فرهیخته

/farhixte/

مترادف فرهیخته: بافرهنگ، دانشمند، عالم، فاضل، مودب، متادب، متین

متضاد فرهیخته: نافرهیخته

برابر پارسی: پرهیخته

معنی انگلیسی:
elevated, cultured, educated, finished, graduate, suave, polished, polite, recherché, refined, rounded, sophisticated, well-bred, recherch, svelte

فرهنگ اسم ها

اسم: فرهیخته (دختر) (فارسی) (تلفظ: farhikhte) (فارسی: فرهيخته) (انگلیسی: farhikhte)
معنی: ادب آموخته، آموخته، مؤدب، فرهیخته، برخوردار از سطح والایی از دانش، معرفت یا فرهنگ
برچسب ها: اسم، اسم با ف، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

فرهیخته. [ ف َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف ) ادب آموخته. ( غیاث ). فرهخته. رجوع به فرهخته شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ادب کرده مودب ۲ - ادب آموخته ادیب ۳ - علم آموخته عالم .

فرهنگ معین

(فَ تِ ) (ص مف . ) = فرهخته : ادب آموخته ، دانش آموخته ، دارای فرهنگ والا.

فرهنگ عمید

۱. باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ، و دانش.
۲. ادب آموخته، تربیت شده.

مترادف ها

educated (صفت)
تحصیل کرده، فرهیخته، تحصیل شده

فارسی به عربی

متعلم

پیشنهاد کاربران

این کلید واژه از ترکیب دو کلمه ی کهن واژه، شکل و صورت گرفته. کلمه فر صورت مُعَرَّب کلمه هست که به پارسی پَر می باشد. کلمه فر رو اگر به صورت تفسیری و موازی با مفهوم فَر ترجمه کنیم به کلماتی از قبیل حرکت
...
[مشاهده متن کامل]
آزادی عزت هدف غایت خواهیم رسید ولی اگر به صورت ریشه کلمه، ردیف خود این کلمه با کلمات مشابه خودش پی به مفهومش ببریم به کلماتی از قبیل فرهنگ فراوانی فرار فِرفِری فَرَح فُروش فَرآورده ( چیزی رو از چیزی فراهم کردن ) فرود فردوس پرواز خواهیم رسید. یعنی همان داشتن آزادی عمل که با پیچ و تاب در زندگی با همه مسائل خودش و در مسیر درست خودش به فر و عزت منتهی می شود. همانند رزوه های فِر خورده یک پیچ که با پیچ و تاب در خزینه ای که برایش طراحی شده در جایگاه خودش با یک حرکت منظم بنشیند. و در مورد بخش دوم کلمه هیخته باید گفت هم اکنون در لهجه های زبان ایرانی این کلمه در حال استفاده می باشد. تات های خراسان شمالی برای کشیدن یا سنجیدن چیزی از کلمه هَختِن استفاده می کنند. با توجه به این توضیحات در کل فرهیخته یعنی شخصی که در پیچ و تاب زندگی و معیشت، پیچ و تاب خورده و درست رو از نادرست و آداب زندگی رو در ابعاد مختلف فهمیده و رفتارهای سنجیده از خود نشان می دهد. نزدیکترین کلمه به این کلمه کلمه ی فرهنگ می باشد یعنی حرکت های نظام مند در آزادی که به معازدت منتهی می شود. و در یک جمله کوتاه آداب دان.

کسی که علم وادب رو باهم داشته باشه بهش میگن انسان فرهیخته ( alizh )
آداب دان
من برای تبدیل از هیخته همیشه بهر میبرم و میگویم فلان چیز به فلان چیز هیخته ( تبدیل ) شد
آهیختن به چم بیرون امدن ( تبدیل از رویی به روی دیگر ) یکی دیگر از کاربردهای آن است و در فرهیخته به چم به فر تبدیل شده یا از فر بیرون آمده می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

و در برآهیخ = بیرون بکش که بر نشان دستوری و برابر بآهیخ می باشد که در گذشته از برکشیدن به جای بکشیدن بهره میبردند پس هیختن نوعی تبدیل است که در فرهیخته / آهیختن نشان از تبدیل شده به چیزی را دارد.

اکبر
دارای علم و ادب
فرهیخته یعنی ادب اموخته وبخاطر ی مشت اسکناس شرفش رونمیفروشه مثل دولت ابادی
مودبانه
ادب پرورده . [ اَ دَ پ َ وَ دَ/ دِ ] ( ن مف مرکب ) ادب آموخته . فرهیخته : ادب پرورده ٔ عشقم نیاید خیرگی از من نسوزد آتش می پرده ٔ شرم و حجابم را. صائب .
intellectual ( noun )
کسی که با فَرِّ ایزدی بر انگیخته شده باشد ٬ هشیار و بیدار شده باشد ٬ با حق متصل شده باشد و. . . . . . . . .
ادیب و سخن دان، باادب و عالم، مؤدب و بافرهنگ و. . .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس