پیشنهادهای سجادیه (٣٥٤)
مَغَل درگویش یزدی همان مَنقَل است
زِوُزا در گویش یزدی یعنی زایمان کردن ( ز ) با حرکت کسره و ( زا ) که از زاییدن می اید
بُوز گَلِ مُولِت اُلِنکونَه در گویش یزدی ( بوز =زنبور ) یعنی زنبور به ( گَل=چسبیده ) ( مُول=گردن ) گردنت چسبیده و ( اولنگون=آویزون ) آویزونه
تارا در زبان فارسی به معنی ستاره و کوکب میباشد . واسم بسیار زیبایی است
کاربر محترم محیا جُمُلی گویش قدیمی ومحلی یک استان است . صرفا جهت اطلاع کاربران ارسال شده است نه برای ترویج واژه
گریمور =چهره پرداز . شخصی که روی چهره بازیگر برای اجرای نقش فیلم در سینما و یا اجرای نقش در تاتر شخصیت سازی میکند . به طوریکه بازیگر از دید تماشاگر ...
چهره پرداز یا گریمور یا مسئول گریم فردی است که آرایش چهره بازیگران برای حضور در نمایش های تلویزیونی، سینمایی یا تئاتری را بر عهده دارد. چهره پرداز ...
گریم در ردیف هنرهای نمایشی ظریف محسوب می شود. این هنر بر پایه ی نقاشی و مجسمه سازیو خطاطی ، بنا شده است. بوم گریمور، چهره ی فرد بازیگر است. یعنی سطحی ...
بوغ در گویش یزدی همان بوق است
اُوچَلَقون در گویش یزدی یعنی آب چکان . ظرف یا شئی که آب از آن میچکد
چَش پارَه در گویش یزدی = چشم دریده کنایه از شخص بی حیا
کُرسِت در گویش یزدی یعنی همان سوتین . . سینه بند زنانه
وَرشوریدَه در گویش یزدی یعنی سر مَست . شخصی که بیش از حد شادمان است
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه گفته میشود
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد اِمالَه گفته میشود
در گویش یزدی به تزریق دارو از راه مقعد تنقیه هم گفته میشود
پِرهَن درگویش یزدی همان پیراهن است .
تُفِ سَرِ بالا در گویش یزدی یعنی کاری یا عملی که انعکاس منفی آن به خود آدم بر میگرده . مثلا شخصی فرزندش کار خطایی کرده واون شخص نمیتونه گلایه فرزندش ...
خاروعار در گویش یزدی یعنی زشت وبدترکیب = بیقواره
دُشوِل در گویش یزدی یعنی غده های موجود در گوشت که غیر ماکول ( خوردنی نیست ) و خوراک سگ وگربه است
دونَه دَر رِخ اصطلاحی در گویش یزدی یعنی بیرون ریختن دانه های پوستی / جلدی مثلا اگر یک یزدی شنیدید که میگوید فلانی تَنِش دونَه دَر رِخته یعنی فلانی بد ...
واژه زیرجامه معادل اصطلاح یزدی آن زیجیمه میباشد
زیجیمَه در گویش یزدی یعنی زیرجامه = زیرشلواری
نشیمن گاه اصطلاح یزدی آن شَغَس میباشد
شَغَس در گویش یزدی یعنی نشیمن گاه
نِشِسگاه در گویش یزدی همان نشیمن گاه است =مقعد
نَمِسود اصطلاحی است در گویش یزدی یعنی نمی سایید
ثُبات در اصطلاح یزدی کسالتی است که پس از خوردن غذاهایی که به سردی معروفند، پیدا می شود / دردی که ناشی از خوردن سردی است. مثلا: یتا چایی نبات سف بخور ...
زِپِرتی واژه ایست که در گویش یزد بسیار مرسوم است زپرتی واژه ای است که یزدی ها فراوان بکار میبرند. این واژه روسی Zeperti به معنی زندانی است و استفاد ...
خارِآدُر در گویش یزدی نوعی گیاه خاردار، گیاه خارشتر است
جانَمازاُوکَشیدَن در گویش یزدی کنایه از تظاهر به پاکدامنی، عفّت و درستکاری/کنایه از ریاکاری، به دروغ خود را پرهیزکار و مؤمن نشان دادن، تظاهر به پاکی.
خاطیری یک اصطلاح یزدی است و به معنای به خاطر اینکه، به این دلیل که
سَرُک کَشیدن درگویش یزدی یعنی دزدکی به جایی نگاه کردن . پنهانی از بالای دیوار یا از لای در نگریستن
آسَّه پِتُک در گویش یزدی یعنی پنهانی . یواشکی آیا می دونید " آسَّه پِتُک " یعنی چه؟ وقتی یک نفر کاری را بی سرو صدا و یواشکی انجام بدهد می گویند فلان ...
نامیزون در گویش یزدی یعنی بهم ریخته . نامرتب . ناجور . نامناسب در گویش یزدی وقتی یک نفر حالت به هم ریخته، نامرتب و ناجور داشته باشد به او می گویند"ن ...
اَلَه وَله در گویش یزدی یعنی شگفت آور ، متعجب ، همان گردشدن چشم است اگر در حال گفتگو با یک یزدی شنیدید او گفت: چشام داره اله وله مره . . . ! اصلا تع ...
بَسکی یک اصطلاح در گویش یزدی است بَسْکی یا [b�ski] در لهجه یزد به معنی بس که، آن قدر که، تا آن حد که می دهد. مثلا: اکبرآقا تا حالا جریمه نشدن، بَس ...
تُورُسیده یه اصطلاح یزدی است =ازهم گسیخته =ازبین رفته اگر یک یزدی زمانی از کلمه " تورسیده" استفاده کرد، تعجب نکنید! این کلمه معنی از هم گسیخته و از ...
پیزی درگویش یزدی = پِن =مقعد
پِن در گویش یزدی یعنی مقعد= پیزی
پِن گُشاد در گویش یزدی یعنی ادم تنبل و تن پرور ( پِن = مقعد درگویش یزدی )
پُرسَه با ضمه ( پ ) در گویش یزدی به مراسم ختم درگذشتگان گفته میشود . واین گویش همچنان مرسوم است
شتر دیدی ندید ( مراجعه شود به تاریخچه داستان ) اگر کسی از رازی باخبر شود و افشای آن ممکن است که به خود او هم آسیب بزند ضرب المثل شتر دیدی ندید را بر ...
معانی مَثَل موش تو سوراخ نمیرفت، جارو به دمش می بست ۱ - برای حل کردن یک مشکل کوچک، مشکل بزرگتر ایجاد کردن. ۲ - این مثل در مورد کسانی به کار می رود ...
هرکه بامش بیش، برفش بیشتر این ضرب المثل را معمولا در مورد افرادی به کار می برند که به لحاظ مکنت، جایگاه و مقام مادی و معنوی در مکان رفیعی باشند. آن ه ...
فکر نان کن که خربزه آب است داستان ضرب المثل فکر نان کن که خربزه آب است: در روزگاران قدیم دو دوست بودند که کارشان خشتمالی بود . از صبح تا شب برای دی ...
معنی ضرب المثل هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم می شینه: هرکس به کار خطرناک و اشتباه دست میزند باید ضرر و خسارت و ناراحتی اش را هم تحمل کند.
لقمه بزرگتر از دهانش برداشته کنایه از فردی دارد که کاری را پذیرفته که از عهده اش بر نمی آید وخودش را دچار درد سر میکند
گُندَه گوزی در گویش یزدی . . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظ ...
شکم گرسنه وگوز فندقی. . کنایه از فردی دارد که با بی پولی و دست خالی بلند پروازی کرده وبخواهد کار بزرگی انجام دهد /آدم تهیدستی که خواهش ها و انتظارات ...