اسم فارسی - صفحه 21

جستجوی تازه
با تغییر گزینه های زیر، اسم دلخواه خود را پیدا کنید

آذرماه/āzar māh/

دختری که مانند ماه زیباست و مانند آتش درخشنده، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی

کهکشانی
آذرماهان

ماه آتشین


پسر

فارسی
آذرمن/ā.-man/

دارای فکر و اندیشه روشن، ( آذر = آتش، من/مان = اندیشه و فکر )، ( اَعلام ) نام سردار صاحب آوازه انوش ...


پسر

فارسی
آذرمه/āzar mah/

آذرماه، رئیس و بزرگ آتشها، ( = آذرماه )، ماه آذر، ماه نهم از سال شمسی


دختر

فارسی
آذرمهر

مرکب از آذر+ مهر، محبت خورشید، مهربانی خورشید، نام یکی از موبدان ساسانی و همچنین یکی از هفت آتشکده ...


دختر، پسر

فارسی
آذرمیدخت/azar-midokht/

پادشاه ساسانی و دختر خسروپرویز


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آذرمینا/āzar minā/

لعلگون، سرخ رنگ، آب آتش گون که در مینا ریزند، کنایه از شراب است


دختر

فارسی
آذرنگ/āzarang/

روشن و نورانی، آتش، آتش رنگ، نورانی، تابناک، آذرگون، روشن


دختر، پسر

فارسی
آذرهمایون/azar homayun/

ترکیب دو اسم آذر و همایون ( آتش و خجسته )، نام زنی از نسل سام و نریمان که در آتشکده سفاهان خدمت می ...


دختر

فارسی
آذروان/azarvan/

آذربان، آتش بان، نگهبان آتشکده


پسر

فارسی
آذرک/āzarak/

آذرِ محبوب و دوست داشتنی، مصغر آذر، ( اَعلام ) نام دختر یزدگرد سوم ساسانی، [حرف «ک» در آذرک می توان ...


دختر

فارسی
آذرکار

آتشکار


پسر

فارسی
آذرکیش

آتش پرست، دارای دین زرتشتی


پسر

فارسی
آذریاس/āzar yās/

زیبا رو و معطر، یاس آتشین، یاس به رنگ آتش، صمغ سداب کوهی


دختر

فارسی
آذرین/āzarin/

آتشین، گرم و سوزان، منسوب به آذر، ( در گیاهی ) نوعی گل بابونه که نام عامیانه آن بابونه ی گاوچشم است ...


دختر، پسر

فارسی

تاریخی و کهن، گل
آذریون/azariyun/

گل همیشه بهار، به رنگ آتش، معرب آذرگون، گل آفتابگردان


دختر

فارسی

گل
آذین فر

پسر باشکوه و آراسته


پسر

فارسی
آذین گل/azin gol/

زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد


دختر

فارسی

گل
آراج/araj/

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم


پسر

فارسی
اراد

آراد، نام روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی در ایران قدیم که در این روز نو پوشیدن را مبارک و سفر را شو ...


پسر

فارسی
آرادخت/ārā doxt/

دختر آراینده، ( آرا، دخت = دختر ) دختر آراینده و مشاطه گر، دختر آرایشگر


دختر

فارسی
آرازش/arazesh/

صدقه انفاق در راه خدا


پسر

فارسی
آراسب/ārāsb/

نام یکی از سرداران کوروش، همان آراسپ، ( اَعلام ) نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست و ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اراسب/arāsb/

از بزرگان ماد، ( اراسپ، معتمد خاص کوروش


پسر

فارسی
آراسپ/ārāsp/

آراسب، نام یکی از سرداران کوروش، ( = آراسب )


پسر

فارسی
اراسپ/arāsp/

دارنده ی اسب تندرو


پسر

فارسی
آراستی

بنا به روایات نام عموی زرتشت


دختر، پسر

فارسی
آراگل/ara-gol/

زیبا کننده گلها، آراینده گلها


دختر

فارسی

گل
آرام چهر/ā.-čehr/

آن که چهره اش نشانگر آرامش است، ( آرام، چهر= چهره، نژاد )، از نژاد و گوهر آرام


دختر

فارسی
آرامیان/ārāmiyān/

فرزندان آرام، ( اَعلام ) ) نام شعبه ای از نژاد سامی، ) پنجمین پسر سام ساکن سوریه و بین النهرین


پسر

فارسی
اران/aran/

شادی و نشاط، حنا که به دست و پا و محلسن زنند، نام قلعه ای قدیمی در قزوین


پسر

فارسی
آرای/ārāy/

زیور بستن، زینت دادن، ( = آراستن )، آرایش کردن، ( در قدیم ) آماده کردن، مهیا کردن، ( در قدیم ) بیان ...


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
آرایه/ārāye/

آرایش زیبایی، آرایش، ( در ادبیات ) صنعت بدیعی، صنعت، صناعت، ( در ریاضی ) مجموعه ای که عناصر آن با ن ...


