پیشنهاد‌های مجتبی عیوض صحرا (١,٤٨٠)

بازدید
١,٠١٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

اوستایی و پهلوی: اوزَنِند - او: او را، زَنِند: زدن - اوستا: گَن - پهلوی: زَتَن معنی: او را زدن و نابود کردن، از بین بردن، سر به نیست کردن، کشتن، جا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

رُوپا، سرپا، درجا، ایستا! - رجوع شود به stand up !

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

لُکّه دویدن! - حالتی بین راه رفتن و دویدن، هروله! - باهیجان دویدن - قِسمی یا نوعی راه رفتن اسب و شتر و. . . ، نوعی از رفتار اسب و شتر - یورتمه، چهار ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

سوق واژه ای عربی و بهتر بود فارسی آن یعنی سوک را انتخاب می کردیم! معادل فارسی برای: workshop معنی دیگری برای آن: کارگاه آموزشی یا کارگاه بازاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

در گویش ترکی >>> اسم دخترانه در لهجه مازنی ( مازندرانی ) >>> اسم پسرانه واژه مشتق فارسی با ریشه ترکی - اسم دخترانه سو: آب، کارمایه ی هستی و زندگی با ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

مادَر! - ما و پسوند ( در"تر"! ) نگهبانی و. . . فارسی اَوِستایی! mother برگرفته شده از فارسی است! زن فرزند دار - پدید آورنده ما، رسیدگی کننده و آسایش ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

شراب دهنده - در تصوف یعنی فیض رساننده و تشویق کننده ی عارفان که توسط آن به حقایق و رُموز دست پیدا کنند و آن ها را آباد کنند، مُشَوِّق عارفان! - مُرشِ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

گُتره ای - این واژه به جای حرفِ نادخِ "گاییدن" هم استفاده می شود. این واژه از ضرب المثل ( ترپند ) : گُتره ای کاری را انجام دادن آمده است! معنی: اَلَ ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

با اصل و نصب، ریشه دار - امام زاده، بزرگ زاده، محتشم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

پابوس یا دست بوسی - این زبانزد ( اصطلاح ) در زمان مادها و از رسوم پیشین و کهن ایران زمین به شمار می رفت که به هخامنشیان هم راه یافته بود! ( ( واژه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

خوش خوشون! - این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یاخیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

کاریزما!

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

قِلیان - kalian برگرفته شده از فارسی است! گرچه برخی بخاطر قُل زدن ( جوشیدن آب ) ، به آن "قُلیان" هم می گویند! ( ( آن را با واژه عربی "غَلَیان: به جو ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

خَِیلتاشان - جمع خیلتاش - گروه نوکران و چاکران، دار و دسته ها از دو کلمه: خیل:گروه اسبان و سواران، سپاه، لشکر، فوج، قشون - پیرو، مرید - قبیله، طای ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

کَنسِل - واژه ای انگلیسی ( cancel ) و در فارسی به این معنا کاربرد دارد: حذف، نقض، باطل، رد، لغو، فسخ، به هم زدن!، وا دادن! - به شمار نیامدن، حساب نک ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

واژه ای انگلیسی - معادل فارسی: نماجا ( جایی که برای نمایش یا عکسی است، مثل: رایانه، پرده نمایش و. . . )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

واژه ترکی - در گویش بازاری و تهرانی - کامل، تمام و کمال - یکجا، هَمَش، کُلِش، هر چی که داری!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

این واژه از آرایه تکرار بهره برده و در جایی بکار میرود که کسی زیاد راحته یا خیلی داره حال می کنه و اوضاع خیلی به وِفق مُرادشه و برای تلنگر زدن به آن ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٣١

آنالیز ( فرانسوی ) - برابر پارسی آن می شود: واکاوی!، واپژوهیدن، مجدداً تفحص و جست و جو کردن، موشکافی ( دقیق ) بررسی کردن، کند و کاو، کاوش - تجزیه و ...

پیشنهاد
٢٦

چند مردِ حلاج بودن: کنایه از سنجیدن توانایی و قابلیت کسی در برابر امری یا انجام دادن کاری، نشان دادن ظرفیت وجودی خود در رویارویی با چیزی، ببینیم چی ت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

در لهجه اصفهانی >>> چوری در گویش ترکی >>> چیک گیلی

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

لَبِیک - ایستاده ام به فرمان تو، مطیع تواَم، گوش به فرمانم - چَشم، قبول کردن، پذیرفتن، آره، بله!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دَربایِست ( دَروایِست ) - ضرورت، نیازمندی، حاجتداری، خواهشوَری - سزاواری، شایستگی، بَرازَندگی، زیبَندگی - در خور بودن، مناسب و پسندیده بودن مثال: حس ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

کیرِنید: کِرنیتَه، کِرنید کیرِن: کَر - بریدن، قطع کردن، انداختن، جدا کردن، گسیختن ید: پسوند وابستگی اوستایی یا برپایه دستور زبان اوستایی: مضاعف با ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ایستَک - اسم دخترانه - واژه مشتق ترکی ایس: آرزو، خواسته، مُراد، قصد - کام، مقصود، هدف، نیّت - حاجت، خواهش، نیاز، وایه! - سرمایه، ثروت، دارایی، مال و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

از ریشه اوستایی اَنگره ( angra ) گرفته شده است: بد اندیش، بدسِگال، مُغرِضانه، بدخواهانه، بد دلانه، کج نظرانه - آسیب، صدمه، گزند، زخم، خسارت، زیان - ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٣

زِپِرتی!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

بُن بست، کوچه ای که آخرش بسته است!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سِلف سِرویس - واژه انگلیسی ( self service ) معادل فارسی در مهمانسرا: پذیرایی خودمونی، غذا خوری خودخدمتی، سَروَر خوری ( یعنی خودت هر چی بخوای میخوری! ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

این واژه فارسی است و peri، perry برگرفته شده از واژه ی فارسی است! مؤنث جن، زن زیبا و. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

فَکَسَّنی ( فَکَستَنی ) ! - واژه ای روسی، که مورد استفاده در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) است - بی خودی، اَلَکی، در ب و داغون، به درد نخور، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

در زمان قدیم؛پادشاهان، زن های زیادی اختیار می کردند و به بهترین زن که از لحاظ زیبارُویی، رهبری و. . . از دیگران، سَرتَر و آس تر بود؛ لقب خانم خانما ر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دیدگاه های گوناگونی درباره ( دُختَر ) وجود دارد: 1. از واژه ی دوغدر: یعنی کسی که مسئول ( مسوؤل ) و نگهبان دوغ یا کسی که شیر می دوشید ( واژه دوشیزه هم ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

فارسی آن هم می شود: بزن و بکوب ( بزن بکوب ) !، دادار دودور!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

فرق زبان، گویش و لهجه: هر کشوری واسه خودش یک زبان رسمی دارد، هر زبان دارای گویش های منطقه ای متفاوت و هر گویش متناسب با نوع شهر دارای لهجه های خاصی ه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

چاپو ( چاپیو ) - از مصدر چاپیدن ( واژه ترکی: چاپماق ) و پسوند شیرازی او ( در اینجا شباهت ) معنی: اختلاسگر، هاپولی کننده، تاراج و یَغما برنده، چپاول ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

پِسَر - اوستایی: puthrem پاسدار و پسوند ( اَر! ) نسبت، وابستگی و. . . فارسی اَوِستایی! پاسدار و نگهبانِ حریمِ خانواده - پُشتوانه و نگهدارنده نسلِ خان ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

سفسطه!

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

سَرسوکی - سر محل، سرتقاطع، سر بُریدگی - سرگذر، سرراه - نبش و بَرِ خیابان

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

در گویش بازاری و تهرانی ( کوچه بازاری ) - آت آشغال، خرده ریزه - اسباب، اثاثیه، مَتاع، جنس، کالا خِرت و پِرت! ( مرکّب اتباعی ) می توان بجای واژه عرب ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

از مصدر توفیدن - صدا، فریاد - شور و غوغا، هیاهو - آشوب، فتنه، انقلاب! ولی فرق دارد با طوفان: باد و باران بسیار سخت و شدید که موجب خسارت شود، تُندباد، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

گوچِهر، گومیداس - واژه اوستایی ( gāva cītra ) - نام پسرانه به نگرش زرتشتیان ( مَزدَیَسنا ) : گوچِهر، ستاره دنباله داری ( شهاب سنگی ) است که به هنگام ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

بَلبَشو، هر کی هر کی، شیر تو شیر ( خر تو خر ) ، هِرتی شورتی، شَلَم شوربا، پینتی ( ترکی ) ، هلالوش!

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دریا واژه ای پهلوی ( پارسی میانه ساسانی، پارسیک، پارسیگ ) اوستایی آن: برپایه متن اوستا و تیشتریشت ( کرده یازدهم، بند چهل و یکم ) : tishtrim starem ...

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
١٤

لا لو آ ( لا به لا ) !

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

برگرفته شده از واژه ترکی آن: گوزَل!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دَستِت دُرُست - درست: سالم، زنده، تندرست - راست، صحیح - تمام وکمال، کامل معنی: دستِت درد نکنه، دست مریزاد، ایول داری، کارِت درسته، حرف نداری، گُل کا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

این اصطلاح، از ورزش های پرشی که نیاز به دور برداشتن است آمده است! مثل: پرش ارتفاع، پرش طول، پرش با نیزه و. . . یا پرش برای هدفی: در فوتبال، والیبال، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

مِهرابه، مِهراوه یا میتراییوم یا خَرابات ( خَرّه، فَرّه ) - مهرابه: واژه مرکّب اَوستایی - نام دخترانه مِهر: خورشید، آفتاب، هُور - عشق، محبّت، مهربا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

راجان، راشان - واژه اوستایی و سانسکریت - نام پسرانه برپایه اوستا ( مَزدَیَسنا ) و نسب نامه زرتشت: نام نیای ( جدّ ) زرتشت راج: راش - خرّم، سرسبز، دلپ ...