پیشنهادهای سجادیه (٣٥٤)
علی سیریزی نویسنده کتاب هدایت و کتاب مانی ماحوزایی و کتاب خوابهای سعید
�هفت قلم آرایش� آرایش زنان در ایران باستان بر هفت مورد بوده است و منظور از هفت قلم آرایش اینست : ۱ - حنا ۲ - بند ۳ - وسمه ۴ - سرمه ۵ - سرخاب ۶ - س ...
پُشتَک یکی از حرکات ژیمناستیک است که در آن شخص ورزشکار حول یک محور یک دور به گرد خود گردیده و پای خود را از فراز سر می گذارند. در ورزش شنا و آکروبا ...
داره دان ( یا دارو دان ) ظرف کوچک مسی هست به شکل قهوه جوش ولی خیلی کوچکتر به اندازه یک استکان که یک طرف لبه آن به شکل نوک لک لک میماند که درقدیم جهت ...
آفتابه سَلَفچَه در زمان قدیم شاهان و خانواده های اشرافی از ظروفی شبیه آفتابه که بسیار زیبار طراحی شده و تشتی کنگره دار زیر آن قرار داشت که جهت شستن د ...
مُول در گویش یزدی به پشت گردن گفته میشود .
جُل جُل زَدن در گویش یزدی یعنی تکان خوردن زیاد گفته میشود
به معنای نیشگون گرفتن . فشار دادن قسمتی از گوشت بدن که با ایجاد دردو سوزش همراه هست
پیک گرفتن در گویش یزدی به معنای نیشگون گرفتن میباشد فشاردادن قسمتی از گوشت بدن بین دو انگشت که همراه با دردو سوزش میباشد
در گویش یزدی با آتش ؛ آتیش گفته میشود
این در گویش یزدی کنایه از سوختن دل هست مثلا دلم میسوزد ، دلم پاره پاره شد ومثالی دیگر ( برای از دست دادن فلان چیز دلم آتیش ( آتش ) کش شد )
در گویش یزدی به معنای خواهر و آبجی هست
در گویش یزدی به معنای گردو خاک میباشد
در گویش یزدی به معنای راه پله می باشد
زَنَغدون در گویش یزدی به معنای چانه میباشد
نَک در گویش یزدی به معنای دهان میباشد
لُنج در گویش یزدی به معنای لب میباشد
پَچُول در گویش یزدی یعنی کثیف
آب چَلَقون در گویش یزدی به معنی آب چکان میباشد
اَخُوئَه در گویش یزدی به معنای خمیازه و دهن دره میباشد
اِسبُل در گویش یزدی به معنی طحال میباشد
اِسَّخ در گویش یزدی به معنای استخر میباشد
اَلّا دِگی اصطلاحی در گویش یزدی به معنای عمداً از روی قصد ، دلبخواه
اَنگوش در گویش یزدی یعنی انگشت
ایَچون در گویش یزدی به معنی این چنین میباشد
تو بَحرِش رَفتم در گویش یزدی به معنی به دقت در او نگریستم
بَساط در گویش یزدی کنایه ا ز آلت تناسلی است
بی دَسوارَه در گویش یزدی به معنی بی دست وپا . بی هنر و دست وپا چلفتی میباشد
پا توُ اُو زَدن در گویش یزدی به زنی گفته میشو که گه گاهی دست از پا خطا میکند
شَخُ و سِفت درگویش یزدی به معنای محکم بودن است
پِت پِت در گویش یزدی به معنای پِِچ پِِچ کردن و آهسته صحبت کردن است
پَخمَه در گویش یزدی به شخص تنبل و بی تحرک گفته میشود
پَروام نی در گویش یزدی یعنی حوصله ندارم
پَسَکی اصطلاحی در گویش یزدی به معنی برعکس و معکوس میباشد
پَسُوغَن اصطلاحی در گویش یزدی به معنی پس انداز میباشد
اِقَدَه در گویش یزدی یعنی اینقدر
ایراسَکی در گویش یزدی به معنی از این طرف
پا شَخ کِردَن اصطلاحی در گویش یزدی به معنی بر سرعت پاها افزودن
در گویش یزدی ساعات میانگین زمان بین عصر و شام
پیَر در گویش یزدی به پدر گفته میشود
در اصطلاح یزدی همان تاقچه است
تاخچَه بالا هِشتَه در اصطلاحات یزدی یعنی دست بالا گرفته
تَردَه در اصطلاح یزدی به معنی موریانه
تُمبَک واژه ای در گویش یزدی به معنای تُنبَک ( آلت موسیقی ضرب )
کَفُ وتولَه در گویش یزدی به آشغال گوشت گفته میشود
در گویش یزدی به هوای گرم وداغ گفته میشود
تیرُو تُرکون در گویش یزدی به آبله مرغان گفته میشود
جارو نِشکُک در گویش یزدی یعنی جارویی که زیاد ازش استفاده وساییده شده
جَعدَه در گویش یزدی یعنی جاده و راه
تَخ بیشورَن در گویش یزدی یعنی روی تخت، مُرده شور تورا بشوید