ترجمه‌های محسن قنبری (١٣٤)

بازدید
٥٣٨
تاریخ
١ سال پیش
متن
We wandered along the shore, stepping over the flotsam that had washed up in the night.
دیدگاه
٠

ما در امتداد ساحل پرسه زدیم و از روی خرابه هایی که در طول شب به ساحل کشیده شده بود، قدم زدیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He would walk along the beach collecting the flotsam and jetsam that had been washed ashore.
دیدگاه
٠

او در امتداد ساحل راه می رفت و هرچیزی که به ساحل می رسید را جمع می کرد

تاریخ
١ سال پیش
متن
A great many empty barrels were amongst the flotsam from the ship.
دیدگاه
٠

تعداد زیادی بشکه های خالی در بین بقایای کشتی بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The incorporation of microelectronics in products and manufacturing processes is likely to accelerate this trend.
دیدگاه
٠

استفاده از میکروالکترونیک در محصولات و فرآیندهای تولید احتمالا این روند را تسریع خواهد کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The larger unincorporated industrial towns could petition for incorporation under this Act and many did so over the following years.
دیدگاه
٠

شهرک های صنعتی بزرگ تر بدون سهام می توانستند برای ادغام تحت این قانون درخواست دهند و بسیاری این کار را در سال های بعد انجام دادند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Furthermore, in times of economic constraints, the incorporation of aspects of an economics-based strategy may be beneficial.
دیدگاه
٠

علاوه بر این، ادغام جنبه های یک استراتژی مبتنی بر اقتصاد در زمان های محدودیت های اقتصادی، می تواند مفید باشد

تاریخ
١ سال پیش
متن
understand yourself in order to better understanding others.
دیدگاه
٠

خودت رو درک کن تا بتونی دیگران رو بهتر درک کنی.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They work long hours in order to take home a fat wage packet.
دیدگاه
٠

اونها ساعت ها کار میکنن تا بتونن یه بسته پول گنده به خونه برسونن

تاریخ
١ سال پیش
متن
The government plans to cut taxes in order to stimulate the economy.
دیدگاه
٠

دولت با کاهش مالیات قصد داره اقتصاد رو تشویق کنه

تاریخ
١ سال پیش
متن
In order to complete the job today, we must begin now.
دیدگاه
٠

برای اینکه کار امروز رو تموم کنیم باید همین الان شروع کنیم

تاریخ
١ سال پیش
متن
Her job with the animal shelter doesn't pay a great deal, but she finds the work very fulfilling.
دیدگاه
٠

کارش در پناهگاه حیوانات پول زیادی براش نداره، ولی کارش رو خیلی باارزش میبینه

تاریخ
١ سال پیش
متن
She was a foreign film buff.
دیدگاه
٠

او عاشق سینمای خارجی بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The media depict him as a left-wing bogeyman.
دیدگاه
٠

رسانه ها او را به عنوان هیولایی چپ گرا معرفی می کنند

تاریخ
١ سال پیش
متن
Her paintings depict the lives of ordinary people in the last century.
دیدگاه
٠

نقاشی های او زندگی عوام را در قرن گذشته نشان می دهد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Although we still depict nostalgic snow scenes on Christmas cards, winters are now very much warmer.
دیدگاه
٠

اگرچه ما هنوز صحنه های نوستالژیک برفی را در کارت های کریسمس نشان می دهیم، اما زمستان ها اکنون بسیار گرمتر هستند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The extent of the disaster can scarcely be depicted in words.
دیدگاه
٠

میزان فاجعه به سختی می تواند با کلمات توصیف شود

تاریخ
١ سال پیش
متن
Mr. Salinger depicted the juvenile character with great accuracy,
دیدگاه
٠

آقای" سالینگر شخصیت جوان را با دقت زیادی تصویر کرده است

تاریخ
١ سال پیش
متن
The artist and the author both tried to depict the sunset's beauty.
دیدگاه
٠

هنرمند و نویسنده هر دو سعی کردند زیبایی غروب آفتاب را تصویر کنند

تاریخ
١ سال پیش
متن
As President, he affirmed that no tyranny went unnoticed.
دیدگاه
٠

او به عنوان رییس جمهور تأیید کرد که هیچ ستمگری نادیده گرفته نمی شود

تاریخ
١ سال پیش
متن
All tyranny is hateful to us.
دیدگاه
٠

همه ی ستم ها برای ما نفرت انگیز است

تاریخ
١ سال پیش
متن
Freedom from tyranny is a principle we should always defend.
دیدگاه
١

آزادی از استبداد، یک اصل است که باید همیشه از آن دفاع کنیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I'm the sole victim of Mother's tyranny.
دیدگاه
٠

من قربانی منحصر بفرد ظلم مادر هستم

تاریخ
١ سال پیش
متن
Self-expression and individuality are the greatest weapons against tyranny.
دیدگاه
٠

خودابرازی و اصالت، بزرگترین سلاح ها در برابر استبداد است

تاریخ
١ سال پیش
متن
They came to America to escape political tyranny.
دیدگاه
٠

آنها از دست استبداد سیاسی به آمریکا فرار کردند

تاریخ
١ سال پیش
متن
The children had no protection against the tyranny of their father.
دیدگاه
٠

فرزندان در مقابل بیداد پدرشان هیچ حمایتی نداشتند

تاریخ
١ سال پیش
متن
Under the tyranny of the dictator, thousands of innocent people were unlawfully imprisoned or killed.
دیدگاه
٠

در لوای بیداد ستمگر، هزاران انسان بی گناه به طور غیرقانونی زندانی یا کشته شدند

تاریخ
١ سال پیش
متن
The Christmas spectacular drew a large audience.
دیدگاه
٠

کریسمس تماشایی ، شنوندگان زیادی را جلب کرد

تاریخ
١ سال پیش
متن
His last dive was spectacular, and the spectators burst into wild applause.
دیدگاه
٠

آخرین شیرجه او تماشایی بود و تماشاگران به شدت تشویق کردند

تاریخ
١ سال پیش
متن
The spectacular set for the opera must have been very costly to build.
دیدگاه
٠

ساخت این صحنه ی پر زرق و برق برای اپرا باید خیلی گران باشه

تاریخ
١ سال پیش
متن
I'm supposed to have handed in a first draft of my dissertation.
دیدگاه
٠

من قرار بود اولین پیش نویس پایان نامه ام رو تحویل بدم

تاریخ
١ سال پیش
متن
She's supposed to do an hour's homework every evening.
دیدگاه
٠

قرار است هر شب تکالیف یک ساعته را انجام دهد

تاریخ
١ سال پیش
متن
I didn't know I wasn't supposed to.
دیدگاه
٠

نمی دانستم که نباید

تاریخ
١ سال پیش
متن
A driver is not supposed to flash his lights at the coming vehicles.
دیدگاه
٠

یک راننده نباید چراغ های خود را به سمت وسایل نقلیه روبرو روشن کند

تاریخ
١ سال پیش
متن
This coat was supposed to keep rain out, but water has soaked through.
دیدگاه
٠

قرار بود این کت جلوی باران را بگیرد ولی اب در ان نفوذ کرده

تاریخ
١ سال پیش
متن
What am I supposed to do?
دیدگاه
١

چه کاری باید انجام بدم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You're not supposed to get out of bed without a nurse.
دیدگاه
٠

تو نباید بدون پرستار از رختخواب بلند بشی

تاریخ
١ سال پیش
متن
Students are not supposed to be wandering the halls during classes.
دیدگاه
٠

دانشجوها نباید در طول کلاس ها در راهروها قدم بزنند

تاریخ
١ سال پیش
متن
The furniture was supposed to arrive yesterday, but there was some delay.
دیدگاه
٠

اثاثیه دیروز میرسید ولی کمی تاخیر داشت

تاریخ
١ سال پیش
متن
What are you doing here? You're supposed to be at work.
دیدگاه
٠

اینجا چیکار میکنی؟ تو باید سر کار باشی

تاریخ
١ سال پیش
متن
Everyone is supposed to be at work by nine o'clock.
دیدگاه
٠

همه باید تا ساعت 9 سر کار باشند

تاریخ
١ سال پیش
متن
I'm supposed to deliver this package to the manager and no one else.
دیدگاه
٠

من باید این بسته رو به مدیر و نه کسی دیگه برسونم

تاریخ
١ سال پیش
متن
The supposed answer to that question is "yes."
دیدگاه
٠

پاسخ مورد انتظار به این سوال "بله" است

تاریخ
١ سال پیش
متن
About 4% of the prison population have chronic psychiatric illnesses.
دیدگاه
٠

حدود 4 درصد از جمعیت زندانیان دچار بیماری های بیماری های روانی مزمن هستند

تاریخ
١ سال پیش
متن
000 deaths a year from chronic lung disease are attributable to smoking.
دیدگاه
٠

سالانه000 مرگ و میر ناشی از بیماری مزمن ریوی ناشی از مصرف سیگار است

تاریخ
١ سال پیش
متن
He is a chronic alcoholic.
دیدگاه
٠

او یکدائم الخمر است

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was a chronic alcoholic and unable to hold down a job.
دیدگاه
٠

او یک دائم الخمر بود و قادر به حفظ شغل نبود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The illness frequently coexists with other chronic diseases.
دیدگاه
١

این بیماری اغلب با بیماری های مزمن دیگر همراه است

تاریخ
١ سال پیش
متن
There is a chronic shortage of teachers.
دیدگاه

کمبود مداوم معلم وجود دارد

تاریخ
١ سال پیش
متن
A child is better unborn than untaught.
دیدگاه
٠

بچه بهتر است به دنیا نیاید تا اینکه اموزش نبیند

تاریخ
١ سال پیش
متن
Wholly untaught, with faculties quite torpid, they seemed to me hopelessly dull.
دیدگاه
٠

کاملا آموزش ندیده ، با استعداد محیر العقول، برایم بشدت خسته کننده اند

تاریخ
١ سال پیش
متن
Untaught people whose verbal skills are grossly deficient.
دیدگاه
٠

افراد نیاموزیده که مهارت کلامی ناقصی دارند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Better be unboun than untaught, for ignorance is the root of misfortune.
دیدگاه
٠

به دنیا نیامدن بهتر از نیاموختن است، زیرا جهل ربشه بدبختی است است

تاریخ
١ سال پیش
متن
Better be unborn than untaught, for ignorance is the root of misfortune.
دیدگاه
٠

به دنیا نیامدن بهتر از نیاموختن است، زیرا جهل ریشه بدبختی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The illness causes the sufferer to fight for every breath when they're having an attack.
دیدگاه
٠

بیماری باعث می شه که بیمار وقتی که حمله داره برای هر نفس مبارزه کنه

تاریخ
١ سال پیش
متن
It also follows that any sufferer primarily addicted to one of these other drugs will tend to be cross-addicted to alcohol.
دیدگاه
٠

همچنین از این نتیجه می گیرد که هر کسی که به یکی از این داروهای دیگر معتاد است به الکل هم معتاد خواهد شد

تاریخ
١ سال پیش
متن
But frequently the asthma sufferer learned to hold back both feelings because neither are acceptable to the family.
دیدگاه
٠

اما معمولاً بیمار آسم یاد می گیره که هر دو احساس رو در خود نگه داره چون هیچکدوم از اونها برای خانواده قابل قبول نیست

تاریخ
١ سال پیش
متن
It seems that the only recourse a sufferer now has is to appeal to the landlord.
دیدگاه
٠

به نظر می رسد در حال حاضر تنها راه حلی که مصدوم دارد مراجعه به مالک است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
One seven year-old boy, a cerebral palsy sufferer, was anxious to make a speech.
دیدگاه
٠

پسربچه ای هفت ساله، مبتلا به فلج مغزی ، مشتاق سخنرانی کردن بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The sufferer may have to make major changes in his or her life to arrest the disease.
دیدگاه
٠

بیمار ممکن است مجبور باشد تغییراتی اساسی در زندگی خود ایجاد تا بیماری را متوقف کند

تاریخ
١ سال پیش
متن
I recognized a fellow sufferer, waiting nervously outside the exam room.
دیدگاه
٠

