اسم فارسی - صفحه 28

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

پساک/pasak/

نام پسر اردوان و برازنده داریوش یکم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پسته

میوه ای کوچک و بیضی شکل که مغز آن خوراکی است، در شعر، دهان معشوق


دختر

فارسی
پسندیار

اسفندیار


پسر

فارسی
پشن

پشنگ


پسر

فارسی
پشنگ/pashang/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام برادرزاده فریدون پادشاه ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پشین/pashin/

از شخصیتهای شاهنامه، ز شخصیتهای شاهنامه، نام سومین پسر کیقباد ( کی پشین ) پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پگامه/pegameh/

مه صبحگاهی


دختر

فارسی
پگاهان/pegāhān/

سحرگاهان


دختر

فارسی

طبیعت
پگین/pagin/

بلغت زند و پازند ارزن را گویند


پسر

فارسی
پلاش

بلاش


پسر

فارسی
پلاشان

بلاشان، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی از پهلوانان افراسیاب، همزمان با کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی
پنام/panām/

روبند، پوشیده، پنهان، ( در اوستایی، paiti dāna ) ( در پهلوی، padām، pandām، panum ) ( در قدیم ) پار ...


پسر

فارسی
پنبه/panbe/

نام نوعی گیاه


دختر

فارسی
پنجعلی/panj ali/

مرکب از پنج ( پنجه )، علی ( بلند مرتبه )، پنج ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از پنج ( پنجه ) + علی ( ...


پسر

فارسی، عربی
پهلبد/pahlbod/

پهلوان


پسر

فارسی
پوئین/poein/

پویش وتلاش کردن


پسر

فارسی
پوپر/pupar/

گیسو


دختر

فارسی
پوپه/popeh/

آرزومندی، پوپک


دختر

فارسی
پودنه/pudne/

پونه، گیاهی معطر، ( = پونه )


دختر

فارسی

طبیعت
پور سام/pursām/

پسرِ سام، زال، ( پور = پسر، سام ) پسرِ سام، [مراد زال است]، ن، ک سام


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پور سینا/pursinā/

پسر سینا، ( پور = پسر، سینا ) پسر سینا


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پوران رخ/p.-rokh/

شبیه به پوران، ( مجاز ) زیبارو، سرخ و گلگون


دختر

فارسی، پهلوی

تاریخی و کهن
پوران مهر/p.-mehr/

ترکیب دو اسم پوران و مهر ( سرخ و خورشید )، خورشید سرخ گون، ( به مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی، پهلوی

طبیعت، کهکشانی
پوربه/purbe/

پسر خوب و نیک، پسر بهتر


پسر

فارسی
پورداد/por-dad/

پسر عدالت


پسر

فارسی
پورشا/puršā/

پسرشاه، شاهپور، ( = شاپور )، شاپور


پسر

فارسی
پورشان/puršān/

پسر دارای قدر و ارزش، ( پور = پسر، شان = شأن، مقام و مرتبه، ارزش، اعتبار، شکوه، جلال و عظمت )، پسر ...


پسر

فارسی
تامیما/tamima/

منزه، پاک


دختر

فارسی، آشوری
تاک آفرین

مرکب از تاک ( درخت انگور ) + آفرین ( آفریننده )


دختر

فارسی
تاکدخت/tak dokht/

مرکب از تاک ( درخت انگور )، دخت ( دختر )، مرکب از تاک ( درخت انگور ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
تباک/tabak/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور ایرانی و فرمانروای جهرم در زمان اردشیر بابکان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تبتل/tabattol/

از دنیا بریدن و به خدا پیوستن


پسر

فارسی
تتسگل

نام میوه ای در استان خراسان، نام دختر اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر


دختر

فارسی
تحفه گل

تحفه ( عربی ) + گل ( فارسی ) گل ارزشمند


دختر

فارسی، عربی
تخار/tokhar/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام یکی از همراهان فرود


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تخشا/tokhšā/

کوشنده، کوشا، ساعی، ( پهلوی، tuokhšāk ) کوشنده، سعی کننده، ( در اوستائی، thwaokhš، thwaokhša ) غیور ...


پسر

فارسی
تخواره/takhvare/

نام چند تن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام پدر خزانه دار خسرو پرویز پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تلکا/teleka/

گلابی وحشی جنگلی، در گویش مازندران گلابی وحشی جنگلی


دختر

فارسی
تلیمان/taliman/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پهلوانان در زمان فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تلین/tellin/

نام نوعی درخت افرا


دختر

فارسی
تناز/tanaz/

نام مادر لهراسب پادشاه کیانی و دختر آرش


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
تندر/tan dor/

آن که بدنی سفید و درخشان چون دُر دارد، تن ( فارسی ) + در ( عربی ) آن که بدنی سفید و درخشان چون دُر ...


دختر

فارسی، عربی
تنوتاس/tanotas/

صاحب علم و عمل را گویند


پسر

فارسی
تنی/teni/

در گویش مازندران شکوفه


دختر

فارسی
تنی نار

در گویش مازندران شکوفه انار


دختر

فارسی
تهم

قوی، نیرومند


پسر

فارسی
تهماسب/tahmāsb/

آخرین پادشاه سلسله داستانی پیشدادی، دارنده اسب فربه یا دارای اسب زورمند، ( = طهماسب )، ← طهماسب، ( ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تهمان/tah(a)mān/

نیرومندان، پهلوان ها، قدرتمند، پهلوانان، نیرومندها


پسر

فارسی
تهمورس/tahmures/

تهمورث، ( = تهمورث )، ← تهمورث، نیرومند، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هوشنگ پادشاه پیشدادی، ملقب به ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
تهمین/tahmin/

پهلوان، شجاع، از القاب رستم پهلوان شاهنامه


پسر

فارسی
تهمین دخت/t.-dokht/

دختر پهلوان، دختری که قادر و توانا باشد


دختر

فارسی
توان/tavān/

نیرو، زور، قوه، قدرت، طاقت، توانایی، توانایی تحمل چیزی، توانستن، تحمل کردن چیزی


پسر

فارسی
توان دخت/tavān dokht/

ترکیب دو اسم توان و دخت ( نیرو و دختر )، ( توان، دخت = دختر )، دختری که نیرومند و توانا باشد


دختر

فارسی
توتک/tutak/

طوطی، نی لبک


دختر

فارسی
توحیدا/to(w)hidā/

توحید، الف اسم ساز ) منسوب به توحید، ← توحید، و


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
جریره/jarireh/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر پیران ویسه، همسر سیاوش و مادر فرود


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
جستان/jastān/

چالاک و چابک، نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان، ( اسم مصدر از جهیدن )، چابک و چالاک


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرام چهر/ā.-čehr/

آن که چهره اش نشانگر آرامش است، ( آرام، چهر= چهره، نژاد )، از نژاد و گوهر آرام


دختر

فارسی
آرامیان/ārāmiyān/

فرزندان آرام، ( اَعلام ) ) نام شعبه ای از نژاد سامی، ) پنجمین پسر سام ساکن سوریه و بین النهرین


پسر

فارسی
اران/aran/

شادی و نشاط، حنا که به دست و پا و محلسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در قزوین


پسر

فارسی
آرای/ārāy/

زیور بستن، زینت دادن، ( = آراستن )، آرایش کردن، ( در قدیم ) آماده کردن، مهیا کردن، ( در قدیم ) بیان ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرایه/ārāye/

آرایش زیبایی، آرایش، ( در ادبیات ) صنعت بدیعی، صنعت، صناعت، ( در ریاضی ) مجموعه ای که عناصر آن با ن ...


دختر

فارسی
ارباد/arbad/

نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
ارباس/arbas/

نام یکی از سپاهیان مادی اردشیر دوم پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آرپان/arpan/

آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید


پسر

فارسی
بادرام/badram/

کشاورز


پسر

فارسی
باذان/bazan/

نام جانشین خورخسرو فرماندار هاماوران در زمان انوشیروان پادشاه ساسانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
بارانا/barana/

ای باران


دختر

فارسی
بارانه/bārāne/

منسوب به باران، باران، ه ( پسوند نسبت ) )، نام رستنی [گیاهی] است، بادرنجبویه، بادرنگبویه


دختر

فارسی
بارسین/bārsin/

منسوب به پارس، ایرانی، ( = فارسین، پارسین )، ( اعلام ) ( فارسینج، فارسین ) نام روستایی در شهرستان ه ...


