول، اُل = بالا پس اُولتَر، اُلتَر ( =بالاتر ) = ultra بن مایه: فرهنگ کوچک پهلوی، مکنزی ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در فرهنگ نفیسی جناب ناظم الاطبا برای رد پا واژهٔ �آخ� آمده است. بنابراین با نگر به پیشوند �هن� که معنای درون و داخل و . . . را می رساند و پیشتر به تف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جاوَر = حال تَرجاوَریدن = متحول شدن، از یک حال به حال دیگر شدن تَرجاوَرِش = تحول ( به همان معنای دگرگونی حال ) {تَرجاوَریدن: پیشوند �تَر� ( دیسه دی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

‏خَشاییدن = حکومت کردن خَشایش = حکومت بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

‏رَنپیدن = تجاوز کردن رَنپش = تجاوز {شاید با rape انگلیسی همریشه باشد} بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏پَتراز = dimension بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

این واژه سغدی است ( که یکی از زبانهای ایرانی است ) . بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

‏دیدآوا = video {واژهٔ ویدئو از آمیختن دو واژهٔ videre لاتین ( به معنای دیدن ) و audio به معنای سدا یا آوا پدید آمده است. من هم با پیروی از آن الگو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏پَرویریدن = توضیح دادن، to explain پَرویرِش = توضیح پس پرویرین = واضح پَرویریده = توضیح داده شده، واضح کرده شده بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

‏اَنیستالدن = to install اَنیستالِش = installation {اَنیستالدن: پیشوند �اَن� به معنای درون ( که هنگام ساخت برابرنهاد برای �واردات� مفصل توضیح داده ا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

�ایگ یک پسوند در زبان پهلوی بوده است که اسم و صفت می ساخته است. برای نمونه �نبیگ� که می شود کتاب ( نبیگ: نِب ( ریشه بریده نبشتن ( ریشه بریده یعنی قسم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ژفره = غلبه ( منظور پیروزی در بازی و ورزش و قمار و . . . است ) پس ژَفریدن = غلبه کردن بن مایه: لغت نامه دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

گَهولیدن = تعویض کردن، معاوضه کردن پس گَهولِش = تعویض، معاوضه بن مایه: لغت نامه دهخدا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

حقیقت = آمَنگ [āmang] بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پَرخیز = خدمت، سرویس پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce #پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تَرمَزدَن = ساکت شدن پس تَرمَزِش = سکوت تَرمَزان = ساکت ( همچون خندان از خندیدن، گریان از گریستن و . . . ) تَرمَزاندن = ساکت کردن بن مایه: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ژوویدن = رقصیدن ژووِش = رقص بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ژوویدن = رقصیدن ژووِش = رقص بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ویدیو واژه ای نوساخته است که از آمیزش دو واژهٔ audio به چم آوا و سدا و . . . و videre لاتین که به چم یا معنای دیدن است ( بینش که در پهلوی وینیشن بوده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

‏روهبان = رُهبان روهبانی = رُهبانیت {واژه �روه� در دهخدا به چم �سیرت نیک� آمده است. ولی با نگر به �روهبان� ( =نگهبان روه ) که به چم پارسا است، درمی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

پَرخیز = خدمت، سرویس پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce #پارسی د ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قحطی = وَغنا بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مَرخ = صاف بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در سغدی واژه �نافچ� را برای ملت داریم. این واژه با �ناف� یا �نافَگ� پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قری ...