یکی از دوستان مبتلا را شناختم که با عصبانیت بیرون اتاق امتحان منتظر بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
She is a cancer sufferer who has rejected orthodox medicine and turned instead to acupuncture, aromatherapy and other forms of alternative medicine.
دیدگاه
٠

او یک مبتلا به سرطان است که طب نوین را کنار گذاشته و به جای آن به طب سوزنی، رایحه درمانی و دیگر اشکال طب جایگزین روی آورده است

تاریخ
١ سال پیش
متن
He's been a lifelong sufferer from hay fever.
دیدگاه
٠

او تمام عمرش از تب یونجه رنج می برد

تاریخ
١ سال پیش
متن
This phobia can cause untold misery for the sufferer.
دیدگاه
٠

این فوبیا می تواند باعث عذاب بی شمار برای فرد مبتلا شود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The changing temperature autolysis of spent brewer's yeast was researched, and the autolysis conditions were optimized as well.
دیدگاه
٠

تغییر دمای خودکافتی مخمر آبجو مصرف شده مورد بررسی قرار گرفت و شرایط خودکافتگی نیز بهینه شد

تاریخ
١ سال پیش
متن
The technical methods of autolysis and hydrolysis of exogenous enzymes were used to process the protein and nucleic acid of Corynebacterium crenatium.
دیدگاه
٠

روش های فنی خودکافتی و آبکافت آنزیمهای برونزاد برای پردازش پروتئین و اسید نوکلئیک Corynebacterium crenatium استفاده شد

تاریخ
١ سال پیش
متن
Necropsy of the fetus reveals autolysis which is nonspecific.
دیدگاه
٠

کالبدگشایی جنین خودکافتی را نشان می دهد که غیر اختصاصی است

تاریخ
١ سال پیش
متن
Autolysis The self - destruction of cells by digestive enzyme activity.
دیدگاه
٠

خودکافت: خود تخریب سلول ها توسط فعالیت آنزیم های گوارشی

تاریخ
١ سال پیش
متن
Staff reductions could be achieved through attrition and early retirements.
دیدگاه
٠

کاهش تعداد کارکنان از طریق تعدیل نیرو و بازنشستگی زودهنگام امکان پذیر است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They're trying to stop the attrition of their rights.
دیدگاه
٠

آنها در تلاش برای جلوگیری از تضییع حقوق خود هستند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It was a war of attrition .
دیدگاه
٠

آن جنگی فرسایشی بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
He was not unthankful for that.
دیدگاه
٠

او از این بابت ناشکر نبود

تاریخ
١ سال پیش
متن
Stop weeping for such an unthankful man like him!
دیدگاه
٠

برای چنین مرد حق نشناسی مثل او گریه نکن!

تاریخ
١ سال پیش
متن
She was unthankful to her boy friend for his gift.
دیدگاه
٠

او از دوست پسرش به خاطر هدیه اش گلایه مند بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
An unthankful Christian is a defeated Christian for he has lost his joy.
دیدگاه
٠

یک مسیحی ناسپاس مسیحی شکست خورده ایست زیرا شانس خود را از دست داده است

تاریخ
١ سال پیش
متن
The unthankful heart. . . discovers no mercies; but let the thankful heart sweep through the day and, as the magnet finds the iron, so it will find, in every hour, some heavenly blessings! Henry Ward Beecher
دیدگاه
٠

قلب ناسپاس هیچ رحمتی را درنمی یابد اما بگذار قلب شکرگزار تمام روز را بروبد ، تا همانطور که آهنربا آهن را می یابد، در هر ساعت، برکاتی بهشتی بیابد! هنر ...