دختر

فارسی
آزادمهر/ā.-mehr/

دوستدار آزادی، محبت، مهر و دوستی همراه با رهایی و وارستگی، ( اَعلام ) ) نامی برای مردان در داستانها ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آزاده خوی

دارای خلق وخوی آزاد، بی تکلف، ساده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر سرو پادشاه یمن و همسر تور پسر فری ...


دختر

فارسی
ازدر/azdar/

منسوب به پاک، طاهر و پاکیزه، تمیز و مرتب


پسر

فارسی
آزرم چهر/ā.-čehr/

دارای روی مهربان، ( آزرم، چهر = چهره )، دارای شرم و حیا، دارنده ی نژاد سالم، اندیشمند و محترم


دختر

فارسی
آزرم خاتون

آزرم + خاتون، بانوی با حیا


دختر

فارسی
آزرمان/āzarmān/

همیشه جوان، پیر ناشدنی و فرسوده نگشتنی


پسر

فارسی
آزرم دخت/ā.-doxt/

آزرمیدخت، دخترِ همیشه جوان، ( = آزرمیدخت )، دختر با حیا


دختر

فارسی
آزرمگان

با حیا، مودب، سربه زیر، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فرخزاد سردار ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه س ...


پسر

فارسی
آزرمیدخت/āzarmi doxt/

دخترِ پیر ناشدنی یا دخترِ همیشه جوان، [آزرمی ( اوستایی ) = پیر ناشدنی، دخت ( پهلوی ) = دختر]، به مع ...


دختر

پهلوی، اوستایی، فارسی
آزرمین/āzarmin/

با فضیلت و با تقوی، آزرمگین، با حیا و با شرم، مؤدب


دختر

فارسی
آزما/āz(e)mā/

آزماینده، امتحان کننده، بیازما، آزمایش کن


پسر

فارسی
آزمون/āz(e)mun/

امتحان، آزمایش، روش برای سنجش وجود، کیفیت یا اعتبار چیزی


پسر

فارسی
اژدر/azhdar/

مار افسانه ای بزرگ


پسر

فارسی
آژند/āžand/

کلافه نخ، گل و لای ته حوض و جوی، ( در قدیم ) ( در ساختمان ) ملاط، پیوند دهنده، چسباننده، در اصطلاح ...


پسر

فارسی
آژنگ/azhang/

چین و شکنی که بر پوست بدن و بخصوص پیشانی می افتد، خشم، موج کوتاهی که روی سطح آب ایجاد می شود


پسر

فارسی
آژیار/azhyar/

رهایی


پسر

فارسی
آسادخت/āsā doxt/

دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار، ( آسا، دخت = دختر )، زیور و زینت، دختر با هیبت و صلابت، ( آسا + ...


دختر

فارسی
آساهیر/asahir/

آرامش بخش


دختر

لری، فارسی
آسایش/āsāyeš/

راحت، استراحت، آسانی، آسودگی، فراغ، سکون، آرام


دختر

فارسی
اسپاتنا/aspatna/

یکی از نامهای قدیمی شهر اصفهان


پسر

فارسی
آسپاداس/aspadas/

آخرین پادشاه ماد، آخرین پادشاه ماد که از کورش کبیر پادشاه و موسس هخامنشیان شکست خورد


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپانتا/espanta/

دختر مورد ستایش، سپنتا، مقدس قابل ستایش


دختر

فارسی
اسپاندا/espāndā/

اسپنتا، پاک و مقدس، ( = اسپنتا )


دختر

فارسی
اسپنتا/espantā/

سپنتا، پاک و مقدس، ( = سپنتا )


دختر

اوستایی، فارسی
اسپندیار/espand yār/

اسفندیار، ( = اسفندیار )، آفریده مقدس، از شخصیتهای شاهنامه، نام پهلوان ایرانی، فرزند گشتاسپ شاه ایر ...


پسر

اوستایی، فارسی
اسپنوی/espanuy/

از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر تژاو تورانی در زمان کیخسرو پادشاه کیانی


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپی تامن/espi-tamen/

نام سردار ایرانی که سلوکوس دختر او را به همسری برگزید، صورتی از سپیتمان، لقب خانوادگی زرتشت نام سرد ...


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آسپیان/aspian/

آبتین، روح کامل، انسان نیکو کار، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
اسپیتمان/espit-man/

نژاد سفید، خاندان سفید


پسر

فارسی
اسپیتمن/espitman/

یکی از سرداران ایران در زمان داریوش هخامنشی


پسر

فارسی
استاسیس

از مخالفین سلطه عرب در ایران در زمان خلیفه عباسی


پسر

فارسی
الشاد/elšād/

موجب شادی ایل، ( ال = ایل، شاد ) ( به مجاز ) موجب شادی ایل


دختر

ترکی، فارسی
الله داد

الله ( عربی ) + داد ( فارسی ) داده خداوند


پسر

فارسی، عربی
الله نظر

کسی که نظرکرده خداست


دختر

فارسی، عربی
الماس خاتون

الماس ( یونانی ) + خاتون ( فارسی ) بانوی مانند الماس


دختر

یونانی، فارسی
آلماگل/alma gol/

گل سیب، کنایه از زیبایی و تر و تازگی، آلما ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سیب


پسر، دختر

فارسی، ترکی

گل
افراشته/afrāšte/

بلند ساخته، برداشته، بالابرده شده، افراخته


دختر

فارسی
افرند/afrand/

ابریشم، صورت کهنه ی پرند به معنی ابریشم، ن، ک، پرند


دختر

فارسی
آفرنگ/āfrang/

زیبایی، حشمت


دختر

فارسی
افروخته/afrukhte/

برافروخته، سرخ، روشن شده، درخشان شده


دختر

فارسی
افرود/afrod/

فرود، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
افروزان/afruzān/

افروختن، افروزاندن، افروزانیدن


دختر

فارسی
افروشه/afruše/

نوعی حلوا، ( = آفروشه )


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
افروغ/afrogh/

تابش روشنی، شعاع آفتاب تابش ماه، نام یکی از شارحان اوستا که در اواخر عهد ساسانیان می زیسته است


دختر

فارسی
افری/afri/

آفرین، ( مخفف آفرین )، کلمه تحسین و آفرین


دختر

فارسی
آفریدون

فریدون، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر آبتین و فرانک، از پادشاهان پیشدادی ایران و به بند کشنده ضحاک م ...


پسر

فارسی
افریدون/afereydun/

فریدون، از شخصیتهای شاهنامه


پسر

فارسی

تاریخی و کهن
آفرین دخت

مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + دخت ( دختر )، دختر تحسین برانگیز، دختری که تمام خوبی ها را دارد


دختر

فارسی
آفرین گل

مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + گل، گل تحسین برانگیز کنایه از دختر بسیار زیبا


دختر

فارسی
آفرین ماه/afarin mah/

ترکیب دو اسم آفرین و ماه ( ستایش و زیبارو )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + ماه ( قمر )، ماه تحسین ...


دختر

فارسی

کهکشانی
آفرین مهر/afarin mehr/

ترکیب دو اسم آفرین و مهر ( ستایش و محبت )، مرکب از آفرین ( واژه تحسین ) + مهر ( محبت یا خورشید )، ک ...


دختر

فارسی
آفرین ناز/afarin-naz/

دختری که بسیار ناز داردکنایه از دختر زیبا و طناز، مرکب از آفرین ( وازه تحسین ) + ناز ( کرشمه، غمزه )


دختر

فارسی
آفرین نوش/afarin-nush/

کسی که تحسین همه را بر می انگیزاند، شنونده آفرین


دختر

فارسی

تاریخی و کهن
افرینا/afrinā/

آفرین، ( افرین = آفرین، ا ( پسوند اسم ساز ) )، منسوب به آفرین، آ آفرین، ( افرین = آفرین + ا ( پسوند ...


دختر

فارسی
آفسانه

افسانه، داستان، خیال، مشهور، کسی که بحدی زیبا ست که خیالی به نظر می آید


دختر

فارسی
افسر/afsar/

کلاه پادشاهی، تاج


دختر

فارسی
افسرخاتون/afsar khaton/

تاج بانو، سر آمد همه زنان، افسر ( فارسی ) + خاتون ( فارسی )


دختر

فارسی
افسردخت/afsar dokht/

سرآمد همه دختران، افسر ( تاج ) + دخت ( دختر ) سرآمد همه دختران


دختر

فارسی
آفشید/āfšid/

خورشید، روشنایی آفتاب، ( آف = مهر، خور، شمس، شید = نور، روشنایی، آفتاب )، نور و روشنایی خورشید، ( ب ...


دختر

فارسی
افشید

روشنایی خورشید


دختر

فارسی
آق گل/agh-gol/

گل سفید، آق ( ترکی ) + گل ( فارسی ) گل سفید


دختر

ترکی، فارسی

گل
آقاجان

آقا ( مغولی ) + جان ( فارسی ) عنوان محبت آمیز برای پدر یا پدربزرگ


پسر

فارسی، مغولی
آقاگل

آقا ( مغولی ) + گل ( فارسی ) نام روستایی در نزدیکی اصفهان


پسر

فارسی، مغولی
آق بانو/agh-bano/

بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد، آق ( ترکی ) + بانو ( فارسی )


دختر

ترکی، فارسی
اقشین

معنی اسم را در این قسمت بنویسید


پسر

فارسی
انگیزه/angize/

آنچه یا آن که کسی را وادار به کار کند، محرک، باعث


دختر

فارسی
آنو/ano/

نام خدای آسمان، در دین بابلی


دختر

فارسی، بابلی



برچسب ها

اسماسم پسراسم دختراسم پسر فارسیاسم دختر فارسی