پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٣٩٩)

بازدید
٤,٨٠٥
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شوش در سنسکریت صوش śūsh به معنی زایش، زاییدن، آفریدن، تولید کردن است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

برق در سنسکریت بره barh به معنی درخشیدن است و از سنسکریت به عربی رفته چون [ق] و [غ] جایگزین [ه] می شوند. مانند اسپرهم و اسپرغم، آهاردن و آغاردن، مَه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وانیش ( مانوی وانیشن vāniŝn ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

همتای پارسی حکومت، واژه ی پهلوی رایِن rāyen می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

حکومت در دانش سیاسی به روح حاکم بر نظام گفته می شود و نظام یعنی همه ی قوانینی که کشور از روی آنها اداره می شود؛ پس زمانی که گفته می شود حکومت اسلامی، ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدرت در دانش سیاسی یعنی به کار گیری ابزارهای مادی ( پلیس، دستگاه قضایی و. . . ) برای وادار کردن کسی به انجام دادن یا ندادن کاری؛ ولی نفوذ یعنی به کار ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

فلسفه: همتای پارسی این واژه ی عربی شده، این است: اِروان ervān ( سغدی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تعارض: ناهمخوانی، ناهمگونی یا نابرابری اساسی میان دو چیز، دو بینش یا دو گفتار؛ خواه از یک چیز با چیز دیگر یا از همان چیز با خودش یا میان سخن کسی با س ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تعریف: آن چه ذات و ویژگی ها را روشن می کند. ( مبانی فلسفه دکتر علی اکبر سیاسی ) همتای پارسی تعریف، واژه ی فَروید farvid است که در اوستایی فره وید fr ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهواز در مانوی هوواز huvāz و به معنی نعمت، موهبت، برکت است. ( نگاه کنید به فرهنگ واژه های مانوی از بانو ماری بویس )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نعمت: بخشش مهربانانه ی مادی یا معنوی یا هردو یا پشتیبانی یا گذشت رایگان برای خشنودی، آسایش، شادی، رهایی یا سرافرازی کسی. همتای پارسی نعمت، واژه ی زی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فومن در سنسکریت بهومن bhuman و به معنی نعمت است. ( bh ) در سنسکریت، در دیگر زبان های آریایی ف خوانده می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

معنی: آن چه روشن کننده ی چیزی است؛ ایده یا ایده های درک شدنی که نمایانگر یک یا چند نشانه است [برای اسم ذات]. ایده ی قابل فهمی که یک موضوع فکری را می ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

مرتفع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اسکا askā ( سغدی ) اوسکات uskāt ( اوستایی ) بالیست bālist، بالیستیک bālistik ( پهلوی ) ،

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دودل، دمدمی ( دری ) ویستار vistār ( پهلوی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

وجدان: توانایی یا نیروی شناخت راستی از ناراستی و واکنش درست نشان دادن به آن. این واژه عربی نیست و از دو بخش ساخته شده است: 1ـ وج که در سغدی وچ vec به ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

انتقاد: آشکار کردن عیوب، کاستی ها، خطاها و گناهان ( جرم ها ) کسی برای خوار کردن، از غرور انداختن و یا نشان دادن شخصیت واقعی و ناکارآمدی او نزد دیگران ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

شعور: نیرو و شتاب در شناخت پدیده های ذهنی ( و نه مادی ) ، یافتن پیوند میان آنها، یافتن راهکار برای مسائل تازه و یا حل نشده و به روز بودن در همه ی زمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

شخص: بهترین همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: یانس yāns ( اوستایی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

غبطه: نیاز یا آرزوی داشتن چیزی ویژه و خوب که دیگری دارد بی این که آرزوی نداشتن آن چیز برای دیگری را داشته باشد. همتای پارسی: پژهان požhAn.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

عقل: نیروی شناخت چیزها از راه حواس پنج گانه و اندیشه؛ و دارای دو شاخه است: 1ـ هنر ( استعداد، شم ) : نیروی انجام دادن کاری که همه یکسان آن را ندارند؛ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هش hosh به معنی هشدار که برای ایستادن خر و اسب و قاطر نیز به کار می رود، در سنسکریت: گهشه ghosha بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

همایون: در اوستایی: هومائوم humAum؛ در پارتی و مانوی: هومایُن humAyon به معنی دانا، با خرد، خردمند.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همت: انگیزه و پشتکار برای انجام دادن کاری تا رسیدن به خواسته؛ این واژه در اوستایی: humata؛ در پهلوی: humat بوده و عربی نیست.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بانو: در سنسکریت: بهانو bhānu ( بسیار درخشان ) ؛ در اوستایی: بانو bānu؛ در سغدی: bāman؛ در پهلوی: بانوک و بانوگ bānuk/g با همان معنی سنسکریت: بسیار د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هیجان: کنش یا نمایشی غیر معمول، کم و بیش تند و ناخواسته، برخاسته از خوشی یا درد در اندام ( در چهره به صورت تغییر رنگ و نما، در دست و پاها به صورت لرز ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقار: آنچه به منش فرد چهره ای جدی می دهد و باعث می شود دیگران به وی احترام بگذارند و او را برجسته بدانند و از شوخی با او یا دست انداختن وی خودداری کن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسوسه: 1 ـ کوشش برای به بدرفتاری یا به گناه کشاندن کسی با بیدار کردن شهوت جنسی، شکم یا مقام، آرزو، کینه، خشم و یا آزمندی در او. 2 ـ کوشش برای برانگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

