اسم دختر - صفحه 40
مهریار، نام شخصی در کتیبه پهلوی
دختر، پسر
فارسی میدیا
سرزمین کهن
دختر
کردی میرال
دریای درخشان
دختر
هندی میریام
نام دیگر حضرت مریم، قوی و فربه، نام خواهر موسی ( ع )
دختر
عبری، فارسی
مذهبی و قرآنی میشکا
میچکا، گنجشک در زبان مازندرانی
دختر
فارسی
پرنده مینا دخت
دختر مینا، دختر شبیه به مینا، ( به مجاز ) زیبا و با طراوت، ( مینا، دخت = دختر ) )، د مینا
دختر
فارسی
پرنده، طبیعت، گل میناز
نازنین من، افتخار کن، فخر کن، تفاخر کن، ( به مجاز ) ویژگی کسی که به واسطه زیبایی و حسن می باید به خ ...
دختر
فارسی، گیلکی مینل
مروارید آسمان
دختر
ترکی مینو فر
دارای فر و شکوه بهشتی، دارای شأن بهشتی، ( به مجاز ) حوروش و زیبارو
دختر
فارسی مینو مهر
ترکیب دو اسم مینو و مهر ( بهشت و خورشید )، ( فارسی ) از نام های مرکب، مینو و مهر
دختر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مینورام
آسمان آرام، نام فرشته خوشی، نام فرشته رامش و خوشی
دختر
فارسی
کهکشانی مینورخ
مینوچهر، دارای چهره ای آسمانی و بهشتی، ( = مینوچهر )
دختر
فارسی مینوزاد
زاده آسمان یا زاده بهشت
دختر
فارسی مینوشا
نوشنده می و بهشت
دختر
فارسی مینووش
مانند بهشت، زیبا چون بهشت
دختر
فارسی میها
ابر
دختر
مازندرانی میهن بانو
بانوی وطن
دختر
فارسی میهن تاج
تاج و سرور وطن
دختر
فارسی میهن دخت
دختر وطن
دختر
فارسی ناتاشا
بچه مسیحی
دختر
لاتین نارتا
نظیر و مانند انار، لنگه ی انار، نظیر و مانند آتش، ( به مجاز ) سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو، ( نار = ...
دختر
فارسی، عربی ناردانا
ناردانه
دختر
فارسی ناردخت
دختر آتشین، نار ( عربی ) + دخت ( فارسی ) دختر آتشین
دختر
فارسی، عربی ناردیس
همچون آتش، شراره آتش، انارگون، به شکل انار، ( نار = انار، آتش، دیس ( پسوند شباهت ) )، مثل انار ( می ...
دختر
فارسی، عربی نارشین
از انار هم شیرین تر
دختر
ترکی نارملا
شکوفه گل انار، به کسر میم
دختر
فارسی نارمیلا
غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار
دختر
ترکی، فارسی نارمینا
آتشی که در مینا است، ( به مجاز ) زیبا، شاداب و پر حرارت، [نار= آتش، مینا= ظرف شیشه ای که از مینا سا ...
دختر
فارسی، عربی
طبیعت ناروش
نارگونه، مانند انار
دختر
فارسی ناریا
قاصدک
دختر
کردی ناریسا
چون آتش و انار
دختر
فارسی ناریه
آتشی، آتشین
دختر
عربی ناریکا
دختر مهربان
دختر
گیلکی نازآفرید
نازآفرین، ( به مجاز ) معشوقی که ناز بسیار کند، ( = ناز آفرین )، آفریده ناز و زیبا
دختر
فارسی نازانتا
عشوه گر، طناز
دختر
فارسی، آشوری نازبانو
بانوی زیبا و عشوه گر
دختر
فارسی نازپناه
دختر نازداری که موجب پناه میشود
دختر
فارسی نازتاب
نازتابنده، نام یکی از همسران بهرام گور، از نام های شاهنامه، ) نام یکی از چهار دختر آسیابان پیر که د ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازتیام
دختری با چشمان زیبا
دختر
لری، فارسی نازجهان
نازِ همه ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا، موجب نازش و مباهات جهان
دختر
فارسی
کهکشانی نازدخت
ویژگی دختری که ناز دارد و رفتارش خوشایند و جذاب است، دختر لطیف، ( ناز، دخت = دختر )، دختر دارای کرش ...
دختر
فارسی نازدلبر
معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
دختر
فارسی نازرخ
دارای روی زیبا و لطیف
دختر
فارسی نازروی
دختر زیبا
دختر
فارسی نازشید
ناز خورشید
دختر
فارسی نازشیرین
زیبارو و عزیزی که ناز دار و گرامی و نازنین است، ( به مجاز )، ویژگی دختری که زیبا، گرامی و عزیز است، ...
