تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

‏‎‎‎‎ واژهٔ خلیج یا خلیگ پارسی است. خلیگ از خَل ( بن اکنون یا مضارع خَلیدن ( =نفوذ کردن، سوراخ کردن ) ) پسوند پهلوی �ایگ� ساخته شده است؛ که در کل ب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٦

‏آم = عام آمیگ = عمومی آمیگاندن = تعمیم دادن آمیگانِش = تعمیم آمیگانده = تعمیم داده شده {واژه عام همان �هام� پهلوی است که به چم همه است ( برای نمونه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

�ایگ یک پسوند در زبان پهلوی بوده است که اسم و صفت می ساخته است. برای نمونه �نبیگ� که می شود کتاب ( نبیگ: نِب ( ریشه بریده نبشتن ( ریشه بریده یعنی قسم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

‏مِهَند = مهم مِهَندا = اهمیت {مهند: مه ( بزرگ ) پسوند اسم و صفت ساز � - ند� ( این پسوند در بلند، کمند، شوند و . . . دیده می شود ) . در کل به معنای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

این واژه سغدی است ( که یکی از زبانهای ایرانی است ) . بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

‏نِقَشن = علامت، نقش {واژه نقش عربی نیست و دگرگون شده همین واژه است. بسیاری از گ ها در سغدی غ/ق می شود. از همین رو نگاشتن نیز به گمان نِقاشتن یا نِق ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

‏رَنپیدن = تجاوز کردن رَنپش = تجاوز {شاید با rape انگلیسی همریشه باشد} بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

ترجیح دادن = بَرپسندیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ژوویدن = رقصیدن ژووِش = رقص بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دات یا داتا = قانون بُندات یا بُنداتا = قانون بنیادی یا اساسی {برساخته از �دات� پهلوی به معنای قانون} بن مایه: فرهنگ فارسی به پهلوی، استاد فره وشی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏دَفتَروَن = account، حساب {دَفتروَن: دفتر پسوند مانستگی �وَن�. در کل به معنای آنچه مانند دفتر در آن اطلاعات ( اطلاعات مالی یا غیرمالی ) ثبت می شود} ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

طویل = دراز >>> طول = درازا، درازنا عمیق = ژرف >>> عمق = ژرفا، ژرفنا عریض = پهن >>> عرض = پهنا پس فاصله = دورنا {دور پسوند اسم ساز �نا�} #پیشنهاد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در سغدی واژه �نافچ� را برای ملت داریم. این واژه با �ناف� یا �نافَگ� پهلوی که به چم خانواده است، همریشه است. بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

‏هَنداسیدن = مهندسی کردن هَنداسیده = مهندسی شده هَنداسِش = مهندسی هَنداسگَر = مهندس {همانگونه که می دانید هندسه و مهندس و . . . عربی در بنیاد از پار ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

با درود بر جناب آقای ایرزاد. باید بگویم حدس ایشان کاملا درست است. در پَهلوی اشکانی موج = وَرم آمده است و واژه وَرَم عربی نیز به گمان از همینجا می آید ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

کنترل کردن = وَرسیدن کنترل = وَرسِش کنترل کننده = وَرسِشگر ( برساخته از �وَرس� که به معنای مهار و افسار شتر است ) بن مایه: لغت نامه دهخدا #پیشنه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate مَریابش، مَریافت = calculation {مَریافتن: مَر ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) یافتن. رویهمرفته به معنای پیدا ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

‏برآویختن = به حالت تعلیق درآوردن، to suspend برآویزش = suspension ( در اصطلاح سزگان شناختی ( =حقوقی ) ) ‎#پیشنهاد_شخصی ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

‏روهبان = رُهبان روهبانی = رُهبانیت {واژه �روه� در دهخدا به چم �سیرت نیک� آمده است. ولی با نگر به �روهبان� ( =نگهبان روه ) که به چم پارسا است، درمی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

وَرسیدن = to controll وَرسِش = controll وَرسِشگر = controller ( برساخته از �وَرس� که به معنای مهار و افسار شتر است . بن مایه: لغت نامه دهخدا )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

تَرمَزدَن = ساکت شدن پس تَرمَزِش = سکوت تَرمَزان = ساکت ( همچون خندان از خندیدن، گریان از گریستن و . . . ) تَرمَزاندن = ساکت کردن بن مایه: ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏اَدیدن = to add اَدِش = جمع، addition {واژه �اَد� یا �اَذ� در پهلوی اشکانی یک حرف اضافه و به معنای با، به همراه، به علاوه و . . . است} بن مایه: دس ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏راشِناسی = علم منطق، logics، علمی که به بررسی قوانین حاکم بر دلیل و استدلال می پردازد. راشِناختی = منطقی ( به معنای مربوط به علم منطق، نه به معنای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏پَتراز = dimension بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب ‎#پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

‏تَسو، هاسَر = ساعت ( hour ) هاسَرژه = دقیقه وِسانژه = ثانیه {برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

‏دَفتَروَن = account، حساب {دَفتروَن: دفتر پسوند مانستگی �وَن�. در کل به معنای آنچه مانند دفتر در آن اطلاعات ( اطلاعات مالی یا غیرمالی ) ثبت می شود} ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

‏چیزاییدن = تولید کردن چیزایش = تولید {واژه تولید با ولد، تولد و . . . هم خانواده است. تولید را هم از این رو تولید گفته اند که در آن انگار چیزی زاده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

‏آواده = نسل، generation {به گمانم این واژه با نوه و نواده و . . . همریشه است. ( البته در پهلوی ‹‹آوادَگ›› است که در روند رسیدن به پارسی اینگونه گ ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏آدِه = عادت آدیک = عادی {آدیک: �آده� بعلاوهٔ پسوند �ایک� ( همچون تاریک و نزدیک و . . . ) } بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب {به نگر م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

‏دیدآوا = video {واژهٔ ویدئو از آمیختن دو واژهٔ videre لاتین ( به معنای دیدن ) و audio به معنای سدا یا آوا پدید آمده است. من هم با پیروی از آن الگو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سوسنگینا ( واژه" سوسنگ" به معنای سنگ سویابی ( جهت یابی ) را می توان در برابر lodestone که مترادف با magnet است، به کار برد. لذا واژه "سوسنگین" ( همچ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

‏اَتَک = attack، حمله پاداَتَک ( که امروزه شده پاتَک ) = counterattack، ضدحمله {شاید واژه هتک عربی نیز از همین واژه گرفته شده باشد} بن مایه: فرهنگ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

In �physics, a quantum is the minimum amount ( quantity ) of any physical entity involved in an interaction چندا = quantity ( همچون درازا، پهنا، ژر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

‏مِهَند = مهم مِهَندا = اهمیت {مهند: مه ( بزرگ ) پسوند اسم و صفت ساز � - ند� ( این پسوند در بلند، کمند، شوند و . . . دیده می شود ) . در کل به معنای ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

‏وَدیدن = ازدواج کردن، to wed، to marry وَد، وَدِش = ازدواج، wedding {برساخته از �وَد� یا �وَذ� اوستایی به چم ازدواج کردن. ( شاید �وُد� عربی که مودت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پَرخیز = خدمت، سرویس پَرخیزیدن = خدمت رسانی کردن، سرویس دادن بن مایه: A word list of Manichean middle Persian and Parthian, by Marry Boyce #پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

در فرهنگ نفیسی جناب ناظم الاطبا برای رد پا واژهٔ �آخ� آمده است. بنابراین با نگر به پیشوند �هن� که معنای درون و داخل و . . . را می رساند و پیشتر به تف ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏دُژرا = مغالطه {دُژرا: دُژ ( دیسهٔ دیگری از پیشوند �دُش� ) را ( به معنای دلیل، که در �چرا�، �زیرا� و �برای� دیده می شود ) ‎#پیشنهاد_شخصی ‎#پارسی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ویدیو واژه ای نوساخته است که از آمیزش دو واژهٔ audio به چم آوا و سدا و . . . و videre لاتین که به چم یا معنای دیدن است ( بینش که در پهلوی وینیشن بوده ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترجیح دادن = بَرپسندیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تَسو، هاسَر = ساعت ( hour ) ‏هاسَرژه = دقیقه وِسانژه = ثانیه {برساخته از �هاسَر� و �وِسانَگ� پهلوی به همراه پسوند کوچک سازی �ژه� که دیسهٔ دیگری از ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏تِناردَن/تِناشتَن = to isolate، ایزوله کردن تِناشته = isolated، ایزوله شده تنارش = isolation، ایزوله سازی {تناردن: �تِنار� ( در مازندرانی یعنی �تن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

�دات� پهلوی که در پارسی شده است �داد�، هم به معنای عدالت بوده است هم به معنای قانون. بنابراین می توان همان �دات� یا �داتا� که جناب آریابد پیشنهاد کرد ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

حقیقت = آمَنگ [āmang] بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate مَریابش، مَریافت = calculation {مَریافتن: �مَر� ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) بعلاوه �یافتن�. رویهمرفته به م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏هوخواندن = مطالعه کردن هوخوانش = مطالعه {هوخواندن: پیشوند �هو� ( به معنای خوب ) خواندن} ‎#پیشنهاد_شخصی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

‏زُرَفتن = خارج شدن زُرَوِش = خروج زُرَوِشگاه = خروجی ( محل خروج ) {پیشوند �زُ� گونه ای از پیشوند �اوز� پهلوی است که معنای بیرون و خارج و . . . را ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

جاوَر = حال تَرجاوَریدن = متحول شدن، از یک حال به حال دیگر شدن تَرجاوَرِش = تحول ( به همان معنای دگرگونی حال ) {تَرجاوَریدن: پیشوند �تَر� ( دیسه دی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از دوستان گرامی برای کم دقتی ام پوزش می خواهم. واژهٔ �ایز� به معنای رد پا که در �هنیزیدن� و �هنیزش� و . . . به کار گرفتم، واژه ای ترکی است. بنابراین ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

‏هَنداسیدن = مهندسی کردن هَنداسیده = مهندسی شده هَنداسِش = مهندسی هَنداسگَر = مهندس {همانگونه که می دانید هندسه و مهندس و . . . عربی در بنیاد از پار ...