• : تعریف: one's native country or region. • مشابه: country, home
جمله های نمونه
1. he loves his homeland
سرزمین پدری خود را دوست دارد.
2. the love of homeland
حب وطن
3. the though of visiting his homeland delighted him
اندیشه ی دیدار وطن او را دلخوش می کرد.
4. he went back to his original homeland
او به موطن اصلی خود بازگشت.
5. the brave soldiers who defended their homeland
سربازان دلیری که از میهن خود دفاع کردند
6. How can we defend our homeland if we don't have an army?
[ترجمه شیوا] اگر ارتشی نداشته باشیم چطور می توانیم از سرزمینمان دفاع کنیم؟
|
[ترجمه Morteza.m] اگر ما نیروی نظامی نداشته باشیم چگونه میتوانیم از سرزمین مادری دفاع کنیم.
|
[ترجمه گوگل]اگر ارتش نداریم چگونه می توانیم از وطن خود دفاع کنیم؟ [ترجمه ترگمان]اگر ارتش نداشته باشیم چطور می توانیم از میهن خود دفاع کنیم؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He returned to his homeland with the purpose of serving his own people.
[ترجمه گوگل]او با هدف خدمت به مردم خود به وطن بازگشت [ترجمه ترگمان]او با هدف خدمت به مردمش به وطنش بازگشته است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They forced her off her homeland many years ago.
[ترجمه گوگل]سال ها پیش او را به زور از وطن بیرون کردند [ترجمه ترگمان]آن ها او را سال ها پیش مجبور به ترک وطن کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. They had a deep yearning for their homeland.
[ترجمه گوگل]آنها آرزوی عمیقی برای وطن خود داشتند [ترجمه ترگمان]آن ها اشتیاق عمیقی برای میهن خود داشتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Many are planning to return to their homeland.
[ترجمه گوگل]بسیاری در حال برنامه ریزی برای بازگشت به وطن خود هستند [ترجمه ترگمان]بسیاری از آن ها قصد دارند به موطن خود بازگردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They hope to remain in their homeland.
[ترجمه گوگل]آنها امیدوارند در وطن خود بمانند [ترجمه ترگمان]آن ها امیدوارند در سرزمین خود بمانند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I would adore to settle back homeland.
[ترجمه گوگل]من دوست دارم که در وطن مستقر شوم [ترجمه ترگمان]دلم می خواهد میهن خود را آرام کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. He longs to return to his homeland.
[ترجمه گوگل]او آرزوی بازگشت به وطن را دارد [ترجمه ترگمان]او آرزوی بازگشت به کشورش را دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. I carry memories of my homeland around with me.
[ترجمه گوگل]خاطرات وطنم را با خود حمل می کنم [ترجمه ترگمان]من خاطراتی را با خودم همراه دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Many refugees have been forced to flee their homeland.
[ترجمه گوگل]بسیاری از پناهجویان مجبور به ترک وطن خود شده اند [ترجمه ترگمان]بسیاری از پناهندگان مجبور شده اند از موطن خود فرار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. These are native sons and daughters representing a homeland.
[ترجمه گوگل]اینها پسر و دختر بومی هستند که نماینده یک وطن هستند [ترجمه ترگمان]اینها پسران و دختران بومی یک سرزمین مادری هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. Apartheid used tribalism as the basis of its "divide-and-rule" homeland policies.
[ترجمه گوگل]آپارتاید از قبیله گرایی به عنوان مبنای سیاست های داخلی خود «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده کرد [ترجمه ترگمان]رژیم آپارتاید از قبیله گرایی به عنوان پایه سیاست \"شکاف و قانون\" خود استفاده می کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• native land, fatherland, country in which one was born, country to which one belongs your homeland is your native country.
پیشنهاد کاربران
موطن
وطن – She longs to return to her homeland – He went back to his original homeland – The thought of visiting his homeland delighted him – The brave soldiers who defended their homeland
Hometown : شهر یا روستایی که توش بدنیا اومده اید و بزرگ شده اید Homeland : کشوری که توش بدنیا اومدید و بزرگ شده اید ( وطن - میهن - سرزمین مادری ) تعاریف انگلیسی این دو کلمه : Homeland : ... [مشاهده متن کامل]
the country where someone was born or grew up Hometown : the city or town where you were born or grew up
خانبوم
زادگاه
سرزمین خانه ها
عامیانه به سازمان امنیت ملی، وزادت امنیت ملی ، در امریکا هم گفته میشه