ترجمههای محسن قنبری (١٢٢)
او تمام عمرش از تب یونجه رنج می برد
این فوبیا می تواند باعث عذاب بی شمار برای فرد مبتلا شود
تغییر دمای خودکافتی مخمر آبجو مصرف شده مورد بررسی قرار گرفت و شرایط خودکافتگی نیز بهینه شد
روش های فنی خودکافتی و آبکافت آنزیمهای برونزاد برای پردازش پروتئین و اسید نوکلئیک Corynebacterium crenatium استفاده شد
کالبدگشایی جنین خودکافتی را نشان می دهد که غیر اختصاصی است
خودکافت: خود تخریب سلول ها توسط فعالیت آنزیم های گوارشی
کاهش تعداد کارکنان از طریق تعدیل نیرو و بازنشستگی زودهنگام امکان پذیر است.
آنها در تلاش برای جلوگیری از تضییع حقوق خود هستند.
برای چنین مرد حق نشناسی مثل او گریه نکن!
او از دوست پسرش به خاطر هدیه اش گلایه مند بود
یک مسیحی ناسپاس مسیحی شکست خورده ایست زیرا شانس خود را از دست داده است
قلب ناسپاس هیچ رحمتی را درنمی یابد اما بگذار قلب شکرگزار تمام روز را بروبد ، تا همانطور که آهنربا آهن را می یابد، در هر ساعت، برکاتی بهشتی بیابد! هنر ...
وی ( اقا ) فقط یک بار با او ( خانم ) همبستر شده بود اما او ( خانم ) اکنون میدانست که باردار شده است.
او عاشق فلفل تند است، اما من شخصا آن را ملایم دوست دارم
پسر کوچک دوست دارد پدرش قبل از خواب برایش داستانی بخواند
او دوست دارد برای نوه هایش هدایایی بخرد
من عاشق باغبانی هستم و مشتاقانه منتظر هستم که هر بهار به باغ گل هایم برگردم.
اقا به خانم گفت که او را دوست دارد و ازش درخواست ازدواج کرد.
عشقش به او مانع حقیقت بینیش شد.
آنها ایمان داشتند که عشقشان ابدی است.
در نهایت احساساتش به وی از علاقه به عشق تغییر یافت.
با گروگانها رفتار زشتی شد وقتی به میهن برگشتند.
له نظرم فکر می کنم با شما بدرفتاری شده است
مهتاب کم فروغ ، من احساس تنهایی و اندوه دارم.
درختی بلوط سایه خود را بر روی استخری کوچک گرد انداخت.
سایه با نقاب کشیده اش ، با گام های خاموش عشقش نور را در نرمی پنهانی دنبال می کند
خرین باری که با یه سایه ی تاب دار ازدواج کردم
داروخانه و اتومبیل مجلل، چه جفت همسانی بودند!.
من در نهایت به فکر تحصیل داروسازی افتادم.
در یک داروخانه سیف وی نزدیک، یک آنتی بیوتیک نادرست برای یک دختر کوچک تجویز شد
در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او برای درمان مشکلات پوستی خفیف روی معجون های جدید کار کرد.
در قسمت عقبی داروخانه خیابان کینگ ، او روی معجون های جدید برای درمان مشکلات پوستی خفیف کار کرد.
. من در دانشگاه داروسازی خوانده بودم. او دانشجوی دوره پیش پزشکی بود.
وقتی پانسمانها از داروخانه بیرون [بیمارستان] تهیه شد بخش حدودی آرام شد.
او از محل کار در داروخانه بیمارستان به خانه آمد تا او در حال شستن لباس ها یا تمیز کردن زمین ببیند.