پیشنهادهای محمد حیدری (٣١)
نفس ego همان نفس اماره انسان است که انسان را به سوی کارهایی که عقل و وجدان می گوید باز می دارد. نفس لوامه یعنی : غرور /خودخواهی/هوس و . . . .
اهمیت دادن
در پایین توجه این کلمه با under فرق دارد نو آ موزان لطفا مترادف نگیرند فرق: below یه فاصله ای بین دو جسم هستش مثلا پایین درخت یا پایین متن ولی under ...
hi سلام دوستانه است informal
بین یا وسط ( بیشتر دو چیز ) توجه به نو آموزان:among با between مترادف نیست بلکه خیلی فرق دارن مثلا فکر کنید شما سه کتاب روی هم دارید پس میگویید کتاب ...
enough or more than enough به اندازه کافی یا بیش از انداره کافی کم نزاشتن adverb: به عنوان تاکید قبل از کلمه استفاده می شه مثلا:it is ( plenty ) big ...
حساب شده
روانی کلمه ریشه اسپانیایی دارد پس در هنگام نوشتار کمتر استفاده می شود و آمریکایی ها بیشتر برای مسخره کردن از این کلمه استفاده می کنند
امکان پیش آمد چیزی خوب در آینده, ایده ( معمولا خوب ) چیزی که در آینده ای نزدیک اتفاق خواهد افتاد یا شاید اتفاق بی افتد, منظره خوب از یک جای وسیع مثل ...
پسر یا دختر ( عمو, دایی, خاله یا عمه ) شبیه به اصل چیزی یا شبیه به کسی پسر خاله ( مثلا وقتی که می گن زود پسر خاله نشو )
دل پسند, مورد قبول, خوب و . . . که خودتون می دونید
وقتی که
seasoned:صفت ( adjective ) : مهارت کافی برای انجام کاری بجای داشتن دانش آن کار ( تجربه ای ) مثلا مکانیکی که درس کتابی رو نخونده ولی مهارت انجام کارش ...
اسم:ارتباط, مخاطب فعل: برقرار کردن ( مخصوصا در ریاضیات ) , ارتباط را برقرار کردن ( مخصوصا در کارهای مخابراتی ) , ربط دادن
سعی کردن, تلاش کردن, امتحان کردن, آزمایش کردن، کوشش، آزمودن, تجربه کردن
خود , به تنهایی, یکی, متکی بر یکی
احوالپرسی کردن, معرفی کردن ( خیلی کم )
در واقع, وقعا, در اصل ابتدا و ریشه فرمول های فیزیک و ریاضی مثال: ( فکر کنید که شما می خواهید یک سهمی رو رسم کنید. از فرمول b/2a - استفاده می کنید و ا ...
حالت
روسری ها, شال گردن ها, شال های زنانه
( درخت ) ( میوه ) به
معذرت خواستن, بهانه آوردن
همکاری
پرطرفدار توجه با famous به معنای مشهور یا معروف اشتباهش نگیرید اگه دانش آموز هستید تورو خدا این دوتا synonyme ( مترادف ) نیستن ( اشتباه رایج )
حسابی they thanked him appropriately حسابی ازش تشکر کردن
در آغوش گرفتن, نگران نباش, وایسا, سفت بچسب
پیدا کردن, پی بردن, متوجه شدن ( مخصوصا به تازگی )
( فرم ) تکمیل کردن
شرح دادن, توصیف کردن ( معمولا با جزئیات ریز و زیاد )
یکی یکی, جدا از هم; جمله کاربردی هنگام صف
معلول مغزی ( منغول )