پسر

فارسی، آشوری

تاریخی و کهن
بارش/bāreš/

بارش باران، نازل شدن نعمت الهی از آسمان، ( اسم مصدر از باریدن ) عملِ باریدنِ باران، برف و تگرگ، ( ا ...


دختر، پسر

فارسی

طبیعت
بارشین/barshin/

نام نوعی درختچه، در اصطلاح مردم فارس، درختچه


پسر

فارسی

طبیعت
بارلی/barli/

میوه دار، سودمند، بار ( فارسی ) + لی ( ترکی ) میوه دار


دختر

ترکی، فارسی
بارنک/barank/

نام درختی است


دختر

فارسی
باریا/barya/

ای خدا


پسر

فارسی
باریتا/barita/

همتای بی نظیر


دختر

فارسی
بازیار/bāzyār/

بازدارنده، ( در قدیم ) کشاورز، برزگر، کارگر کشاورزی، ( در قدیم ) مربی و نگهدارنده باز، میر شکار، با ...


پسر

فارسی، کردی
باژه/bazhe/

نام یکی از سرداران ایرانی در زمان اردشیر پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی
باستان/bāstān/

قدیمی، دیرینه، کهنه، گذشته، مربوط به گذشته ی دور، زمان قدیم، ( در قدیم ) ( به مجاز ) پیر و سالخورده ...


پسر

فارسی، کردی

تاریخی و کهن
باستین/bastin/

بردبار


پسر

فارسی
جمیلا/jamilā/

خوب، نیکو، زیبارو، شایسته، ( عربی ـ فارسی ) [جمیل= زیبا، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به جمیل


دختر

فارسی، عربی

مذهبی و قرآنی
جندل/jandal/

از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان درگاه فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
چاره/chare/

علاج، درمان، تدبیر


دختر

فارسی
چالی

پرنده ای شبیه گنجشک اما بزرگ تر از آن


دختر

فارسی
تژاو/tazhav/

از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی داماد افراسیاب تورانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
جامشید

جمشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر تهمورث پادشاه پیشدادی و دارای فره ایزدی


پسر

فارسی
جان آرا/jān ārā/

زینت دهندۀ جهان، ( مجاز ) زیبا، آرایندۀ جهان، نظم دهنده به جهان، آراینده ی جان و روح، زینت جان


دختر

فارسی
جان آرام/jan-aram/

آرام کننده جان، باعث آرامش


دختر

فارسی
جان افزا/jān afzā/

آنچه جان را بیفزاید آنکه یا آنچه باعث شادی شود، ( به مجاز ) جان افروز، جان افزا


پسر

فارسی
جان بخشان

جان بخش


پسر

فارسی
جان پرور/jān parvar/

روح پرور، جان بخش


پسر

فارسی
جان فروز/jān foruz/

جان افروز، روشن کننده جان، ( = جان افروز )


دختر

فارسی
جان محمد

جان ( روان ) + محمد ( ستوده شده )


پسر

عربی، فارسی
جان مهر/jān mehr/

دوستدار جان، دوستدارِ جان، مهربان جان


پسر

فارسی
جان نواز/jan navaz/

آرامش دهنده جان، محبوب


دختر

فارسی
جانانه/jānāne/

معشوق، محبوب، درست و حسابی، سخت و کامل، ( در تصوف ) ( به مجاز ) خداوند


دختر

فارسی
جانبانو/jan banu/

بانویی که چون جان عزیز است


دختر

فارسی
جانتاب/jān tāb/

فروغ بخش جان، ( مجاز ) جان افروز، ن، ک


دختر

فارسی
جاندخت/jān doxt/

محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است


دختر

فارسی
جاندل/jandel/

زنده دل


پسر

فارسی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی