اسم فارسی - صفحه 27

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

تابان دخت/t.-dokht/

( به مجاز ) دختری که زیباروی است و چهره ی او روشن و تابناک است، مرکب از تابان ( درخشان ) + دخت ( دخ ...


دختر

فارسی
تابان رخ

تابان چهر


دختر

فارسی
تابان گل/taban-gol/

گل درخشان و زیبا، مرکب از تابان ( درخشان ) + گل


دختر

فارسی

گل
تابان مهر/t.-mehr/

ترکیب دو اسم تابان و مهر ( روشن و خورشید )، خورشید تابان، خورشید درخشان


پسر، دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
تابش/tābeš/

تابیدن، درخشش، روشنایی و گرمی آفتاب یا آتش، فروغ، پرتو، ( اسم مصدر از تابیدن )، عمل تابیدن، شعاع ها ...


پسر

فارسی
تابناک/tābnāk/

دارای فروغ و پرتو، تابان، درخشان، جذاب، ( مجاز ) خوب و ارزشمند، جذاب و شاخص، روشن و درخشنده، ( به م ...


دختر

فارسی
تاتیانا/tatyana/

نام نوعی پرنده، تاتینا، پرنده شکاری


دختر

فارسی

پرنده
تاتینا

پرنده ای شکاری


دختر

فارسی
تاج/taj/

کلاه نمادین که توسط پادشاهان و ملکه ها بر سر گذاشته میشود


دختر

فارسی
تاج آفرین

آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج


دختر

فارسی
تاج بانو

ملکه، شاهزاده خانم


دختر

فارسی
تاج بخش

بخشنده تاج پادشاهی، رساننده کسی به پادشاهی، از القاب رستم پهلوان شاهنامه


پسر

فارسی
تاج بی بی

ملکه، شاهزاده خانم


دختر

فارسی، ترکی
تاج خاتون

ملکه، شاهزاده خانم


دختر

فارسی
تاج دخت

تاج ( کلاه پادشاهی، افسر ) + دخت ( دختر )


دختر

فارسی
تاج گل

آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا


دختر

فارسی
تاج ماه

آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا


دختر

فارسی
تاج مهر

آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا


دختر

فارسی
تاجیه/tajiye/

منسوب به تاج


دختر

فارسی، عربی
تاچارا/tachara/

فرشته خانه


دختر

فارسی
تارادخت/tārā doxt/

دختر ستاره، دختر چون ستاره، ( به مجاز ) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال، ( تارا، دخت = دختر )، مرکب از ت ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
تارادیس/taradis/

مانند ستاره


دختر

فارسی
تاراز/tārāz/

نام یکی از قله های سلسله کوه های زاگرس، نام روستایی در شهرستان ایذه در استان خوزستان، ( اَعلام ) ) ...


پسر

ترکی، لری، فارسی

طبیعت
تارامهر/tātrā mehr/

ترکیب دو اسم تارا و مهر ( ستاره و خورشید )، ( تارا = ستاره، مهر = خورشید )، ستاره ی خورشید، ( به مج ...


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
تاران/tārān/

تیره، تار، تاریک، [تار ( = تارک )، تارک سر، فرق سر، ان ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به تار، تارک، ( به م ...


دختر

فارسی
پرنون/parnun/

پرنیان، دیبای منقش، ( = پرنیان )


دختر

فارسی
پرنیانه/parniyāne/

پرنیان، حریر چینی منقش


دختر

فارسی
پرنین/parnin/

مانند پر


دختر

فارسی
پرهان/parhan/

لقب حضرت ابراهیم و نامی در پارسی باستان


پسر

فارسی
پرهون/parhun/

هرچیز دایره مانند، هاله، خرمن ماه، طوق، گردن بند، کمربند، دایره ای که با پرگار کشیده شود، هر چیز گر ...


دختر

فارسی
پرو

پروین


دختر

فارسی
پروش/parvash/

لطیف چون پر


دختر

فارسی
پروین رخ/p.-rokh/

صاحب رخساری مانند پروین، ( مجاز ) زیبارو


دختر

فارسی

طبیعت، کهکشانی
پرک/parak/

ستاره سهیل، تاج


دختر

فارسی
پری پیکر/pari peykar/

آنکه اندامی زیبا چون پری دارد


دختر

فارسی
پری تاج

پری ( موجودی بسیار زیبا ) + تاج، سرآمد پریان


دختر

فارسی
پری جان

مرکب از پری + جان ( واژه محبت آمیز در خطاب به اشخاص، به معنی عزیز )


دختر

فارسی
پری رخسار/p.-rokhsār/

پری چهر، ( = پری چهر )


دختر

فارسی
پری وار/parivār/

پریوش، پری فش، مانند پری، زیبا، ( پری، وار ( پسوند شباهت ) )، پری گونه، پری مانند


دختر

فارسی
پری ویس

نام زنی در ویس و رامین


دختر

فارسی
پریار/paryār/

دارنده ی پَر، ( مجاز ) پریوار، زیبا و لطیف، ( پَر، یار ( پسوند دارندگی ) )


دختر

فارسی
پریچه

پری کوچک


دختر

فارسی
پریرو/p.-ru/

آنکه روی چون پری دارد، پریچهر، پری رخ، خوبرو، زیبارو، ( = پری چهر )، پری چهره


دختر

فارسی
پریزاده/parizade/

پریزاد


دختر

فارسی
پریژه/parizhe/

پری کوچک


دختر

فارسی
پریشا/p.-šā/

ترکیب دو اسم پری و شاد ( فرشته و خوشحال )، ( = پری شاد )، ( پری شاد، پری شاه، شاه پری ها


دختر

فارسی
پریفام/p.-fām/

پری مانند، زیباروی، زیبا چون پری، شبیه به فرشته


دختر

فارسی
پریفر/p.-far/

دختر زیبا و با وقار، دختری که مانند پریان زیباست، شکوهی به سان شأن و شوکت پری، دختری که مانند پریان ...


دختر

فارسی
پرینام/parinām/

ویژگی کسی که شهرت و آوازه او در زیبایی چون پری است، ( پَری، نام = شهرت و آوازه )، ( به مجاز ) زیبار ...


دختر

فارسی
پریهان/parihan/

پادشاه پریان


دختر

فارسی
پریور/parivar/

پری دار، دارنده ی پری، ( پَری، وَر = جزء پسین بعضی از کلمههای مرکب به معنی «دارنده» )، دختری که افس ...


دختر

فارسی
پریکا/parika/

پری


دختر

فارسی
پژند

نام گیاهی است


پسر

فارسی
پژهان/požhān/

بژهان، آرزو، غبطه، خواهش دل، خواهش


دختر

فارسی
پژوتن/pažutan/

پشوتن، فداکار، ( = پشوتن )


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پژوهان/pažuhān/

پژوهنده، جویان، در حال پژوهیدن و تحقیق


پسر

فارسی
پژوهنده/pa(e)žuhande/

جست و جوگر، محقق، خردمند، دانا، ( صفت فاعلی از پژوهیدن )، پژوهش کننده، ( درقدیم ) جستجو کننده


دختر

فارسی
تذرو

قرقاول


دختر

فارسی
پاساد/pasad/

محافظت


پسر

فارسی
پاساک/pasak/

نام برادرزاده داریوش پادشاه هخامنشی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاشنگ

خوشه انگور


دختر

فارسی
پالیز/pāliz/

جالیز، باغ، بوستان، گلستان، کشتزار


دختر

فارسی

طبیعت
پامچال/pamchal/

گلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی


دختر

فارسی

گل
پامیر/pamir/

پای میترا


پسر

فارسی
پانتی/panti/

نام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
پانید/pānid/

شکر سرخ، نام نوعی حلوا، ( = پانیذ ) ( در قدیم )، شکر که در پزشکی هم به کار میرفته است، نوعی حلوا که ...


دختر

فارسی
پانیدا/panida/

پادینا، گل پونه


دختر

فارسی

گل
پانیک/pa nik/

کسی که قدمش نیک است، خوش قدم


دختر

فارسی
پاو/pav/

نام پسر شاپور، سردودمان اسپرمبدان، نام پسر شاپور سردودمان اسپهبدان باوندی در طبرستان خاوری


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاوان/pavan/

نگهبان، حافظ


پسر

فارسی
پاک آفرین

آفریننده پاک


دختر

فارسی
پاک داد/pākdād/

عادل، دادگستر، اصیل، ( پاک، داد = داده، عدل، انصاف، دادگر )، دادهی پاک، پاکزاده، آنکه پدرانش از افر ...


پسر

فارسی
پاک دین/pākdin/

صاحب دین پاک، درست دین، راست دین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که در باور و اعتقادش استوار باشد، پاک ...


دختر

فارسی
پاک رخ

پاکیزه رو، زیبا رو


دختر

فارسی
پاک سیما/pāk simā/

زیبارو، صورت زیبا، ( فارسی ـ عربی ) دارای چهره ی پاک و نورانی


دختر

فارسی، عربی
پاک شید/pāk šid/

خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد


دختر

فارسی
پاک فروغ/pāk foruq/

درخشش پاک و بی غبار


دختر

فارسی، عربی
پاک گوهر

پاک گهر


دختر

فارسی
پاک مهر/pāk mehr/

دوست مخلص، باصفا، ( در قدیم ) ( به مجاز ) ویژگی آن که دوستی او بی ریا و خالص باشد


پسر

فارسی
پاک نام/pāk nām/

نیکنام، خوشنام، دارای شهرت نیک


پسر

فارسی
پاکباز/pāk bāz/

وارسته، زاهد، عاشقِ صادق و پاک نظر، ویژگی آن که حاضر است در راه هدف همه چیز خود را از دست بدهد، ( ب ...


پسر

فارسی
پاکدخت/pak dokht/

دختر پاک و عفیف


دختر

فارسی
پاکدل/pākdel/

پاک قلب، صاحب قلب سلیم، مخلص، بی کینه، ( به مجاز ) ویژگی آن که حسد، کینه و گمان درباره ی دیگران ندا ...


پسر

فارسی
پاکر/pakor/

نام پسر اُرُد پادشاه اشکانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
پاکراد/pakrad/

جوانمرد پاک


پسر

فارسی
پاکرای/pākrāy/

پاکیزه رای، صاحب رأی پاک، دانا، دارای عقیده و نظر پاک، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که خردمندانه و د ...


پسر

فارسی
پاکرو/pakro/

فرد پاک و پاکیزه


پسر

فارسی
پاکسار/pāksār/

شبیه و مانند پاک، ( مجاز ) پاک، بی آلایش، مبرا از بدی و گناه، بی عیب و نقص، [پاک، سار ( جزء پسین بع ...


پسر

فارسی
پاکشاد/pāk šād/

بی اندوه و بی مسئولیت


دختر

فارسی
پاکناز/pāk nāz/

زیبا و قشنگ به تمام و کمال، ( پاک = کاملاً، یک سره، به کلی، ناز = زیبا و قشنگ )، کاملاً و یک سره زی ...


دختر

فارسی
پاکنوش/pāk nuš/

پاک نوشنده، گوارا


دختر

فارسی
پاکیار/pāk yār/

یار مخلص، دارنده ی پاکی


پسر

فارسی
پایار/pāyār/

سال گذشته، پار، ( در کردی ) پایدار، سربلند، مقاوم


پسر

کردی، فارسی
پایور/pāyvar/

مقام دار، صاحب منصب، عنوانی برای منصب های شهربانی و کشوری، ( صفت ) ( در قدیم ) قدرتمند، زورمند، ( م ...


پسر

فارسی
پایون/pāyun/

پیرایه، آرایش، زیور، زینت


دختر

فارسی
پاییز/payiz/

هنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو


دختر

فارسی

طبیعت
پاییزان/pāy(’)izān/

هنگام پاییز، ( مجاز ) زیبا و قشنگ، موسم پاییز


دختر

فارسی

طبیعت
پدیدار/padidār/

نمایان، آشکار، آشکارا، ظاهر، ( در قدیم ) معلوم و مشخص


پسر

فارسی
پذیره/pazire/

پیشواز، استقبال، فرمانبرداری، قبول امر، آنچه پذیرفته شده، ( در قدیم ) استقبال کننده


دختر

فارسی
تامیما/tamima/

منزه، پاک


دختر

فارسی، آشوری



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی