تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اسب سواری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

به خاطرِ، به موجبِ A lot of her unhappiness is due to boredom. The bus was delayed due to heavy snow.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به همین خاطر There's no coffee left? In that case I'll have tea.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

یر به یر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

قدر چیزی رو دانستن I held onto the tech shares after the stock market fell because I knew they would recover.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

پایِ فلان که وسط باشه. . . . ، اما تویِ. . . When it come to love, the age doesn't matter

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ظاهر دار و مودب We were civil to each other, but we were both still angry.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

حال حالکی راه رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کار به کار کسی داشتن It’s a very competitive business – you can’t afford to step on too many toes.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به داد کسی رسیدن She saved my ass when she spoke up and said I was not to blame

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

باعث شویم که در پول یا زمان یا کار و تلاش کس صرفه جویی شودو بی مورد صرف نشود Thanks for your help - it saved me a lot of work. I'll lend you a bag ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

عنق کردن، قیافه گرفتن ( وقتی از دست کسی عصبانی هستیم و ساکت یه جا می شینیم و اخم می کنیم ) He's sulking in his room because I wouldn't let him have ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

عمده خری کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بی قرار کننده I received the unsettling news that I may lose my job next month. برهم زننده آرامش و قرار و ثبات، بی ثبات کننده A rise in unemployment ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ظرفیت، گنجایش منصب، جایگاه توانایی و قوه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یعنی بر خلاف آنچه می نمایاند، بر خلاف ظاهر غلط اندازش The tool is noisy to use and deceptively dangerous ( = it is more dangerous than it seems ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

برای صفت شیشه معمولا بکار میره و یعنی دودی و مات a black car with tinted windows

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

از قانون تبعیت کردن، طبق قوانین پیش رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پشت خط ( حالت بوق انتظار تلفن ) He's on the phone at the moment - can I put you on hold?ایشون الان تلفن صحبت می کنن، میشه پشت خط نگهتون دارم معلق، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

اینکه چیزی رو بذاریم باشه، کنار گذاشتن، محفوظ نگه نگه داشتن After melting the chocolate, set it aside and beat the eggs.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

1 از همون اول، از اولش We should never have gone there in the first place. 2 در وهله اول، اول از همه اینکه. . . ، بیش از همه چیز I'm not going to te ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تمومش کردن، از ش گذشتن I thing we could work past this problem.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

به حال موضوع فرقی نمی کنه، دخلی تو موضوع نداره Whether or not I agree with you is neither here nor there

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سهیم شدن If you'd like to get in on this offer, call now. A Japanese company tried to get in on the deal.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

عشق ورزی به کسی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

گیریم. . . ( مثلا گیرم تو اون حرف و میزدی، چی میشد؟ )

پیشنهاد
١

انگار هنوز حالیت نشده، انگار هنوز تو خوابی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

شانه خالی کردن، از زیر بار مسئولیت در رفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

مساله جزئی، جزئی نگری، ریزبینی ( معمولا با on می آید و on به معنای: به حساب، رو حساب، روی مبنای، به خاطر، ترجمه می شود ) He was disqualified from th ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی این کلمه: به کار آمدن، به عمل آمدن That part of the form is for UK citizens - it doesn't apply to you. Those were old regulations - the ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تقدیر و تمجید

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

برای تعارف کردن کاری به کسی You're welcome to stay for lunch

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دیگه وقتش بود، دیگه زمانش رسید بود ( جایی که زمان جمله بعدش گذشته باشه ) It's about time ( that ) the school improved its food service. دیگه وقتشه، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از حیثیت ساقط شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

حجره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

آوردن به همراه داشتن، با خود یدک کشیدن، دارا بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بری بودن، برائت جستن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

جاافتاده و پخته ( انسان ) He's very mature for his age. سنجیده و آزموده Upon mature reflection, we find the accused guilty. بالغ a mature adult/ma ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

آستانه درد women just have a lower threshold of pain than men

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

دختره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

امور شخصی دخالت کردن در امور کسی: you're in their business Stop pestering me; it's none of your business! یعنی هیچ ربطی به تو نداره it isn't really ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کاستن شدت یا اثر یا قدرت چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

موافق بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

منقول، سواره The car comes with an on - board satellite navigation device. دخالت دادن و عضو کردن کسی Let's bring Rob on board for the Saudi deal - h ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خطاب قرار دادن در دستور کار قرار دادن، به بحث گذاشتن، مطرح کردن، پرداختن، عنایت کردن، جلب کردن نظر آدرس دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

to reconcile your differences, to become friends ( with someone ) again

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

از این رو به آن رو کردن، زیر و رو کردن، متحول کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

تطمیع کردن، اغوا کردن، کشوندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

دل مشغول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جناب ( موقع خطاب قرار دادن محترمانه کسی ) آقا ( برای خطاب قرار دادن معلم ) قربان ( بعد از اسم یک شخص مهم )