مجلس

/majles/

مترادف مجلس: انجمن، پارلمان، جرگه، جلسه، حله، کنگره، لجنه، مجمع، محفل، معشر، نشست، مجلس گاه، نشستگاه، جای نشستن، مجمع درس، مجمع وعظ، محضر، حضرت، پیشگاه، پرده نمایشگر رویدادی مهم

برابر پارسی: انجمن، انجمن گاه، نشست، نشست گاه، همایش

معنی انگلیسی:
assembly, the house, meeting, session, party, scene, chamber, congress, hustings, ure _

لغت نامه دهخدا

مجلس. [ م َ ل ِ ] ( ع اِ ) محل نشستن. مجلسة مانند آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). محل نشستن مردمان. ج ، مجالس. ( ناظم الاطباء ). نشستنگاه. نشستنگه. نشستن جای. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || محل اجتماع و انجمن و محفل و مجمعجهت شور و مذاکره و مشاوره و مکالمه. ( از ناظم الاطباء ). مجمعی از مردم برای کاری و مصلحتی یا شوری. جای فراهم آمدن مردم برای گفتگو و مشاوره. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). با لفظ انگیختن و کردن و چیدن و ساختن و نهادن و داشتن مستعمل. ( آنندراج ) :
کنه را در چراغ کرد سبک
پس در او کرد اندکی روغن
تا همه مجلس از فروغ چراغ
گشت چون روی دلبران روشن.
رودکی ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
مجلس و مرکب و شمشیر چه داند همی آنک
سر و کارش همه با گاوو زمین است و گراز.
عماره.
سوی خانه زرنگار آمدند
بدان مجلس شاهوار آمدند.
فردوسی.
بیتی چند از مذاکرات مجلس آن روز ثبت کنم. ( تاریخ بیهقی ).
تا سخت زود من چوفلان مر ترا
در مجلس امیر خراسان کنم.
ناصرخسرو.
مجلس آزادگان را از گرانی چاره نیست
هین که آمد خام دیگر دیگ دیگر بر نهید
سنائی.
و مجلسهای علما و اشراف و محافل سوقه و اوساط می گشت. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 30 ). || محل اجتماع جهت ضیافت. ( از ناظم الاطباء ). جای فراهم آمدن مردم برای میهمانی. ( از یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
خوشا نبید غارجی با دوستان یکدله
گیتی به آرام اندرون مجلس به بانگ ولوله.
شاکر بخاری.
یاسمن آمد به مجلس با بنفشه دست سود
حمله بردند و شکسته شد سپاه بادرنگ.
منجیک.
شکار و می و مجلس و بانگ و چنگ
نشسته شب و روز ایمن ز جنگ.
فردوسی.
به کاخ اندرون بت به مجلس بهار
در ایوان نگار و به میدان سوار.
فردوسی.
نشستنگه و مجلس و میگسار
همان باز و شاهین و یوز و شکار.
فردوسی.
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله.
فرخی.
با نعره اسبان چه کنم لحن مغنی
با نوفه گردان چه کنم مجلس و گلشن.
ابراهیم بزاز ( از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ).
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جای نشستن، محل نشستن مردم، محل اجتماع عدهای ازمردم برای شورومذاکره یامهمانی وضیافت، مجالس جمع
( اسم ) ۱ - جای نشستن . ۲ - جای گرد آمدن گروهی برای مذاکره و شور یا ضیافت : گویند سلطان محمود هم. شب با خاصگیان و ندیمان شراب خورده بود و صبوح گرفته علی نوشتگین و محمد عربی ... در این مجلس حاضر بودند ... ۳ - هر یک از مجلسین ( شوری و سنا ).۴ - کرسی : ... تاج و کمر و مجلس مرصع ساخته ام که مثل آن کس ندیده است . ۵ - بمعنی جالسین ( نشینندگان در مجلس ) ( ذکر محل و اراد. حال ) ( درین صورت فعل و ضمیر مربوط بانرا مفرد آورند ) : مجلس تصویب کرد . مجلس رد کرد . ۶ - اداره ( معمول وزارت عدلیه و وزارت جنگ در عهد قاجاریه ) : مجلس مخصوص وزیر عدلی. اعظم . مجلس تحقیق مجلس دعاوی نقدی مجلس دیوان مظالم مجلس شورای عسکری. اعظم مجلس محاکمات ( ایضا ) مجلس خزان. نظام . ( ایضا ) مجلس لوازم ( ایضا ) جمع : مجالس . یا ترکیبات اسمی : اهل مجلس . حاضران در مجلس مجلسیان : پس اشاره بیکی از اهل مجلس کرد ... یا مجلس اعلی . بارگاه شاه آستان همایونی : و این دعا گوی حق اقبال و قبول را از مجلس اعلی یافت . یا مجلس اعیان . مجلس لرد ها مجلس سنا . یا مجلس شوری . شوری . یا مجلس شورای ملی . شوری . یا مجلس موسسان . مجلسی که برای وضع قوانین فوق العاده و تغییر و تفسیر مواد قانون اساسی تشکیل شود . در ایران اعضای این مجلس از نمایندگان منتخب ملت تشکیل میگردد .

