اسم فارسی - صفحه 25
دارای چهره ی تابناک، ( روشن، چهر = چهره )، آن که چهره ای روشن و تابان دارد
دختر
فارسی روشن رخ
روشن چهر
دختر
فارسی روشن مهر
خورشید درخشان، خورشیدِ درخشان
پسر، دختر
فارسی روشینا
روشنایی
دختر
فارسی روماک
صادق و درست کردار، در گویش مازندران راست و منظم
پسر
مازندرانی، فارسی رومیسا
دختر سپید رو، دختری که مانند رومیان است، سپید رو
دختر
فارسی رونیسا
درخشان و تابان
دختر
فارسی، یونانی روهام
نام یکی از پهلوانان ایرانی در شاهنامه فردوسی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن رکسار
پهلوان، قدرتمند، نام یکی ازپهلوانان افسانه ای ایران باستان و نام افسانه ای به همین نام
پسر
فارسی ریماس
جواهر نایاب و ارزشمند، الماس
دختر
فارسی زائان
نام سر سلسله زادنیان یکی از قبایل معروف قزوین
پسر
فارسی زادان فر
یکی از القاب خسروپرویز پادشاه ساسانی
پسر
فارسی زادمن
آزادمنش
پسر
فارسی زاویش
نام نیای مادری زرتشت
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زراختر
ستاره ی طلایی، ستاره ی زرین
دختر
فارسی زرآسا
مثل طلا، مانند زر، ( زر، آسا ( پسوند شباهت ) )، به معنی مثل طلا، زرین
دختر
فارسی زربانو
بانویی که چون زر می درخشد، نام دختر رستم پهلوان شاهنامه
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرپری
آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
دختر
فارسی زرتا
همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
دختر
فارسی زرتاج
زرین تاج، زر ( فارسی ) + تاج ( فارسی ) زرین تاج
دختر
فارسی زرخاتون
طلا بانو، زر ( طلا ) + خاتون ( بانو )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرداده
نام پهلوانی ایرانی و عموزاده گرشاسپ پهلوان نامدار
پسر
فارسی
تاریخی و کهن زردخت
زری دخت، ( = زری دخت )، مرکب از زر ( طلا ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی زردیس
مثل طلا و زر، ( زر، دیس ( پسوند شباهت، ( به مجاز ) گران قیمت و پر بها، ( زر + دیس ( پسوند شباهت ) ) ...
دختر
فارسی زرشام
نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زرگیسو
گیسو طلایی، مو طلایی
دختر
فارسی زرماه
ماه طلایی
دختر
فارسی زرمینه
زر به معنی طلا و مینه به معنی محبت کردن
دختر
فارسی زرناز
گل گران قیمت با ارزش، مرکب از زر ( طلا ) + ناز ( کرمه )
دختر
فارسی زرنگیس
زرین گیس زرین گیس
دختر
فارسی زروان دخت
مرکب از زروان ( نام ایزدی )، دخت ( دختر )، مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + دخت ( دختر )
دختر
فارسی
تاریخی و کهن زروانمهر
مرکب از زروان ( نام ایزدی ) + مهر ( خورشید )
پسر
فارسی زروند
دارنده ی زر و طلا، صاحب زر
پسر
فارسی زرکا
گیلکی نوعی پرنده
دختر
فارسی
پرنده زریدخت
دختر زرین، ( به مجاز ) دختر گران قیمت، دختر قیمتی و پربها
دختر
فارسی زرین تاج
زرین ( فارسی ) + تاج ( معرب ) آن که تاجی از طلا بر سر دارد
دختر
فارسی زرین مهر
خورشید طلایی، ( زرین، مهر = خورشید )، ( به مجاز ) زیباروی آفتاب چهره
دختر
فارسی زرین همای
همای زرین، آفتاب
دختر
فارسی زرین هور
خورشید طلایی
دختر
فارسی زرینار
انار طلایی
دختر
فارسی زعلیه
با نشاط
دختر
فارسی زگما
نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می کرد
دختر
فارسی زلفعلی
زلف ( فارسی ) + علی ( عربی ) مرکب از زلف ( گیسو، موی بلند ) + علی
پسر
فارسی، عربی زهرا یاس
ترکیب دو اسم زهرا و یاس ( نیکو و نام گلی خوشبو )
دختر
فارسی، عربی زهرامریم
ترکیب دو اسم زهرا و مریم ( نیکو و زن پارسا )
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی زهراناز
درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا
دختر
فارسی، عربی زویین
زوپین
پسر
فارسی زیبادخت
دختر زیبا و قشنگ، ( زیبا، دخت = دختر )
دختر
فارسی زینب گل
زینبِ چون گل زیبا و لطیف، مرکب از زینب و گل
دختر
فارسی، عربی
گل زیورتاج
آن که چون زیور و جواهری بر تاج می درخشد
دختر
فارسی زیوردخت
دختر آرایش شده
دختر
فارسی ژاله رخ
زیبارو، آن که دارای چهره ای لطیف و با طراوت مثل شبنم و باران است
دختر
فارسی ژاماسب
جاماسب، جاماسپ
پسر
فارسی ژامک
از نامهای باستانی، آینه
دختر
فارسی ژانیا
از نامهای باستانی
دختر
فارسی ژاییز
ژاییژ
پسر
فارسی ژاییژ
شراره آتش
دختر
فارسی ژونا
صاحب عقل و خرد، عاقل
دختر
فارسی ساتیا
از نامهای باستانی
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ساتیرا
پدیدار ستاره
دختر
فارسی سادنا
پرده دار کعبه
دختر
فارسی سادینا
کسی که ناپاکی در او راهی ندارد
دختر
فارسی سارنا
همچو رعنا
دختر
فارسی سارکو
کوه سرد، کوه بلند
پسر
فارسی سالارمهدی
ترکیب دو اسم سالار و مهدی ( رهبر و هدایت شده )، از نام های مرکب، سالار و مهدی
پسر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سالیا
منسوب به سالی، ( سالی، ا ( پسوند نسبت ) )، منسوب به سال، سالیانه ( ؟ )
دختر
فارسی سامیتا
همتای بی همتا
دختر
فارسی سامیدخت
دختر بلند مرتبه و عالی قدر، [سامی= بلند و ( به مجاز ) بلند مرتبه و عالیقدر، دخت= دختر]
دختر
فارسی سانیل
خوش اخلاق
دختر
فارسی ساورا
امید
پسر
فارسی، آشوری ساورینا
امید
دختر
فارسی، آشوری ساونگ
نام پدر باونگهه در فروردین یشت
پسر
فارسی سایراد
سایه بخشنده
پسر
فارسی سایماه
سایه ماه
دختر
فارسی سایهان
خدای عدالت
پسر
فارسی سبوحا
پاک و منزه، [سبوح = پاک و منزه، ا ( پسوند نسبت ) ]، منسوب به سبوح
دختر
فارسی، عربی سپنتامن
نام سرداری ایرانی، مخفف سپیتامان، نام خانوادگی زرتشت
پسر
فارسی سپهرام
موجب آرام و قرار سپاه، آرامش لشکریان
پسر
فارسی سپهرین
آسمانی، فلکی
پسر
فارسی سپهیار
یار سپاه و گروه
پسر
فارسی سپیدخت
دختر سفید روی، دختر سفید چهره، ( سپید، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیباروی
دختر
فارسی سپیده گل
گل سپید
دختر
فارسی ستایش زهرا
ترکیب دو اسم ستایش و زهرا ( ستودن و روشن تر )، از نام های مرکب، ستایش و زهرا
دختر
فارسی، عربی
مذهبی و قرآنی سحرنوش
دوستدار سحر و روشنایی، صبوحی کننده، سحر ( عربی ) + نوش ( فارسی )
دختر
فارسی، عربی سدرا
نام درختی در آسمان هفتم بهشت
پسر
فارسی سرآویز
آنچه به سر می آویزند
دختر
فارسی سروتن
آن که اندامی زیبا و بلندبالا دارد
دختر
فارسی سرودخت
دختر سرو قد، ( سرو، دخت = دختر )، دختری که ویژگی سرو ( شادابی و طراوت ) را دارد، ( به مجاز ) خوش ان ...
دختر
فارسی سروشان
نام جد بایزید بسطامی، ( سروش، ان ( جمع ) )، جمع سروش، ( اعلام ) نام جدّ بایزید بسطامی که به دستور ا ...
پسر
فارسی سروین دخت
دختر سرو گونه، ( سَروین، دخت = دختر )، دختری که ویژگی سرو ( شادابی و طراوت، بلند بالایی ) را دارد
دختر
فارسی سروینه
منسوب به سَروین، مانند سرو، ) سَروین، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی سریتا
اولین پزشک ایرانی در اوستا، نام اولین پزشک ایرانی
پسر
اوستایی، فارسی سریران
منسوب به سَریر، تخت پادشاهی، ( سَریر، ان ( پسوند نسبت ) )
پسر
فارسی سمن اندام
سمن پیکر
دختر
فارسی سمن چهر
آنکه چهره ی سفید و لطیف دارد، ( سَمن، چهر = چهره )، سمن چهره، سمن پیکر
دختر
فارسی سمن دخت
دختر سفید چهره و لطیف، ( سَمن، دخت = دختر )، ( به مجاز ) زیبارو و سفید
دختر
فارسی سمن دیس
مانند سمن، مانند یاسمن
دختر
فارسی سمن رو
سمن چهره، ( = سمن چهر )
دختر
فارسی سمن گل
گل یاسمن
دختر
فارسی سمنتا
زیبارو، لطیف و خوش بو، [سَمن = یاسمن، ( به مجاز ) چهره ی سفید و لطیف، بوی خوش، تا = نظیر، مانند، لن ...
دختر
فارسی