پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,١٤٠)
کله گنده، دم کلفت
ابرفروشگاه
وردیدن یا ورتیتن در پهلوی همان گردیدن است در پارسی نو. دگرش واج /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو بسیار دیده می شود. از این کارواژه ی کهن می تو ...
وردیدن یا ورتیتن در پهلوی همان گردیدن است در پارسی نو. دگرش واج /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو بسیار دیده می شود. از این کارواژه ی کهن می تو ...
کارکنان، کارگران
زیست فناورانه [بندواژ یا قید]؛ همبسته و مربوط به زیست فناوری. کنش های زیست فناورانه، ابزاری ست برای بکارگیری هرچه بیشتر و درستتر از زیست بوم.
خدمت کردن به= کار کردن برای، به خدمت گرفتن= به کار گرفتن
کار گرفتن، بهره گرفتن
بهره گرفتن، به کار گرفتن
زیست فناورانه؛ همبسته و مربوط به زیست فناوری
زیست فناور، کارشناس زیست فناوری، پژوهشگر زیست فناوری
واژه ی [داری] در جایگاه پسوند در واژه هایی همچو مرغداری، گله داری، گاوداری، زنبورداری، شهرداری، استانداری و. . . کاربردی است و چم پرورشگاه و جای نگهد ...
زهکشی= کشیدن آب زاییده شده از زمین. زه: بن کنونی از بنواژه ی زهیدن=زاییدن
زهکِش؛ زه دارای چندین چم است یکی از آنها تراوش آب و درپایه برگرفته از زه ( =زاییدن ) است. دهخدا درباره ی تکواژ [زه] می نویسد: تراوش آب از درز و لای ...
در پزشکی به جای واژه ی بیگانه ی دِرَن می توان از واژه های زهکش و یا چرکِش ( چرککش ) بهره گرفت. چرکش [و یا زهکش]: ابزاری مکنده همراه با یک لوله برای ...
در برخی نمونه ها《برونکِشی》به جای تخلیه: برونکشی خونابه ها از زخمِ جراحی با چرکِش ( دِرَن ) .
در پزشکی نیز به جای دِرَن می توان یکی از واژه های زهکش و چرکِش ( چرککش ) را بکار گرفت.
این واژه در بنیاد باید درنددشت باشد که دو دال در کنار هم یکی از آنها سترده شده است. واژه ی درند به گفته ی دهخدا به چم [مانند، سان] است. درنددشت= ما ...
بزرگ نما، بزرگ نمایانه، گزافه، گزاف آمیز
رزم آور، رزم آرا، رزم آزما، شگفتی ساز، شگفتی آفرین پهلوان، دلاور
گریه نمایی
خُنیاگر، آوازخوان، داستانسُرا، به زبان پهلوی: گوسان
داستان گویی، گوسانی، [گوسان=نوازنده و آوازخوان و یادکننده از دلاوریهای پهلوانان] چامه خوانی، چکامه گری
داستانگو، داستانسُرا، رزمنامه خوان چامه خوان، چکامه گر
رزم آفرین، شگفتی ساز، پهلوان، دلاور
رزمی سُرا
فشرده ی داستان همای و همایون: پهلوان داستان: همای شاهزاده ی شام ( پسر منوشنگ ) . قهرمان زن: گل کامکار دختر پادشاه چین ( شادشام ) که باهوش، دلیر و در ...
همای نامه همان آفرینه ی شناخته شده ی [همای و همایون] سروده ی خواجوی کرمانی است. این مثنوی عاشقانه ی پارسی در بحر متقارب در ۴, ۴۰۷ بند یا بیت است. ای ...
استوار، پایدار
حماسه= رزمنامه، حماسی= رزمی، حماسه آفریدن= شگفتی آفریدن، دلاوری کردن
شگفتی آفریدن، دلاوری کردن
نمودها، رازها، نشانها، برگزیده ها
یکپارچه گرا
یکپارچه ساز
آمیزنده
آمیختگی کهکشانها، آمیختار کهکشانی
به هم پیوستن، یکی شدن، یکپارچه شدن، در هم شدن، آمیختن، آمیخته شدن
یکپارچه کردن، یکی کردن، در هم کردن، آمیخته کردن، آمیزاندن
آمیختگی، آمیختار
" زیسم" ( zism ) یا زیم ( zim ) ؛ زیسم ( یا زیم ) یک واژه ی برساخته و پیشنهادی ست به جای عصب. زیسم: زی سیم= سیم زنده. زیسمان ( عصبها ) ، یاخته های ...
ناژادی، ناژادیک؛ . ژاد= جنس ژادی= جنسی ناژادی= ناجنسی ( غیرجنسی ) [نام] ناژادیک= وابسته به ناژادی، اتوزومال [زاب یا صفت]
ناژادی؛ . ژاد= جنس، جنسیت ژادی= جنسی، جنسیتی ناژادی= ناجنسی ( غیرجنسی )
سنجیده کار
نابخشودنی، بخشش ناپذیر، گذشت ناپذیر
بخشیدنی، بخشودنی، آمرزیدنی
جانم!. . . به جای اَلو در تماس تلفنی
در کشور ما ایران ابزاری برای خوردن که امروز قاشق نامیده می شود پیشینه از زمان هخامنشی دارد و نیز نمونه هایی از این ابزار از زمان ساسانی نیز هست با کا ...
نگریستنی؛ آنچه را که می توان به آن نگاه کرد و نگریست. دیدن پذیر، نگاه پذیر
نگریستنی، نگاه کردنی، نمایان، پیدا
نگریستنی