شیمه


مترادف شیمه: خلق، خو، داب، طبع، طبیعت، عادت

معنی انگلیسی:
natural disposition, manners

فرهنگ اسم ها

اسم: شیمه (دختر) (عربی) (تلفظ: šime) (فارسی: شيمه) (انگلیسی: shime)
معنی: طینت، سرشت، ( در قدیم ) عادت و طبیعت، خوی، خصلت
برچسب ها: اسم، اسم با ش، اسم دختر، اسم عربی

لغت نامه دهخدا

شیمه. [ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِ ) شیمة. عادت و طبیعت. ( ناظم الاطباء ). طبیعت و عادت و خوی. ( غیاث ). خوی ( و بدین معنی به همزه نیز آمده ). ( آنندراج ). ج ، شیَم. ( مهذب الاسماء ). خوی نیک. ( دهار ).خو. شنشنه. هجیر. شئمة. دأب. عادت. خصلت. دیدن. خلق. طبیعت. طینت. سرشت. ( یادداشت مؤلف ) :
گر باد به فرخار برد شیمه داروت
از قوت او روح پذیرد بت فرخار.
سنایی.
رجوع به شیمت شود.
|| خاک برکنده از زمین. ج ، شیَم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).

شیمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) قسمی از انگور. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( از برهان ).

فرهنگ فارسی

خلق، خوی، بیعت، عادت، شیم جمع
( اسم ) خلق خوی طبیعت عادت جمع : شیم .
قسمی از انگور

فرهنگ معین

(ش مَ ) [ ع . شیمة ] (اِ. ) خلق ، خوی ، عادت .

فرهنگ عمید

۱. خلق، خوی، طبیعت.
۲. عادت.

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

توان، حال، عصاره هرچیزی را نیز شیمه میگویند
مادرم وقتی خمیرش ور نمی آمد می گفت چقدر خمیرش بی شیمه ست.
شیمه : له شده ، پلاسیده ، مثل هندوانه ای که با چنگ زدن آن را له کنند .
در شمال افغانستان زمانیکه فردی از کار خسته شده باشه و رفع مانده گی کنه. برش بگویند بیا کار کنیم میگه شیمه ندارم.
شِیمَه به معنی خوشهٔ انگور سیاه هم هستش
قوه، توان، قوت

بپرس