پیشنهادهای عاطفه موسوی (٤,٤٤٦)
منفجره ماده ی منفجره ( هم اسم هم صفت )
مخلوط کردن ( اسم )
Pasture
Incense
Prophylactic
توهین کننده .
کشتن
Sawdust
Made to order
Parody
به دست آوردن
Observance
اغماض چشم پوشی از خطای دیگران ولخرجی، اسراف ، افراط
کارگری که در عوض بدهیش کار میکنه
Slanting eyes
Thick set
به ارث رسیده . ارثی
جذبه .
Disgrace بی آبرو کردن . بی آبرویی
چاه well چشمه spring
ناسالم و نامتناسب
چیز هیولا شکل
راه افتادن . رفتن .
دامپزشک . دامپزشکی
Dishonor Discredit
شاخ زدن
متنفر بودن از Loath بی میل بودن
بی تاب و بی قرار
دارای اکو . طنین انداز . پژواک شونده
استراحت تاخیر ( اعدام ) به تاخیر انداختن
نقض کردن
Excess
عجیب و غریب و مسخره و زشت ناخوشایند و ناراحت کننده
به وجود آوردن به اثبات رساندن تحقق بخشیدن
در آوردن دل و روده
Burlesque
پرش با سرعت
غیر اخلاقی بودن
اخلاقی بودن . برپایه ی اصول اخلاقی بودن
نوشتن
فاحش . بسیار بد
بی وقفه . بی پایان. تغییر ناپذیر
Sunny side up سفیده و زرده جدا پخته بشه
بانوی قلعه
ماموریت
Nippy
حرکت کردن
تاثیر
Tramp
تحقیق کردن و تعیین درستی