پیشنهادهای farhad.s (٥٢٠)
اووَتَر درگویش یزدی یعنی آنطرف تر
اُو پایین کِردن در گویش یزدی یعنی کسی را لو دادن : توطئه بر علیه کسی چیدن ؛ دردسر برای کسی درست کردن
اُو به اُو شدن درگویش محلی یزدی یعنی دوهواشدن
اَنگَل گِرِفتن درگویش یزدی قلاب کردن دست برای اینکه دیگری پا برآن گذارد وبالا برود
انگشت لیسیده درزبان یزدی کنایه از بی مال ومنال شدن ( ( مثلا میگویند چرا خودم را انگشت لیسیده کنم ) )
انگشت پَس کیلیچی در گویش یزدی به چهارمین انگشت دست گفته میشود
انگشت کیلیچی در گویش یزدی به کوچکترین انگشت دست گفته میشود
اُفتیدَن در گویش یزدی همان اُفتادن است
اِسّوندَن درگویش یزدی یعنی گرفتن
اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زارز_ الحاح
اِزُّ و چِزّ در گویش یزدی یعنی التماس _ زاری _ الحاح
اُریف در گویش یزدی = کج - قناس - مورب ( همان اُریب است )
اَروارَه در گویش یزدی همان آرواره ( استخوان فَک ) است
اَرنَه سَردادن درگویش یزدی فریاد کشیدن بچه
اَرنَه در گویش یزدی یعنی فریاد بچه _عربَده - عَرعَر کردن
اَرَبونه در گویش محلی یزدی یعنی دایره ( =داریه ) نوعی وسیله موسیقی شبیه دَف
اَدوئَه دون در گویش یزدی به ظرفی مسی یا سفال لعابدار گفته میشود که در آن ادویه نگهداری میشد
اَدوئَه در گویش یزدی یعنی اَدویه
پَچَخ کردن در گویش یزدی یعنی لِه کردن مثلا گوجه روی زمین پَچَخ شده یعنی گوجه روی زمین لِه شده
اَپیشُو کِردَن در گویش یزدی یعنی عطسَه کردن
اَپو شُد در گویش یزدی یعنی تموم شد
شاسپَرَنگ در گویش یزدی به گیاه ریحان گفته میشود ( ازسبزی خوردن )
مُطبَخ در گویش یزدی همان مَطبَخ هست فقط به جای فتحه روی حرف میم ضمه قرار میگیرد . - آشپزخانه
بَشن در گویش یزدی یعنی قدو بالا
درگویش یزدی اُمبار با ضمه روی الف یعنی آب انبار و با کسره روی الف ( اِمبار ) یعنی اینبار _این دفعه
خِنگ درزبان یزدی یعنی یک دنده _ کُودَن
دُوری در گدیش یزدی یعنی بشقاب
تَقّا در گویش یزدی یعنی سَکو
پُکید در گویش یزدی یعنی تَرَکید
دولَخ در گویش یزدی یعنی گَردوخاک
عاروس در گویش یزدی همان عروس است
هم عاروس در گویش یزدی یعنی جاری ( همسر برادرشوهر )
آبی بی در گویش یزدی یعنی مادرِ مادر بزرگ
قاغَذُو باد در گویش یزدی یعنی بادبادَک
نیس شُو در گویش یزدی یعنی گُم شو
خیار بالِنگ درگویش یزدی همان خیار سبز هست
خوشباخوش اومَد در گویش یزدی یعنی خوش آمدگویی وتعارف
خوشبا کِردَن در گوش یزدی یعنی خداحافظی کردن
چَش وهم چَشی در گویش یزدی ی همان چشم و هم چشمی هست _یعنی رقابت
چار طاق در گویش یزدی به معنی باز بود کامل درب اتاق یا خانه میباشد
تَماتَه در گویش یزدی یعنی گوجه فرنگی
تَمبون در گویش یزدی یعنی زیر شلوار ی
پیسمال در گویش یزدی یعنی آزار دادن کسی
پَنگول در گویش یزدی یعنی پنجه _چنگ پَنگول کشیدن یعنی چنگ زدن با ناخن
پِلتَه در گویش یزدی یعنی فیتیله چراغ
بَنگا : در گویش یزدی به جایی که کمربند شلوار بسته میشود بَنگا گفته میشود
کَمچَلی در گویش یزدی یعنی ملاقه
مُندَه در گویش یزدی یعنی خسته
کَفتَر درگویش یزدی یعنی کبوتر
تُرُش بالا در گویش یزدی به معنی آبکَش