پیشنهادهای آرمین مظاهری (١٦٤)
به توافق رسیدن
وکلای متهم
وکلای شاکی
مظنون ( اسم )
با برنامه ( با نقشه قبلی )
بازداشتگاه ( مخصوص مجازات های کوتاه مدت )
فر کردن مو
بیایید انجامش بدیم
آیا برات مهمه
بیمه خسارت کلی
قرارداد رسمی بستن ( با بانک، بیمه و . . . )
ارسال محموله
1 - به نتیجه ای رسیدن 2 - تامین کردن ( پول )
آزمون تعیین سطح
زمان استراحت
آداب
ورود ممنوع
وظیفه شغلی
اتاق عمل
در بیمارستان بستری شدن
چند پاره کردن
بسته
کوبیدن میخ
ماهواره تحقیقاتی
خیلی زیاد
رسیدن به سن خاص My son's just turned 18
ست کامل لباس
موزون و زیبا
پیکره زن
گنجه ای از لباس های به روز
ورزیده شدن
ورزیده [adj]
depend on دو معنی دارد: 1 - وابسته بودن ( متکی بودن ) 2 - اطمینان کردن به ( معادل با rely on )
پیاده روی طولانی ( کوه، جنگل و . . . )
سر و صدای بلند
بسیار زیبا و دوست داشتنی
بسیار جذاب
not have a clue نداشتن نظر پیرامون یک موضوع
به طرف خشکی
پشت درب ماندن
ناپدید شدن مثال: I hope the stain comes out امیدوارم لکه ها ناپدید شوند
قرار بود که
رسیدن ( به مکانی مشخص )
پرواز اتصال دهنده ( تعویض هواپیما و ادامه مسیر )
رسیدن ( اتوبوس، قطار و . . . )
اتوبوس مسافرتی
دردسر
خلاصه ی نکات مهم
دستاورد داشتن
سفر تحقیقاتی