پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٣٦)
غیرت: احساسی گاهی ستودنی ( در میهن دوستی ) و گاهی نابخردانه ( در ناموس پرستی، تعصب دینی و. . . ) و انگیزاننده و برخاسته از محیط زندگی ( خانواده و جام ...
ستیا در اوستایی ستی sti در سنسکریت استی asti و در سغدی و پهلوی ستیا styā به معنی هستی می باشد و معنی دیگری ندارد؛ در فرهنگ چهار جلدی اوستایی و فرهنگ ...
قید در دستور زبان: واژه ای تغییر ناپذیر که به جمله یا واژه ی دیگری معنای تازه ای می دهد. همتای پارسی واژه ی عربی قید، اینهاست: 1ـ واژه ی سغدی ویت vey ...
( = وضعیت ) و با تعیین به کار می رود و گفته می شود: تعیین تکلیف. همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: کریش kariŝ ( پارتی: kariŝn ) استیت estit ( س ...
تکلیف: آنچه کسی باید از دید اخلاقی، قانونی یا عرفی برای دیگری یا برای خودش انجام دهد که یا خود پذیرفته انجام دهد یا قانون و یا عرف برای او تعیین کرده ...
همتای پارسی سفر، واژه ی زیبای سنسکریت یانا می باشد.
امتیاز: هر چیزی که خوبی، لذت یا سودی به دنبال داشته باشد و از روی لطف یا پاداش کوشش فرد به وی داده می شود تا او را از دیگرانی که همتراز وی هستند و از ...
برسام: در اوستایی: برسمن baresman و در پهلوی برسَم barsam بوده و به دسته ای بسته شده از ترکه های درخت انار می گویند که سمبل گیاهان و درخت هایی است که ...
توفیق: فراهم کردن زمینه ی کامیابی یا پایداری در برابر سختی ها و گذر از آنها با یاری کردن مادی و معنوی کسی از روی لطف برای خشنود کردن وی. همتای پارسی ...
موهبت: بخشش چیزی مادی یا دادن چیزی معنوی با توجه به گنجایش فیزیکی و فکری گیرنده برای رفع نیازهای وی و یا کامیاب شدن او در کاری معین و به نمایش درآمدن ...
التماس: درخواست همراه با فروتنی یا افتادگی از ته دل یا الکی و به شیوه های گوناگون ( جسمی و روانی ) و با پافشاری و به کار بردن سخنان تأثر انگیز و بران ...
دعا: هیجان گرایش دهنده به سوی خدا یا یک کس مقدس که واسطه ی میان خدا و بنده است با بر زبان آوردن سخنانی برخاسته از باورهای دینی، درخواست گرانه و ستایش ...
همتای پارسی واژه ی عربی برکت، اودریک udrik می باشد که در سنسکریت udreka می باشد.
برهان: آن چه که با آن حقیقت یا واقعیت چیز مورد اعتراض به صورت غیر قابل انکار تایید یا رد می شود. چیزی که یقین آور باشد. همتای پارسی این واژه ی عربی، ...
همتای پارسی ترکیب: معانی و بیان، واژه ی هونیبیش hunibish می باشد به معنی خوب نوشتن که از دو بخش ساخته شده است: 1ـ پیشوند اوستایی هو به معنی خوب و نیب ...
معتبر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویستاه vistāh ( مانوی ) سهیگ sahig ( مانوی )
همتای واژه ی عربی محاصره، واژه ی زیبای پهلوی آویستان است.
همتای پارسی محاسبه، واژه ی آبارِه می باشد.
قمری: qamari: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ماوَنگی māvangi ( اوستایی ) .
مساحت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فنساخ fansāx ( سغدی )
کون در سنسکریت فعل است به معنی صدا درآوردن و نیز تکیه گاه بودن؛ و چون بجز دهان، از روده نیز صدا بیرون می آید و همچنین نشیمنگاه نیز می باشد که تکیه گا ...
اختیار: آزادی محدود یا نامحدود در گزینش، پذیرش، رد، انکار، لغو، واگذاری یا انجام دادن کاری در زمانی معین یا برای همیشه که پیامدهایی به دنبال دارد. ...
هدیه: چیزی مادی یا معنوی که آزادانه به کسی همخوان با مناسبتی یا از سر دوستی و یا لطف و متناسب با شخصیت گیرنده به وی داده می شود یا کاری که برای او ان ...
هندسه: ( عربی شده از پهلوی: هنداچک handācak اندازه ) بخشی از ریاضیات که در باره ی اندازه گیری فضا یا محیط و اشکالی است که می توانند آن فضا را اشغال ک ...
همتای پارسی واژه ی عربی مدیر، سیراس sirās می باشد که در سنسکریت سیرس siras است.
همتای پارسی واژه ی عربی لباس، اینهاست: اَبژین abžin ( پارتی ) ، تنزیب tanzib ( زیبنده ی تن ) ، بَرَک barak، درلیک derlik، جامه j�me ، رخت raxt ( دری ...
افق: 1ـ خطی دایره ای ساخته شده از چشم انداز زمینی از همه سو و امتداد یافته در عمق بسیار در یک جای مشخص که از دید بیننده به نظر می رسد زمین و آسمان در ...
ریاضیات: مجموعه رشته هایی که بر پایه ی روش قیاسی، در یک فرایند ذهنی، دقیق، دور از احساس و قطعی، ویژگی های مجرداتی چون اعداد و اشکال هندسی و روابط میا ...
همتای پارسی واژه ی عربی منطقه، واژه ی زونوس zonus می باشد که در پارتی zonos خوانده می شده است. زونوس در سنسکریت سونا sunā، در یونانی زُنِه zone و در ...
همتای واژه ی عربی طلبه، واژه ی هاویشتِه hAvishte می باشد که در اوستایی هاویشتَه hAvishta بوده است.
همتای پارسی واژه ی عربی شدید، واژه ی فَرهید farhid است که در پارتی و مانوی فره هید frahid می باشد.
مدیریت: رهبری کردن برای درست انجام گرفتن کاری یا به بهره برداری دلخواه رساندن، یا بهره برداری بهینه کردن یا ارزش بخشیدن و یا بالا بردن ارزش چیزی یا د ...
همتای پارسی رویا، واژه ی زیبای پارسی تیناب است.
قاعده: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اُستام ostām ( پهلوی ) .
قبیله: گروه اجتماعی یا تقسیم بندی بدوی جمعیتی در یک سرزمین که خود برگزیده اند بر اساس خانواده یا خویشاوندی که دارای منافع مشترکی هستند و با یکدیگر هم ...
همتای پارسی بارقه، واژه ی زیبای بِراژاگ berAjhAg می باشد که در پارتی براژاگ brAjhAg می باشد.
شوش در سنسکریت صوش śūsh به معنی زایش، زاییدن، آفریدن، تولید کردن است.
برق در سنسکریت بره barh به معنی درخشیدن است و از سنسکریت به عربی رفته چون [ق] و [غ] جایگزین [ه] می شوند. مانند اسپرهم و اسپرغم، آهاردن و آغاردن، مَه ...
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وانیش ( مانوی وانیشن vāniŝn ) .
همتای پارسی حکومت، واژه ی پهلوی رایِن rāyen می باشد.
حکومت در دانش سیاسی به روح حاکم بر نظام گفته می شود و نظام یعنی همه ی قوانینی که کشور از روی آنها اداره می شود؛ پس زمانی که گفته می شود حکومت اسلامی، ...
قدرت در دانش سیاسی یعنی به کار گیری ابزارهای مادی ( پلیس، دستگاه قضایی و. . . ) برای وادار کردن کسی به انجام دادن یا ندادن کاری؛ ولی نفوذ یعنی به کار ...
فلسفه: همتای پارسی این واژه ی عربی شده، این است: اِروان ervān ( سغدی ) .
تعارض: ناهمخوانی، ناهمگونی یا نابرابری اساسی میان دو چیز، دو بینش یا دو گفتار؛ خواه از یک چیز با چیز دیگر یا از همان چیز با خودش یا میان سخن کسی با س ...
تعریف: آن چه ذات و ویژگی ها را روشن می کند. ( مبانی فلسفه دکتر علی اکبر سیاسی ) همتای پارسی تعریف، واژه ی فَروید farvid است که در اوستایی فره وید fr ...
اهواز در مانوی هوواز huvāz و به معنی نعمت، موهبت، برکت است. ( نگاه کنید به فرهنگ واژه های مانوی از بانو ماری بویس )
نعمت: بخشش مهربانانه ی مادی یا معنوی یا هردو یا پشتیبانی یا گذشت رایگان برای خشنودی، آسایش، شادی، رهایی یا سرافرازی کسی. همتای پارسی نعمت، واژه ی زی ...
فومن در سنسکریت بهومن bhuman و به معنی نعمت است. ( bh ) در سنسکریت، در دیگر زبان های آریایی ف خوانده می شود.
معنی: آن چه روشن کننده ی چیزی است؛ ایده یا ایده های درک شدنی که نمایانگر یک یا چند نشانه است [برای اسم ذات]. ایده ی قابل فهمی که یک موضوع فکری را می ...
مرتفع: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: اسکا askā ( سغدی ) اوسکات uskāt ( اوستایی ) بالیست bālist، بالیستیک bālistik ( پهلوی ) ،