پیشنهادهای حمید رضا اثنی عشری (٢٢٦)
به عنوان صفت مرکب یعنی مشتاق مترادف aspiring هست مثلا aspiring actors Would - be actors
چندین کتاب که روی هم گذاشته شده. . به صورت پهلو یا به صورت stack . . یعنی شما بخوای یکیو برداریو باید اون بالایشو تکون بدی تا ازاد بشه
در رایتینگ تسک ۲ یعنی اینکه همیشه جا برای نظر مخالف بزاری. . هیچ وقت نباید صد در صدی مخالف یا موافقت کرد مثلا صورت سوال گفته مهمترین دلیل علم بهبود ...
یک قسمت از تحقیق بزرگتر مثلا تحقیق در مورد ریاضیات هست ولی اسپن آفش میشه مثلا تاثیر ریاضیات بر بازی های کامپیوتری
دعوا کردن - دست به یقه شدن مثلا تو خیابون
جای ثابت مثلا: they live in the permanent settlement
راست کاره کسی باشه این عبارت خیلی زیاد تر استفاده میشه
روند یا دنباله ای که قطع نشده باشه پشت سر هم باشه مثلا تو برنامه ها که هر روز ادامه میدید مثل دولینگو این رو میزنه. مثلا : 26 day streak یعنی روند ...
اخراج مثلا: خطر اخراج فوری risk immediate dismissal
قانونگذاری نشده یا غیرقانونی مثلا در مبحث بازارهای سرمایه گذاری به بنگاه ها یا بازارهایی که قانونمند نیستن میگن: Unregulated stock markets
بقیشم مال خودتون برای پول
صفت هست برای ادم چند پتانسیلی - کسی که چندین تسک رو میتونه انجام بده و از یک بعد و یک کار تنها خوشش نمیاد multi - potential
جلوی دید باشه ولی بهش توجه نکنیم یا نبینیمش The keys were hidden in plain sight on the table کلیدا روی میز بودن ولی کسی توجه نمیکرد یا نمیدیدش
? Guess who I bumped into حدس بزن کیو دیدم؟ ( تصادفی ) بعد طرفم میگه خوش به حالت Lucky you 😂
کسی رو تو رو دروایسی گذاشتن یا معذورات اخلاقی گذاشتن
تاریخ نگار مترادف historian
همه اش
به عنوان روتین روزانه
مضحکه ی دست مردم
On the flip side
Generation Z که همه میدونن یعنی در دوره ی اینترنت متولد شده باشیم تقریبا زیر ۳۵ سال حالا این اسمش هست به عنوان یک دهه جدیدی یا زدی مثال: من یه ادم از ...
Run out of تموم شدن چیزی
لحظه ای ارام یا ساکت
افسانه ها حاکی از ان است که . . .
در مورد مکان ها مثل خونه یعنی وارد کردن یا وارد شدن ( هم اکتیو هم پسیو میتونه باشه ) مثلا: من باید ببرمش خونه I've got to get her into the house
تا چه حد ؟ مترادف to what extent
در اثر مالش یا با دست کار کردن فرسوده شدن یا از بین رفتن مثلا تاچ پد لپ تاپ من دیگه از بین رفته از بس باهاش کار کردم The touchpad of my laptop is ru ...
غذایی که مثلا عصرا به عنوان میان وعده گشنمون میشه میخوریم go - to meal هم میگن غذای بیرون بر نمیگن!!!
معادل های do a course Enroll on a course Take a course In computer science
The borders has been redrawn مرز ها تغییر کرده است
افراد کوچیک یعنی مترادف children هست . . این رنج سنی از adolescents یا teenagers پایین تر هست و مترادف همون children هست برای استفاده تو رایتینگ به ع ...
دور چیزی رو زدن برای توصیف نقشه تو رایتینگ تسک ۱ بعضی جاها یک راه پیاده راه مثلا میبینید که توسط یک کمبرندی دایره ای احاطه شده میتونید از این فعل است ...
یه اصطلاح داریم برای برفی که زیاده و تازه اومده بهش میگن Crisp Snow
در غیر اینصورت . . . بعضی موقع ها تو متن های ریدینگ بجای however یا برای نشان دادن تضاد استفاده میشه بین دو دو تا گفته
به اصل یا عمق چیزی . . . ( پرداختن ) مثلا: Neither Olympic City nor the extended length really get to the heart of issue نه شهر المپیک و نه مدت زما ...
در بعضی از متن ها به معنی بزرگ نمایی هست مثلا: There are feasible alternatives to the bloat, extravagance and wasteful spending that comes with a mod ...
به فراموشی سپرده شدن
میدان یا زمین مربوط به یک ورزش مثلا میدان اسب سواری : Equestrian Circuits
به طور بدنامی - - به شکل بدنامی مثلا: Budgeting the Olympics is notoriously formidable task. بودجه بندی ( تخمین هزینه ها ) المپیک یک کار چالش برانگ ...
مملو از چیزی یا غرق در چیزی بودن however, host cities are often left awash in high debts and costly infrastructure maintenance شهرهای میزبان اغلب غر ...
منطقی در بعضی از متن ها مثلا: this concern is well grounded این نگرانی منطقی است.
وارد شدن - در معنای اصطلاحی به معنی اقدام به انجام کاری مثلا: it's enough to give its host time to go in for the kill اون کافیه تا به میزبانش زمان بد ...
وارد کردن یا آوردن چیزی به داخل چیزی یا مجموعه ای مثلا: استفاده از ابزارهای انلاین مانند گوگل کلندر میتونه نواوری رو به محیط کار بیاره Using online ...
The validity of the argument depends on its logical structure اینجا کلمه ی اعتبار یا validity میتونه مترادف soundness باشه به معنی اعتبار یا درستی یا ...
uphill task یا uphill battle یا uphill task اینا همشون یک معنی داره یعنی وظیفه یا کار سخت که انرژی واراده زیادی رو طلب میکنه
زودتر یا از قبل برنامه ریزی کردن Due to bumper - to - bumper traffic, people should plan ahead to leave home and arrive on time.
Made time available وقت خالی کردن I had cleared my schedule just to receive the package
پیاده روی There's also a 40 - minute trek round the farm on a horse یه پیاده روی ۴۰ دقیقه ای هم هست با اسب
با ظهور - با پیدایش مثلا: با ظهور هوش مصنوعی بسیاری از کارکنان دارن تعدیل میشن With the advent of artificial intelligence, most of the workforce have ...
در بحث ست شدن لباسی با یکی دیگه این متضاد کلمه ی something goes well with هست که اولی یعنی لباسی ست بشه یعنی مچ بشه با شما ولی clash with یعنی اون لب ...