تاریخ
١ سال پیش
متن
He had loved her only once, but she knew now she was pregnant.
دیدگاه
٠

وی ( اقا ) فقط یک بار با او ( خانم ) همبستر شده بود اما او ( خانم ) اکنون میدانست که باردار شده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I love it when you bring me flowers!
دیدگاه
٠

کار گل اوردنت را دوست دارم

تاریخ
١ سال پیش
متن
He loves chili spicy, but I like it mild myself.
دیدگاه
٠

او عاشق فلفل تند است، اما من شخصا آن را ملایم دوست دارم

تاریخ
١ سال پیش
متن
The little boy loves his dad to read him a story before bed.
دیدگاه
٠

پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برایش داستانی بخواند

تاریخ
١ سال پیش
متن
She loves to buy presents for her grandchildren.
دیدگاه
٠

او دوست دارد برای نوه هایش هدایایی بخرد

تاریخ
١ سال پیش
متن
I love gardening and look forward to getting back to my flower beds every spring.
دیدگاه
٠

من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به باغ گل هایم برگردم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She loves her two best friends equally.
دیدگاه
٠

او بهترین دو دوست خود را یکسان دوست داشت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He told her he loved her and asked her to marry him.
دیدگاه
٠

اقا به خانم گفت که او را دوست دارد و ازش درخواست ازدواج کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Sailing is one of her great loves.
دیدگاه
٠

قایقرانی یکی از علایق شدید او بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She was his first love.
دیدگاه
٠

او اولین دلدادگیش بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He has a great love for music.
دیدگاه
٠

او دلدادگی بزرگی به موسیقی دارد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Our mother showed her love in many ways.
دیدگاه
٠

مادرمان عشقش را بطرق زیاد نشان داد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Her love for him prevented her from seeing the truth.
دیدگاه
٠

عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They believed their love would last a lifetime.
دیدگاه
٠

آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
His feelings for her eventually changed from fondness to love.
دیدگاه
٠

در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The hostages were shabbily treated when they came home.
دیدگاه
٠

با گروگانها رفتار زشتی شد وقتی به میهن برگشتند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I think you have been shabbily treated.
دیدگاه
٠

له نظرم فکر می کنم با شما بدرفتاری شده است

تاریخ
١ سال پیش
متن
She was shabbily dressed.
دیدگاه
٠

او ( زن ) لباسی کهنه پوشیده بود

تاریخ
١ سال پیش
متن
The house lay in dark shadow.
دیدگاه
٠

خانه در سایه ظلماتی قرار داشت

تاریخ
١ سال پیش
متن
Pale moonlight, I declare lonely and shadow.
دیدگاه
٠

مهتاب کم فروغ ، من احساس تنهایی و اندوه دارم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
His shadow fell across the room.
دیدگاه
٠

سایه اش در سرتاسر اتاق افتاد

تاریخ
١ سال پیش
متن
An oak tree cast its shadow over a tiny round pool.
دیدگاه
٠

درختی بلوط سایه خود را بر روی استخری کوچک گرد انداخت.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The ship's sail cast a shadow on the water.
دیدگاه
٠

بادبان کشتی سایه ای بر آب انداخت

تاریخ
١ سال پیش
متن
Shadow, with her veil drawn, follows Light in secret meekness, with her silent steps of love.
دیدگاه
٠

سایه با نقاب کشیده اش ، با گام های خاموش عشقش نور را در نرمی پنهانی دنبال می کند

تاریخ
١ سال پیش
متن
Last time I married a swaying shadow.
دیدگاه
٠

خرین باری که با یه سایه ی تاب دار ازدواج کردم

تاریخ
١ سال پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

زیر لوای خود پیشین

تاریخ
١ سال پیش
متن
in the shadow of starvation
دیدگاه
٠

در سایه گشنگی

تاریخ
١ سال پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

سایه ای از خود پیشین

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Pharmacy and lavish automobile, what a kindred pair they were!
دیدگاه
١

داروخانه و اتومبیل مجلل، چه جفت همسانی بودند!.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I finally settled on the idea of studying pharmacy.
دیدگاه
٠

من در نهایت به فکر تحصیل داروسازی افتادم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
At a nearby Safeway pharmacy an incorrect antibiotic was dispensed for a small girl.
دیدگاه
٠

در یک داروخانه سیف وی نزدیک، یک آنتی بیوتیک نادرست برای یک دختر کوچک تجویز شد

تاریخ
٢ سال پیش
متن
In the back of the King Street pharmacy he worked on new concoctions, cures for minor dermatological problems.
دیدگاه
١