دختر
فارسی نازفاطمه
فاطمه ی ناز، فاطمه ی زیبا و قشنگ
دختر
فارسی، عربی نازفر
نازِ شکوهمند، ( به مجاز ) زیباروی باشکوه
دختر
فارسی نازگل
دختری که مانند گل زیبا و لطیف و ناز است
دختر
فارسی نازگوهر
دارای گوهر زیبا، گوهر و سنگ زیبا و قیمتی
دختر
فارسی نازگیتی
ناز جهان، نازِ همه ی دنیا، موجب افتخار و مباهات در دنیا، ( = ناز جهان )، موجب نازش و مباهات گیتی
دختر
فارسی
کهکشانی نازمهری
نازمهر، ( به مجاز ) زیبا روی مهربان، زیبا چون خورشید، ( = نازمهر )
دختر
فارسی
کهکشانی نازنوش
زیبا و شیرین
دختر
فارسی نازنیا
نازدار خاندان
دختر
فارسی نازنین بتول
ترکیب دو اسم نازنین و بتول ( بسیار دوست داشتنی و پاکدامن )، از نام های مرکب، نازنین و بتول
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازنین خدیجه
ترکیب دو اسم نازنین و خدیجه ( بسیار دوست داشتنی و خیر و برکت )، از نام های مرکب، نازنین و خدیجه
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نازوالا
دارای ناز و کرشمه شایسته و پسندیده، ( به مجاز ) بسیار جذاب و دلپذیر، مایه ی فخر و مباحات بسیار
دختر
فارسی نازیاب
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از زنان شاعر بهرام گور پادشاه ساسانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نازیار
یار زیبا
دختر
فارسی نازیدخت
دختر نازدار، دختر با ناز، ( به مجاز ) جذاب و دلپذیر، ( نازی، دخت = دختر )
دختر
فارسی نازینه
منسوب به ناز
دختر
فارسی ناشا
دادگر
دختر
اوستایی نانیا
نفس نیاکان
دختر
فارسی نانیسا
نام روستایی در نزدیکی مراغه
دختر
فارسی ناهیرا
روشنایی و نور، روشنایی، نور
دختر، پسر
فارسی، آشوری ناکتا
شیرین مثل گلابی، ناک ( در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین ) + تا
دختر
فارسی نایا
شاداب
دختر
سانسکریت نایریکا
برگزیده، پسندیده، از اسامی قدیمی ایرانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن نرجس زهرا
ترکیب دو اسم نرجس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( معرب ـ عربی ) از نام های مرکب، نرجس و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی، گل نرگس دخت
دختر نرگس، دختر مثل نرگس، ( به مجاز ) دختر زیبا و با طراوت، ( نرگس، دخت = دختر )، د نرگس
دختر
فارسی
طبیعت، گل نرگس زهرا
ترکیب دو اسم نرگس و زهرا ( نوعی گل خوشبو و روشن تر )، ( فارسی ـ عربی ) از نام های مرکب، نرگس و زهرا
دختر
فارسی، عربی
گل، مذهبی و قرآنی نسرین رخ
ویژگی آن که صورتش چون گل نسرین است، ( به مجاز ) زیبا روی و با طراوت، ( نسرین، رخ = چهره )
دختر
فارسی
طبیعت، گل نسرین مهر
زیبا و درخشان چون گل نسرین و خورشید
دختر
فارسی نقیبه
بزرگ، سرپرست، ضامن، ( مؤنث نقیب )، ( نقیب
دختر
عربی نگار افروز
ترکیب دو اسم نگار و افروز ( نقش رنگین و تابنده )، ( نگار، افروز= افروزنده )، افروزنده ی نقش و تصویر ...
دختر
فارسی نگارزهرا
ترکیب دو اسم نگار و زهرا ( نقش رنگین و نیکو )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی نگارزینب
ترکیب دو اسم نگار و زینب ( نقش رنگین و نیکو )
دختر
فارسی، عربی نگارشید
نقش و نگار درخشان
دختر
فارسی نگارموژان
ترکیب دو اسم نگار و موژان ( نقش رنگین و خمار و پر کرشمه )
دختر
فارسی نگین چهره
دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( به مجاز ) ویژگی آن که چهره اش چون نگین، زیبا و قشنگ است، ...
دختر
فارسی نگین دخت
دختری مانند نگین، ارزشمند، زیبا، درخشان، ( نگین، دخت = دختر )، دختری که چون نگین است، ( به مجاز ) ز ...
دختر
فارسی نگین رخ
دارای چهره ای مانند نگین زیبا و درخشان، ( = نگین چهره )، ( نگین چهره
دختر
فارسی نگینا
موسیقی، آواز
دختر
عبری
هنری نلا
درخشان
دختر
یونانی نلسا
مانند روشنی
دختر
سانسکریت نلکا
آلوی ترش و کوهی، ( = نلک ) ( در قدیم ) ( در گیاهی ) میوه ای از نوع گوجه، آلوچه ی کوهی
دختر
فارسی
طبیعت نلیا
نیلگون
دختر
سانسکریت نلین
رنگین کمان
دختر
فارسی
طبیعت نواآفرین
آفریننده نغمه و آواز
دختر
فارسی نورآفاق
نور گسترده در جهان و هستی، نور گسترده در جهان، ( به مجاز ) زیباروی در جهان
دختر
عربی
طبیعت نورآفرین
نور ( عربی ) + آفرین ( فارسی ) آفریننده نور و روشنایی
دختر
فارسی، عربی نورالسما
نور و روشنایی آسمان، نورِ آسمان
دختر
عربی
طبیعت نوردخت
دختر روشنایی
دختر
فارسی نورمان
مانند نور
دختر
ترکی نوش آسا
گوارا، شیرین همچون عسل، ( نوش = عسل، آسا ( پسوند شباهت ) )، همانند و شبیه عسل، ( به مجاز ) شیرین و ...
دختر
فارسی نوش آفرید
آفریده بی مرگ، آفریده جاوید
دختر
فارسی نوشناز
دارای ناز و غمزه شیرین
دختر
فارسی نوشید
نو درخشان، تازه درخشید، نودرخشید، از واژه ی ( اوستایی ) «nov، sit»، ( اَعلام ) نام مادر مانی= تازه ...
دختر
اوستایی، فارسی
تاریخی و کهن نوشین دخت
دختر شیرین و دلپسند، ( نوشین، دخت = دختر )، دخترکی که ویژگی هایش دلپذیر و دلنشین است
دختر
فارسی نوینا
منسوب به نوین، تازه، جدید، ( نوین، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی