ترجمه‌های محسن قنبری (١٢٢)

بازدید
٤٧
تاریخ
١ سال پیش
متن
We have an option on the house.
دیدگاه
٠

ما گزینه ای در اختیار داریم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They made a firm offer on the house over the weekend.
دیدگاه
١

آنها طی آخر هفته، پیشنهاد خود را برای خانه ارائه دادند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We have an option on the house.
دیدگاه
١

ما ایده ای برای خانه داریم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
All the drinks were on the house.
دیدگاه
١

تمامی نوشیدنی ها رایگان بودند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Have a drink on the house.
دیدگاه
١

یک نوشیدنی مهمان من باشید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He believed that someone had put a curse on the house.
دیدگاه
١

او معتقد بود که کسی خانه را نفرین کرده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We have a 12-day option on the house.
دیدگاه
١

ما یک گزینه ۱۲ روزه برای این خانه داریم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The work they did on the house was a botched job.
دیدگاه
١

فعالیتی که در خانه انجام دادند شغلی نا موفق بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
A bird sits on the house.
دیدگاه
١

پرنده ای روی خانه نشسته است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We're going to have some building work done on the house.
دیدگاه
١

ما می خوایم یه سری کاره ای ساختمانی روی این خونه انجام بدیم

تاریخ
١ سال پیش
متن
A tree fell on the house and gave him a fright.
دیدگاه
١

یک درخت بر روی خانه افتاد و او را شوکه کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We'll have to have a blitz on the house before your parents arrive.
دیدگاه
١

قبل از اینکه در و مادرت برسند باید تلاش زیادی برای ارتقاء خانه انجام بدهیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
At Christmas the family descend on the house bearing gifts.
دیدگاه
١

در کریسمس خانواده با هدایایی بسوی خانه سرازیر شدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
We've put down a 5% deposit on the house.
دیدگاه
٣

ما برای خانه 5% ودیعه گذاشتیم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
You must learn to prioritize your work.
دیدگاه
٤

شما باید اولویت بندی کار خود را یاد بگیرید.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The company has a name for reliability.
دیدگاه
٢

شهرت این شرکت در قابل اعتماد بودن است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Modern pharmacy has solved the problem of sleeplessness.
دیدگاه
٠

داروسازی مدرن مشکل بی خوابی را حل کرده است

تاریخ
١ سال پیش
متن
As we headed for the pharmacy,I told her that Helen was going to help us.
دیدگاه
٤

درحالیکه به سمت داروخانه می رفتیم من به او گفتم که هلن می خواست به ما کمک کند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The old pharmacy still has its original shopfront.
دیدگاه
٢

داروخانه قدیمی هنوز ویترین رو به خیابان اصلی خود را دارد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He spent four years studying pharmacy.
دیدگاه
٠

او چهار سال را به مطالعه داروسازی گذراند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
If your pharmacy doesn't stock the product you want, have them order it for you.
دیدگاه
١

اگر داروخانه شما کالایی را که می خواهید ذخیره نکند، از آنها بخواهید آن را برای شما سفارش دهند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He identified pharmacy, high energy physics and architecture as being over-represented in the universities.
دیدگاه
١

او داروسازی را [رشته ای] شناخت که بدنها و سیستمی با انرژی زیاد طلب میکند که به کرات در دانشگاه ها ارائه می شود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She came home from work in the hospital pharmacy to find him doing the laundry or mopping the floor.
دیدگاه
١

او از محل کار در داروخانه بیمارستان به خانه آمد تا او در حال شستن لباس ها یا تمیز کردن زمین ببیند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
When patches were obtained from an outside pharmacy some peace returned to the ward.
دیدگاه
١

وقتی پانسمانها از داروخانه بیرون [بیمارستان] تهیه شد بخش حدودی آرام شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I had studied pharmacy in college; he was in premed.
دیدگاه
١

. من در دانشگاه داروسازی خوانده بودم. او دانشجوی دوره پیش پزشکی بود.

تاریخ
١ سال پیش
متن
In the back of the King Street pharmacy he worked on new concoctions, cures for minor dermatological problems.
دیدگاه
١

در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او روی معجون های جدید برای درمان مشکلات پوستی خفیف کار کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
In the back of the King Street pharmacy he worked on new concoctions, cures for minor dermatological problems.
دیدگاه
١

در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او برای درمان مشکلات پوستی خفیف روی معجون های جدید کار کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
At a nearby Safeway pharmacy an incorrect antibiotic was dispensed for a small girl.
دیدگاه
٠

در یک داروخانه سیف وی نزدیک، یک آنتی بیوتیک نادرست برای یک دختر کوچک تجویز شد

تاریخ
١ سال پیش
متن
I finally settled on the idea of studying pharmacy.
دیدگاه
٠

من در نهایت به فکر تحصیل داروسازی افتادم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Pharmacy and lavish automobile, what a kindred pair they were!
دیدگاه
١

داروخانه و اتومبیل مجلل، چه جفت همسانی بودند!.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

سایه ای از خود پیشین

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
in the shadow of starvation
دیدگاه
٠

در سایه گشنگی

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

زیر لوای خود پیشین

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Last time I married a swaying shadow.
دیدگاه
٠

خرین باری که با یه سایه ی تاب دار ازدواج کردم

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Shadow, with her veil drawn, follows Light in secret meekness, with her silent steps of love.
دیدگاه
٠

سایه با نقاب کشیده اش ، با گام های خاموش عشقش نور را در نرمی پنهانی دنبال می کند

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
The ship's sail cast a shadow on the water.
دیدگاه
٠

بادبان کشتی سایه ای بر آب انداخت

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
An oak tree cast its shadow over a tiny round pool.
دیدگاه
٠

درختی بلوط سایه خود را بر روی استخری کوچک گرد انداخت.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
His shadow fell across the room.
دیدگاه
٠

سایه اش در سرتاسر اتاق افتاد

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Pale moonlight, I declare lonely and shadow.
دیدگاه
٠

مهتاب کم فروغ ، من احساس تنهایی و اندوه دارم.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
The house lay in dark shadow.
دیدگاه
٠

خانه در سایه ظلماتی قرار داشت

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
I think you have been shabbily treated.
دیدگاه
٠

له نظرم فکر می کنم با شما بدرفتاری شده است

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
She was shabbily dressed.
دیدگاه
٠

او ( زن ) لباسی کهنه پوشیده بود

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
The hostages were shabbily treated when they came home.
دیدگاه
٠

با گروگانها رفتار زشتی شد وقتی به میهن برگشتند.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
His feelings for her eventually changed from fondness to love.
دیدگاه
٠

در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
They believed their love would last a lifetime.
دیدگاه
٠

آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Her love for him prevented her from seeing the truth.
دیدگاه
٠

عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Our mother showed her love in many ways.
دیدگاه
٠

مادرمان عشقش را بطرق زیاد نشان داد.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
He has a great love for music.
دیدگاه
٠

او دلدادگی بزرگی به موسیقی دارد.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
She was his first love.
دیدگاه
٠

او اولین دلدادگیش بود.

تاریخ
٣ هفته پیش
متن
Sailing is one of her great loves.
دیدگاه
٠

قایقرانی یکی از علایق شدید او بود.