پیشنهاد‌های مریم فتحی سلمی (٢٢٩)

بازدید
٣٦٤
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پس آوردن چیزی که خریدین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

پس گرفتن پول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

best

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل سازماندهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گرفتار شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدون درآمد وقف عام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تلبار کردن افزودن به قبلیا روی هم جمع شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کنار آمدن با چیزی سر کردن با چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

برحذر بودن دوری جستن اجتناب کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

باقی مانده پول پول خرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دیونه شدن دست به کار احمقانه زدن

پیشنهاد
٣

پول گرفتن از خودپرداز با کارت اعتباری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

To earn enough money in order to support oneself financially. خوب پول در آوردن درآمد خوب داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

روی آنتن بودن روی خط بودن ( در برنامه رادیویی یا تلویزیونی )

پیشنهاد
١٢

کل حقوق ماهیانه ام قبل از اینکه سر ماه حقوقمو بگیرم تموم شده. تا آخر ماه هیچی از حقوقم برام نمی مونه.

پیشنهاد
٣

نمیدونم این پولا چطور خرج میشن اصلا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به دخل و خرج حواست بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

بیشتر از درامد خرج کردن دخل و خرج جور درنیامدن هشتش گرو نه بودن یعنی پا را از گلیم خود درازتر کردن لقمه بزرگتر از دهان برداشتن خود را تو خرج انداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

to spend less on your lifestyle than you generate in earnings. دخل و خرج جور در آمدن کمتر از درآمد خرج کردن لقمه اندازه دهن خود برداشتن پا را به اند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

زیر بار قرض بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

if I can play my cards right اگه کارم درست پیش بره اگه بخت باهام یاری کنه اگه بتونم کارمو درست انجام بدم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

قانون بی چون و چرا قاعده بی برو برگرد اصل اساسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

با همه وجود یا صمیم قلب چیزی را خواستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

impulse item/buy/purchase\goods are products that people buy on impulse, i. e. , without planning to do so. خریدهای یهویی غیرضروری خریدهای از سر جو ...

پیشنهاد
٣

پس انداز کردن برای روز مبادا

پیشنهاد
١٥

هر چیزی تعادلش خوبه

پیشنهاد
٣

Be intelligent or shrewd; have good sense or good judgment. مخ بودن. عاقل بودن. مغز متفکر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

از سر و تهش زدن تقلیل دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

پول نقد کم داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زنده کردن یاد موضوعی یادآوری کردن به یاد آوردن ex: sometimes it brings up our childhood memories گاهی خاطرات کودکیمان را برایمان زنده میکند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

تعامل داشتن ارتباط برقرار کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تحت تاثیر چیزی قرار گرفتن

پیشنهاد
٢

از دست کسی عصبی شدن آرامش و خونسردی خود را درمقابل کسی از دست دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشکل پسند و ایرادی بهانه جو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

وا چه چیزا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

to tell the truth or to be honest همه این موارد برای بیان یک عقیده مخالف به صورت مودبانه استفاده میشود به معنی : راستشو بخوای. . . یا اگه بخوام رورا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

fail to interest someone. جذاب نبودن و سرد کردن حس کسی نسبت به خود حالگیر بودن تو ذوق کسی زدن خوردن تو حال کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بیش از حد زیادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

برداشت بد نکن سوتفاهم نشه اشتباه نگیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خودشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

برای حوزه موسیقی به معنای فاقد ارزش هنری و صرفا عوام پسند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

خستگی در کردن تمدد اعصاب کردن ریکس کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

انرژی دادن به حرکت وا داشتن

پیشنهاد
٧

آش دهن سوزی نیست حرفی برای گفتن نداره همچین چیز بخصوصیم نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هوای چیزی کردن هوس چیزی کردن I'm not in a mood for حسش نیست حوصلشو ندارم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مشکل پسند سختگیر آدم ایرادگیر پرتوقع

پیشنهاد
٣

نمیخوام اذیتتون کنم قصد جسارت ندارم منظور بدی ندارم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

you indecat ethat sth isn't your personal tast با سلیقه من جور در نمیاد باب طبع من نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با آهنگ رقصیدن با آهنگ خود را تکان دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

احساساتی شدن تحت تاثیر احساسات قرار گرفتن