پیشنهادهای امیر اسدی (٩٨)
این ( قضیه . . ) کجا تموم میشه؟
خودت را همه کاره نشون دادن
افتضاح
فاتحت خوندست
dropped the ball تعلل کردن
دیوث لاشی
ثبات داشتن
واقعا خفن هِ
این خیلی نادره
هر طور میل خودته،
باکلاس
بفرما! راحت باش
Jesus said, "When you give alms, do not let your left hand know what your right is doing, so that your alms may be given in secret. " هر موقع میخو ...
بهم لطف کن.
بامزه بودن You are a trip. تو خیلی بامزه ای
Guinea pig
خاک وطن
چای بابونه
هدر دادن
لطمه زدن You're compromising me. تو داری به من لطمه میزنی ( در مورد شغل وکار و غیره. . )
عامیانه به سازمان امنیت ملی، وزادت امنیت ملی ، در امریکا هم گفته میشه
ناجور I hope that's not inappropriate to say امیدوارم گفتنش ناجور نباشه
کاملا شفاف
تا قرون اخرمو شرط میبندم
میانجی
عامیانه ؛ دست و پا چلفتی . . .
کمرنگ شدن
تحت تاثیر قرار گرفتن یا دادن ( میخواستم تحت تاثیر قرار بگیری ) I was trying to dazzle you
It means that even small faults, if left unattended, can have very serious consequences just as a small leak will eventually let in so much water tha ...
کیفی که قفل رمز دار دارد و طراحی شده برای محافظت از چیزهای داخلش. . .
I was going to be there and wear the mortarboard , and I was going to graduate.
Her bony hands were kept in a brown fur muff that completely matched her jacket.
کلاه بافتنی که بالای ان منگوله با یک توپ بافتنی هست. . . مورد استفاده برای کودکان . .
کیف دستی کوچک و باریک با بند کوچک که دور مچ دست قرار میگیرد
کیف دستی زنانه ، معمولا بدون بند ، یا بند باریک بلند ( یا بند نامتعارف مثلا زنجیر ) ، معمولا برای مجالس یا مناسبت های رسمی استفاده میشود.
کیف مردانه سردوشی ، معمولا کوچک با بند بلند برای حمل پول ، مبایل ، کلید و غیره. . .
هد بند یا مچ بند معمولا حوله ای یا پارچه ای ، که ورزشکار ها میبندند به سر و دور مچ برای جلوگیری از این سرایت کردن عرق به چشم ها و دست ها. . .
Put everything behind, future is bright. همه چیو ( فراموش کن ، بذار پشت سرت ، ) آینده روشنه بذار پشت سرت یعنی کلا بهش فکر نکن
Synonyms handle/treat someone with kid gloves tread carefully/lightly
to be very careful how you behave around someone because you might easily make them angry or upset We’re all walking on eggshells around her since he ...
آشفته. . . He's a little jumpy. - او یکم آشفته است.
The tall building�casts�a shadow over the park.
شخصی که دوستش ندارید و احساس ناخوشایندی به شما میدهد
( با بدخلقی یا خشم ) سرزنش کردن، فحاشی کردن، بدحرف زدن ، مواآخذه کردن She is going to tell off the plumber because the pipes he said he fixed are sti ...
to manage one's money so as to have enough to live on , to be okay financially
"Cast your cares on the Lord and he will sustain you; همه توجه ت رو به خدا معطوف کن و او از تو محافظت می کند.
یعنی به جون اومدن. . مثلا یک لیوان اب خنک میخوری ، به فارسی میگی آخیش ، حال اومد دلم ، حال کردم ، به جون اومدم ، چیزی شبیه این.
a system for self - improvement aimed at developing a person's potential through intensive group awareness and training sessions.