در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او برای درمان مشکلات پوستی خفیف روی معجون های جدید کار کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
In the back of the King Street pharmacy he worked on new concoctions, cures for minor dermatological problems.
دیدگاه
١

در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او روی معجون های جدید برای درمان مشکلات پوستی خفیف کار کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
I had studied pharmacy in college; he was in premed.
دیدگاه
١

. من در دانشگاه داروسازی خوانده بودم. او دانشجوی دوره پیش پزشکی بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
When patches were obtained from an outside pharmacy some peace returned to the ward.
دیدگاه
١

وقتی پانسمانها از داروخانه بیرون [بیمارستان] تهیه شد بخش حدودی آرام شد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
She came home from work in the hospital pharmacy to find him doing the laundry or mopping the floor.
دیدگاه
١

او از محل کار در داروخانه بیمارستان به خانه آمد تا او در حال شستن لباس ها یا تمیز کردن زمین ببیند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He identified pharmacy, high energy physics and architecture as being over-represented in the universities.
دیدگاه
١

او داروسازی را [رشته ای] شناخت که بدنها و سیستمی با انرژی زیاد طلب میکند که به کرات در دانشگاه ها ارائه می شود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
If your pharmacy doesn't stock the product you want, have them order it for you.
دیدگاه
١

اگر داروخانه شما کالایی را که می خواهید ذخیره نکند، از آنها بخواهید آن را برای شما سفارش دهند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He spent four years studying pharmacy.
دیدگاه
٠

او چهار سال را به مطالعه داروسازی گذراند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The old pharmacy still has its original shopfront.
دیدگاه
٢

داروخانه قدیمی هنوز ویترین رو به خیابان اصلی خود را دارد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
As we headed for the pharmacy,I told her that Helen was going to help us.
دیدگاه
٤

درحالیکه به سمت داروخانه می رفتیم من به او گفتم که هلن می خواست به ما کمک کند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Modern pharmacy has solved the problem of sleeplessness.
دیدگاه
٠

داروسازی مدرن مشکل بی خوابی را حل کرده است

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The company has a name for reliability.
دیدگاه
٢

شهرت این شرکت در قابل اعتماد بودن است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
You must learn to prioritize your work.
دیدگاه
٤

شما باید اولویت بندی کار خود را یاد بگیرید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We've put down a 5% deposit on the house.
دیدگاه
٣

ما برای خانه 5% ودیعه گذاشتیم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
At Christmas the family descend on the house bearing gifts.
دیدگاه
١

در کریسمس خانواده با هدایایی بسوی خانه سرازیر شدند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We'll have to have a blitz on the house before your parents arrive.
دیدگاه
١

قبل از اینکه در و مادرت برسند باید تلاش زیادی برای ارتقاء خانه انجام بدهیم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A tree fell on the house and gave him a fright.
دیدگاه
١

یک درخت بر روی خانه افتاد و او را شوکه کرد.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We're going to have some building work done on the house.
دیدگاه
١

ما می خوایم یه سری کاره ای ساختمانی روی این خونه انجام بدیم

تاریخ
٢ سال پیش
متن
A bird sits on the house.
دیدگاه
١

پرنده ای روی خانه نشسته است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
The work they did on the house was a botched job.
دیدگاه
١

فعالیتی که در خانه انجام دادند شغلی نا موفق بود.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We have a 12-day option on the house.
دیدگاه
١

ما یک گزینه ۱۲ روزه برای این خانه داریم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
He believed that someone had put a curse on the house.
دیدگاه
١

او معتقد بود که کسی خانه را نفرین کرده است.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
All the drinks were on the house.
دیدگاه
١

تمامی نوشیدنی ها رایگان بودند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
Have a drink on the house.
دیدگاه
١

یک نوشیدنی مهمان من باشید.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We have an option on the house.
دیدگاه
١

ما ایده ای برای خانه داریم.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
They made a firm offer on the house over the weekend.
دیدگاه
١

آنها طی آخر هفته، پیشنهاد خود را برای خانه ارائه دادند.

تاریخ
٢ سال پیش
متن
We have an option on the house.
دیدگاه
٠

ما گزینه ای در اختیار داریم.