فضل: آنچه از بهترین ها که برای خشنود کردن به کسی بخشیده می شود بی اینکه حق او باشد و باعث آرامش درونی و شادی وی می گردد؛ برای اینکه از دیگران ممتاز و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

فساد: آنچه چیزی را از بهره برداری می اندازد، بیرون آمدن از حالت طبیعی و بد شدن و یا تغییر شرایط خوب به بد به هر دلیل. 2 ـ وادار کردن کسی به رفتاری بر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تخلف یا جرم با واسطه یا بی واسطه ی کارمند، گروه یا سازمان در انجام دادن کاری عادلانه یا ناعادلانه یا خودداری از انجام دادن آن با بهره گیری از اموال د ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

غرور: احساسی فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش که باعث می شود فرد خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که دلخواه ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

علت: آنچه انگیزه ی نابودی یا پیدایش عیب در چیزی یا پدید آمدن رویداد ناگواری می شود.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دلیل: راهنمای شناخت چگونگی پدید آمدن چیزی یا رویدادی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

سبب: وسیله ـ ابزار پدید آمدن چیزی یا رویدادی، فراهم کردن زمینه ی پیدایش چیزی یا رویدادی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حکم: hokm دستوری است زبانی یا نوشتاری که با آن اقتدار آشکار می شود؛ و بر اساس اختیاری که فرد یا افراد دارند برای انجام دادن یا ندادن کاری برای همیشه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حق: 1ـ شناختی که می توان بالاترین ارزش را برای آن قائل شد یا به آن نسبت داد. 2 ـ آنچه می تواند یا باید خرد آن را بپذیرد. 3 ـ همخوانی میان یک پدیده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ لباس عزای ایرانیان تا پیش از صفویان، آبی بوده و تنها سند آن، این سروده ی نظامی گنجوی در مخزن الاسرار است که در باره ی رانده شدن آدم از بهشت است. ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

اعتماد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویستاف vistāf ( پارتی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پدرام در اوستایی: پَئیتی رامَن paiti - rāman؛ در مانوی: پَدرام padrām؛ در پهلوی و سغدی: patrām. و به معنی آراسته، نیکو، خرم و آرام می باشد.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

پاسارگاد در پارسی باستان: بترکه تش batrakatash؛ و در پهلوی: پارسه گد pArsagad به معنی اردوگاه پارسیان بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

عرب در پارسی باستان آرابیا ārābyā، در سنسکریت آرَبَه āraba ( کسی که کارش دردسر درست کردن است ) و در پهلوی ارب arab ( پدر جنگ ) بوده است؛ پس نگارش درس ...

پیشنهاد
١

حافظه ی سازمانی یا نهادی: سنت ها، ارزش ها، دانش ها و توانایی درکی که در ذهن کارکنان، در فرایندها، فراورده ها و خدمات سازمان یافت می شود. حافظه ی سازم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جوامع هدف: گروهی که در درون یک فرایند گام بر می دارند و یا در تلاشند تا به هدف مشابهی برسند. دارای زندگی بسیار کوتاهی بوده و مسئول رسیدن به هدف کاربر ...

پیشنهاد
١

تجزیه و تحلیل: بررسی یک پدیده ( مادی یا رخداد ) یا موضوع ( اجتماعی، فرهنگی، روانی، اقتصادی، سیاسی و. . . ) یا وضعیت ( از راه آزمایش، مطالعه، اندیشیدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

داده ( donn�e ) : آن چه شناخته، پذیرفته شده و معین در یک موضوع و پایه ای است برای استدلال، آزمون یا پژوهش و روشن سازی ناشناخته ها و دانش آفرینی؛ داده ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دانش ( knowledge ) : آگاهی ها، روش ها و اصولی درست ( پردازش شده ) ، ژرف، سازمان یافته و ارزشمند ( کاربردی ) که از راه دیدن، مطالعه، فرا گرفته از دیگر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سنت: الف ـ آگاهی ها ( اطلاعات ) ، پندارها ( تصورات ) ، باورهای ( عقاید ) گسترده و مربوط به گذشته ولی تأیید نشده و میان افسانه و تاریخ که سده ها از را ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

فرایند: ( سومین عنصر هنر مدیریت دانش ) روش ها و کارهایی است پشت سر هم که برای رسیدن به هدفی سازماندهی شده اند. فرایند، برنامه ای در دست اجراست ولی یک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کارگروه: گروهی که برای به انجام رساندن یک پروژه ی مادی یا فکری با هم کار می کنند. ( National Library for Health. Glossary of Health Knowledge Manag ...