فرهنگ معین

(مَ لِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - محل نشستن . ۲ - محل اجتماع برای مشاوره و گفتگو. ۳ - جلسه ، نشست . ۴ - بار، دفعه . ،~ شورا نهادی متشکل از نمایندگان مردم جهت قانون گذاری . ، ~ خبرگان نهادی متشکل از نمایندگان انتخابی جهت تعیین رهبر یا شورای رهبری . ، ~ ختم

فرهنگ عمید

۱. محل نشستن مردم، جای نشستن.
۲. مکانی که در آن عده ای به منظوری خاص گرد هم می آیند.
۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانون گذاری جمع می شوند.
۴. نمایندگان مردم، پارلمان.
۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود.
۶. هریک از پرده های یک نمایش.
۷. حضرت، پیشگاه، محضر.
* مجلس شورا: مجلسی متشکل از نمایندگان منتخب برای تصویب قوانین.
* مجلس شورای اسلامی: مجلس نمایندگان ملت که برای مشورت در امور مملکت و تصویب قوانین تشکیل می شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{parliament, parlement (fr. )} [عمومی] مجمع نمایندگان که وظیفۀ قانون گذاری را در کشور بر عهده دارد
{tableau} [هنرهای نمایشی] در ساختار غیرارسطویی و خطی، بخشی از نمایش که با تغییر آرایه و موقعیت، بدون در نظر گرفتن توالی زمانی و مکانی، همراه است

جدول کلمات

پارلمان

مترادف ها

assembly (اسم)
اجتماع، گروه، انجمن، مجلس، هیئت قانونگذاری، هم گذاری

council (اسم)
انجمن، مجلس، مشاوره، شورا، کنکاشگاه

parliament (اسم)
مجلس، پارلمان، مجلس شورا

legislature (اسم)
مجلس، قوه مقننه، هیئت مقننه

convocation (اسم)
انجمن، مجلس، جلسه عمومی دانشجویان

congress (اسم)
انجمن، مجلس، کنگره، مجلسین سنا ونمایندگان، هم ایش

committee (اسم)
مجلس، کمیسیون، مجلس مشاوره، هیئت یا کمیته

session (اسم)
مجلس، جلسه، نشست، دوره تحصیلی

فارسی به عربی

برلمان , جلسة , کونجرس , مجلس , مجلس تشریعی , مشهد

پیشنهاد کاربران

نشستگاه. [ ن ِ ش َ ] ( اِ مرکب ) جای نشستن. جائی که کسی می نشیند. ( ناظم الاطباء ) . جای. مکان :
نشستگاه تو بر تخت خسروانی باد
نشستگاه عدوی تو بر چَه ِ ارژنگ.
فرخی.
|| مجلس. ( دهار ) :
نشستگاه شهان باغ و خوابگه ایوان
...
[مشاهده متن کامل]

نشستگاه تو دشت است و خوابگه خرگاه.
فرخی.
|| مصطبه. سکوی مخصوص نشستن : و از هر دو روی نشستگاهها و غرفه ها و بناها بفرمود کردن. ( مجمل التواریخ ) . به نوعی که ذره ای آفتاب از جانب شرقی و غربی به نشستگاه سر حوض نمی افتاد. ( تاریخ بخارا ص 33 ) .
کرده بروی نشستگاهی چست
تخت بسته به تخته های درست.
نظامی.
|| مسکن. مقام. مکان. ( ناظم الاطباء ) . جای اقامت : بیرون از شهر مصر به قرب میلی احمد طولون از بهر نشستگاه خود چند بنا ساخته است. ( مجمل التواریخ ) . و باز به حمله آمدند و درها بسوختند و به کوشک حسینی رفتند نشستگاه مقتدر. ( مجمل التواریخ ) . || قاعده. عاصمه. کرسی. پای تخت. ( یادداشت مؤلف ) : نشستگاه خویشتن [ کی قباد ] همه ملک بلخ داشت. ( ترجمه طبری بلعمی ) . حمص از شام است و نشستگاه ملک روم بود و ابوعبیده آهنگ حمص کرد. ( ترجمه طبری بلعمی ) . || مقعد. کون. ( ناظم الاطباء ) . نشتنگاه. دبر: المعافه ؛ پای فا نشستگاه کسی زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) . || هنگام نشستن. ( از ناظم الاطباء ) .

همتای پارسی مجلس، واژه ی بسیار زیبای آرسَن Arsan می باشد که در پهلوی آرَسَن Arasan بوده است.
استاد کزازی از مِهِستان به جای مجلس استفاده می کند.
می توان از کهن واژه مهستان به جای مجلس[ملی] بهره برد. مهستان جایی ست برای رایزنی و تصمیم گیری بزرگان برای کارها و رویدادهای کشور.
در تراز پایینتر می توان واژه " نِشیمان" یا " نشست" و همچنین انجمن را به جای مجلس به کار برد.
به دید من بهترین گزینه برای واژه تازی “مجلس” واژه پارسی “مهستان” است.
رای سرا

سکالش: مشورت، شور
سکالیدن:مشورت کردن
سکالشگاه:مجلس شورا یا پارلمان
سکالاد: هیئت مشورت، شورا، کنگره
( برگرفته از نسک زبان پاک نوشته استاد کسروی
مهستان
بگمانم آمیخته واژه ی �مهستان� را نیز در کنار برخی برابرهای یاد شده در بالا می توان بجای واژه ی ار یشه عربی �مجلس� بکار برد. این واژه را کاربری به نام ایرزاد بجای واژه ی از ریشه لاتینی �پارلمان� پیشنهاد نموده که همتراز �مجلس� نیز هست.
هگمتانه
مجلس واژه ی عربی هست . مجلس بر ریتم مفعل هست .
ریشه ی ان "ج" ل"س " هست . یعنی محلی یا جایی که دران
می نشینند . درواقع محلی برای جلوس یا محلی برای نشستن .
براهمین در عربی اسم مکان هست . وچون عمل نشستن یا
...
[مشاهده متن کامل]

جلوس در زمان مشخصی رخ می دهد . براهمین در عربی اسم
زمان نیز هست . جمع :مجالس بر ریتم مفاعل .

مجلس: [اصطلاح مداحی ] همان محفل عزاداری است. مقصود مداحان از این اصطلاح، معمولاً "برنامه ی مداحی" است. مثلاً جمله "چند مجلس پیاده کردم" یعنی چند برنامه ی مداحی، اجرا کردم".
مجلس ( parliament ) : [ اصطلاحات مجلسی ] به مجموعه ای از افراد گفته می شود که در هر کشور به منظور وضع قوانین و نظارت بر اجرای آنها معمولا با رای آزاد، مستقیم و مخفی مردم انتخاب می شوند. در ایران به پارلمان،
...
[مشاهده متن کامل]
مجلس شورای اسلامی گفته می شود. در کشورهایی که تفکیک قوا وجود دارد پارلمان قوه قانونگذاری را تشکیل می دهد.

به باور من، بهترین برابر پارسی برای مجلس ( به مانایِ پارلمان ) : " رایْمان " می تونه باشه. ( پارسی، خوشگو و جمع و جور، پرمغز و همسنگِ پارلمان )
رای: اندیشه، رای، فکر، نظر، اعتقاد، باور، زعم، عقیده، حکم، فتوا، شُور
...
[مشاهده متن کامل]

مان: جای، گاه، جایگاه، محل، مکان، مِهَن، میهن
در کل واژه "رایمان" می شه : جایی برای در میان گذاشتن اندیشه و تدبیر و باورها و دیدگاه ها
با بکارگیریِ این واژه دیگه حتی نیازی به ترکیبِ "مجلسِ شورا" نیز نیست چون هر دو تا واژه رو در خودش داره.

انجمن
نشیناد : بهترین ، خوشتراشترین و رساترین واژه جایگزین واژه " مجلس " تازی است، چراکه " نشیناد " از بن " نشین" با پسوند جا و مکان " اد " به معنای جای نشستن دربر گیرنده همه بار معنایی را درخود دارد.
محفل

این واژه عربی است و پارسی آن، این است:
آرسن ãrsan ( پهلوی: ãrasan )
همایاد { زبر " ه" }
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس