ترجمه‌های محسن قنبری (٨٠)

بازدید
٢٩
تاریخ
١٥ ساعت پیش
متن
The illness causes the sufferer to fight for every breath when they're having an attack.
دیدگاه
٠

بیماری باعث می شه که بیمار وقتی که حمله داره برای هر نفس مبارزه کنه

تاریخ
١٥ ساعت پیش
متن
It also follows that any sufferer primarily addicted to one of these other drugs will tend to be cross-addicted to alcohol.
دیدگاه
٠

همچنین از این نتیجه می گیرد که هر کسی که به یکی از این داروهای دیگر معتاد است به الکل هم معتاد خواهد شد

تاریخ
١٥ ساعت پیش
متن
But frequently the asthma sufferer learned to hold back both feelings because neither are acceptable to the family.
دیدگاه
٠

اما معمولاً بیمار آسم یاد می گیره که هر دو احساس رو در خود نگه داره چون هیچکدوم از اونها برای خانواده قابل قبول نیست

تاریخ
١٥ ساعت پیش
متن
It seems that the only recourse a sufferer now has is to appeal to the landlord.
دیدگاه
٠

به نظر می رسد در حال حاضر تنها راه حلی که مصدوم دارد مراجعه به مالک است.

تاریخ
١٥ ساعت پیش
متن
One seven year-old boy, a cerebral palsy sufferer, was anxious to make a speech.
دیدگاه
٠

پسربچه ای هفت ساله، مبتلا به فلج مغزی ، مشتاق سخنرانی کردن بود

تاریخ
١٦ ساعت پیش
متن
The sufferer may have to make major changes in his or her life to arrest the disease.
دیدگاه
٠

بیمار ممکن است مجبور باشد تغییراتی اساسی در زندگی خود ایجاد تا بیماری را متوقف کند

تاریخ
١٦ ساعت پیش
متن
I recognized a fellow sufferer, waiting nervously outside the exam room.
دیدگاه
٠

یکی از دوستان مبتلا را شناختم که با عصبانیت بیرون اتاق امتحان منتظر بود

تاریخ
١٦ ساعت پیش
متن
She is a cancer sufferer who has rejected orthodox medicine and turned instead to acupuncture, aromatherapy and other forms of alternative medicine.
دیدگاه
٠

او یک مبتلا به سرطان است که طب نوین را کنار گذاشته و به جای آن به طب سوزنی، رایحه درمانی و دیگر اشکال طب جایگزین روی آورده است

تاریخ
١٦ ساعت پیش
متن
He's been a lifelong sufferer from hay fever.
دیدگاه
٠

او تمام عمرش از تب یونجه رنج می برد

تاریخ
١٦ ساعت پیش
متن
This phobia can cause untold misery for the sufferer.
دیدگاه
٠

این فوبیا می تواند باعث عذاب بی شمار برای فرد مبتلا شود

تاریخ
١ روز پیش
متن
The changing temperature autolysis of spent brewer's yeast was researched, and the autolysis conditions were optimized as well.
دیدگاه
٠

تغییر دمای خودکافتی مخمر آبجو مصرف شده مورد بررسی قرار گرفت و شرایط خودکافتگی نیز بهینه شد

تاریخ
١ روز پیش
متن
The technical methods of autolysis and hydrolysis of exogenous enzymes were used to process the protein and nucleic acid of Corynebacterium crenatium.
دیدگاه
٠

روش های فنی خودکافتی و آبکافت آنزیمهای برونزاد برای پردازش پروتئین و اسید نوکلئیک Corynebacterium crenatium استفاده شد

تاریخ
١ روز پیش
متن
Necropsy of the fetus reveals autolysis which is nonspecific.
دیدگاه
٠

کالبدگشایی جنین خودکافتی را نشان می دهد که غیر اختصاصی است

تاریخ
١ روز پیش
متن
Autolysis The self - destruction of cells by digestive enzyme activity.
دیدگاه
٠

خودکافت: خود تخریب سلول ها توسط فعالیت آنزیم های گوارشی

تاریخ
٥ روز پیش
متن
Staff reductions could be achieved through attrition and early retirements.
دیدگاه
٠

کاهش تعداد کارکنان از طریق تعدیل نیرو و بازنشستگی زودهنگام امکان پذیر است.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
They're trying to stop the attrition of their rights.
دیدگاه
٠

آنها در تلاش برای جلوگیری از تضییع حقوق خود هستند.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
It was a war of attrition .
دیدگاه
٠

آن جنگی فرسایشی بود

تاریخ
٥ روز پیش
متن
He was not unthankful for that.
دیدگاه
٠

او از این بابت ناشکر نبود

تاریخ
٥ روز پیش
متن
Stop weeping for such an unthankful man like him!
دیدگاه
٠

برای چنین مرد حق نشناسی مثل او گریه نکن!

تاریخ
٥ روز پیش
متن
She was unthankful to her boy friend for his gift.
دیدگاه
٠

او از دوست پسرش به خاطر هدیه اش گلایه مند بود

تاریخ
٥ روز پیش
متن
An unthankful Christian is a defeated Christian for he has lost his joy.
دیدگاه
٠

یک مسیحی ناسپاس مسیحی شکست خورده ایست زیرا شانس خود را از دست داده است

تاریخ
٥ روز پیش
متن
The unthankful heart. . . discovers no mercies; but let the thankful heart sweep through the day and, as the magnet finds the iron, so it will find, in every hour, some heavenly blessings! Henry Ward Beecher
دیدگاه
٠

قلب ناسپاس هیچ رحمتی را درنمی یابد اما بگذار قلب شکرگزار تمام روز را بروبد ، تا همانطور که آهنربا آهن را می یابد، در هر ساعت، برکاتی بهشتی بیابد! هنر ...

تاریخ
٥ روز پیش
متن
He had loved her only once, but she knew now she was pregnant.
دیدگاه
٠

وی ( اقا ) فقط یک بار با او ( خانم ) همبستر شده بود اما او ( خانم ) اکنون میدانست که باردار شده است.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
I love it when you bring me flowers!
دیدگاه
٠

کار گل اوردنت را دوست دارم

تاریخ
٥ روز پیش
متن
He loves chili spicy, but I like it mild myself.
دیدگاه
٠

او عاشق فلفل تند است، اما من شخصا آن را ملایم دوست دارم

تاریخ
٥ روز پیش
متن
The little boy loves his dad to read him a story before bed.
دیدگاه
٠

پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برایش داستانی بخواند

تاریخ
٥ روز پیش
متن
She loves to buy presents for her grandchildren.
دیدگاه
٠

او دوست دارد برای نوه هایش هدایایی بخرد

تاریخ
٥ روز پیش
متن
I love gardening and look forward to getting back to my flower beds every spring.
دیدگاه
٠

من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به باغ گل هایم برگردم.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
She loves her two best friends equally.
دیدگاه
٠

او بهترین دو دوست خود را یکسان دوست داشت.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
He told her he loved her and asked her to marry him.
دیدگاه
٠

اقا به خانم گفت که او را دوست دارد و ازش درخواست ازدواج کرد.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
Sailing is one of her great loves.
دیدگاه
٠

قایقرانی یکی از علایق شدید او بود.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
She was his first love.
دیدگاه
٠

او اولین دلدادگیش بود.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
He has a great love for music.
دیدگاه
٠

او دلدادگی بزرگی به موسیقی دارد.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
Our mother showed her love in many ways.
دیدگاه
٠

مادرمان عشقش را بطرق زیاد نشان داد.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
Her love for him prevented her from seeing the truth.
دیدگاه
٠

عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
They believed their love would last a lifetime.
دیدگاه
٠

آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.

تاریخ
٥ روز پیش
متن
His feelings for her eventually changed from fondness to love.
دیدگاه
٠

در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
The hostages were shabbily treated when they came home.
دیدگاه
٠

با گروگانها رفتار زشتی شد وقتی به میهن برگشتند.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
I think you have been shabbily treated.
دیدگاه
٠

له نظرم فکر می کنم با شما بدرفتاری شده است

تاریخ
١ هفته پیش
متن
She was shabbily dressed.
دیدگاه
٠

او ( زن ) لباسی کهنه پوشیده بود

تاریخ
١ هفته پیش
متن
The house lay in dark shadow.
دیدگاه
٠

خانه در سایه ظلماتی قرار داشت

تاریخ
١ هفته پیش
متن
Pale moonlight, I declare lonely and shadow.
دیدگاه
٠

مهتاب کم فروغ ، من احساس تنهایی و اندوه دارم.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
His shadow fell across the room.
دیدگاه
٠

سایه اش در سرتاسر اتاق افتاد

تاریخ
١ هفته پیش
متن
An oak tree cast its shadow over a tiny round pool.
دیدگاه
٠

درختی بلوط سایه خود را بر روی استخری کوچک گرد انداخت.

تاریخ
١ هفته پیش
متن
The ship's sail cast a shadow on the water.
دیدگاه
٠

بادبان کشتی سایه ای بر آب انداخت

تاریخ
١ هفته پیش
متن
Shadow, with her veil drawn, follows Light in secret meekness, with her silent steps of love.
دیدگاه
٠

سایه با نقاب کشیده اش ، با گام های خاموش عشقش نور را در نرمی پنهانی دنبال می کند

تاریخ
١ هفته پیش
متن
Last time I married a swaying shadow.
دیدگاه
٠

خرین باری که با یه سایه ی تاب دار ازدواج کردم

تاریخ
١ هفته پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

زیر لوای خود پیشین

تاریخ
١ هفته پیش
متن
in the shadow of starvation
دیدگاه
٠

در سایه گشنگی

تاریخ
١ هفته پیش
متن
a shadow of one's old self
دیدگاه
٠

سایه ای از خود پیشین

١