پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٣٤٠)
نیکنما، نیک نما
کافرنمایی
پنجک= یک از پنج، یک پنجم، مانند چارک دهک، صدک
پنجک= یک از پنج، یک پنجم؛ نمونه های دیگر: چارک، دهک، صدک
در رایش ( ریاضی ) : نَوَدآر؛ نودآر: آورنده کُنج یا زاویه تا نود
انجامنده، انجامان؛ زاویه ی مکمل= کُنج انجامان
همبند، پیوندگر، وَندار ( بندار )
گسترده وار
بسامدی
بسامدی [زاب یا صفت]؛ = دارای بسامد، بسامددار، تناوبی، متناوب، یک در میان
شارش بسامدی
شارش بسامدی
بسامدگر، بسامدساز
بسامدی، بسامده
بسامدی، ( دارای بسامد و تناوب )
شفتاهن، آمیزشفت= بتون آرمه، شفتاهن: شفته ( بتون ) آهندار، میلگرددار آمیزشفت: شفته ( بتون ) ی که با مواد دیگر مانند آمیختَکان ( کامپوزیتها ) درهم آم ...
شفتاهن، شفته ( بتون ) آهندار، میلگرددار آمیزشفت: شفته ( بتون ) ی که با مواد دیگر مانند آمیختَکان ( کامپوزیتها ) درهم آمیخته شده است= بتون آرمه.
آمیختک، آمیخته، آمیزک، آمیزه، همنهاد، همنهشت، همگزاره [در جاهای گوناگون] کامپوزیتی= آمیختی، آمیختیک
آمیخته، آمیزه [صفت] آمیختک، آمیزک، همنهشت، همنهاد، همگزاره [نام]
بایَنجام، بایاانجام، بایاکرد
بایَنجام، ( بایاانجام )
بسامدی = دارای دوره و بسامد
بسامدی = دارای بسامد
( دستگاه ) پادلخته؛ پادلخته: دستگاهی که از پدیدآیی لخته پیشگیری می کند.
شفتاهن، شفته ( بتون ) آهندار، میلگرددار آمیزشفت: شفته ( بتون ) ی که با مواد دیگر مانند آمیختَکان ( کامپوزیتها ) درهم آمیخته شده است= بتون مسلح.
شِفته، دوغاب و ملاتی است فراهم آمده از آهک و شن و ماسه آمیخته با آب برای پِی ریزی ساختمان. شفته کوتاه شده ی شکفته است ( آهک شکفته ) . می توان از ای ...
شِفته بجای بتون؛ واژه ی شفته کوتاه شده شکفته است که حالتی از آهک می باشد.
سیمانبار، سیمان بار، سیمانبر شفته بار، شفته بر، بِتونبار، بتونبَر؛ ( کامیونهای سیمان بر )
( کامیون ) سیمانبار، سیمان بار، سیمانبر، بِتُنبَر، بتن بر
هردمبیل وار، شلخته وار، ناشیانه، سرسری
شلخته وار، هردمبیلی، سرسری
کاربردی، کاربردپذیر، بکارگرفتنی، بکاررفتنی بدردبخور
نیمروز نیکو
درود بر جناب حافظ نژاد در پشتیبانی از سخن شما من هم چند نمونه می آورم، پیرامون شهر اسپهان چند روستا داریم که در نام آنها پسوند [ارت art] بکار رفته: ...
اسپارت نام یکی از روستاهای براآن شمالی در خاور اسپهان است. اسپ= اسب ارت= زمین، سرزمین، روستا
واژه ای به ریخت [هردنبیر] نداشته و نداریم، درستِ این واژه همان هردمبیل است به چم شلخته و بی نظم. [هر دَم بیل] در زندگی کشاورزیِ گذشته به کسی گفته می ...
هردن بیر= گهگاه یک، یا هر دونه یک!!! این نه اینکه چم بی نظم و شلخته نداره که هیچ چم و معنایی نداره. در گذشته که کشاورزی یک پیشه فراگیر بود و بیشتر د ...
پیشخورد، پیشخوراک، پیشخورش
پیشخورد، پیشخوراک، پیشخورش
پیش آگهی، پیش آگاهی، پیش نمایی، پیش نمایش
تاخت، پایاپای
پایاپای، پابپای، تاخت
درود به سرور فرتاش استاد بزرگوار در پیام شماره ۲ که گفته اید [ ( همراهیِ "به" با " صفت. - ی/ - گی = نام" ) ] من گمان می کنم برای بند ( قید ) سازی با ...
پارگان، پارِگان
تاخت زدن، تاق زدن
پایاپای، پایاپا، پابپای، تاخت ( زدن )
هم دَهِش، همدهش بجای معامله؛ [برپایه ی روشنگری جناب آدینات] تاخت ( زدن ) و پایاپای ( کردن ) بجای مبادله و معاوضه ( کردن )
بازاری
گره خورده، درهم پیچیده
- دردسرساز، دردسرآفرین، - آسیب نگر - کاستی نما - نقدآمیز، انتقادآمیز