اسم فارسی - صفحه 18
مانند آتش
دختر
فارسی آترون
نگهبان آتش، پیشوای دین زرتشتی، صورت دیگری از اترابان
پسر
فارسی آتریزاد
بسیار سرخ رو و زیبا، آتشین زاده
دختر
فارسی آترینه
صورت دیگری از آذرین، نام پسر اوپَدرَم که به نوشته سنگ نوشته بیستون در زمان داریوش پادشاه هخامنشی در ...
پسر
فارسی آتشدخت
کنایه از دختر با شور و حرارت، دختر آتش یا دختری که چون آتش است
دختر
فارسی آتشرخ
دارای چهره ای چون آتش، بر افروخته
دختر، پسر
فارسی آتورینا
متحول کننده، تغییر دهنده، مشتق از واژه آشور که با گذشت زمان ش به ت تبدیل شده است
دختر
فارسی، آشوری آتیسا
آینده نگر
دختر
فارسی آثویه
روح کامل و درستکار، صورت دیگر آبتین، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر فریدون پادشاه پیشدادی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اخشاد
نام پادشاه فرغانه
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آدارایل
خداوند یاریگر
پسر
فارسی، آشوری آدخت
آتش، دختر آتشین
دختر
فارسی ادلیا
شکر خدا، سپاس از خدا
دختر
فارسی آدورینا
کمک کننده، یاری دهنده، آدور، مأخوذ از افسانه گیل گمش بابلی
دختر
فارسی، آشوری آدیا
تیزبین، ژرف نگر
دختر
فارسی آدیشا
منسوب به آتش، ( به مجاز ) زیباروی، ( آدیش = آتش، ا ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آدیشه
آتش، در گویش خراسان آتش کوچک
دختر
فارسی آذراوغلی
پسر آذربایجان
پسر
ترکی، فارسی آذربابا
پدر آتش، نام پدر فرهاد کوهکن که هنر سنگ تراشی را به فرزندش آموخت
پسر
فارسی آذربان
نگهبان آتش
پسر
فارسی آذربانو
بانوی آتش، نورانی و زیبا مانند آتش
دختر
فارسی آذربه
بهترین آتش، نام پسر آذرباد از خاندان کیانیان
پسر
فارسی آذرپاد
آذرپناه یا کسی که آتش نگهدار اوست، صورت دیگر آذرباد
پسر
فارسی آذرپی
دارای قدمی چون آتش
پسر
فارسی آذرتاش
دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند، آذر ( فارسی ) + تاش ( ترکی ) دو تن که اجاق و بخت یکسانی دارند
پسر
ترکی، فارسی آذرتوس
صورت دیگر آذرطوس، در وامق و عذرا مردی که با مادر عذرا ازدواج کرد
پسر
فارسی آذرجهان
آتش جهنده، آتشخیز
دختر
فارسی آذرجوش
پهلوانی در داستان سمک عیار
پسر
فارسی آذرچهر
دارای چهره ای چون آتش، نام پدر آذرداد از خاندان کیانیان، آن که رویی سرخ چون آتش دارد، ( به مجاز ) د ...
دختر، پسر
فارسی آذرخاتون
بانوی آتش، آذر+ خاتون
دختر
فارسی آذرداد
داده آتش، نام پدر آذرباد از خاندان کیانیان
پسر
فارسی آذردیس
مانند آتش
دختر، پسر
فارسی آذررخ
دارای چهره ای چون آتش
دختر، پسر
فارسی آذرسا
مانند آتش، به رنگ آتش، ( به مجاز ) زیبارو، ( آذر، سا ( پسوند شباهت ) )
دختر
فارسی آذرشسب
مخفف آذرگشب، آتش جهنده، فرشته نگهبان آتش که همواره در آتش است، آتشکده
پسر
فارسی آذرشن
نام پهلوانی ایرانی در گرشاسب نامه، آفتاب پرست سمندر
پسر
فارسی آذرفر
دارای شکوه وجلالی چون آتش، نام یکی از بزرگان عهد هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آذرفروغ
درخشنده و زیبا، شراره ی آتش، پرتو و روشنایی آتش
دختر
فارسی آذرمان
آذرمن، دارای فکر روشن، ( = آذرمن )
پسر
فارسی آذرماهان
ماه آتشین
پسر
فارسی آذرمن
دارای فکر و اندیشه روشن، ( آذر = آتش، من/مان = اندیشه و فکر )، ( اَعلام ) نام سردار صاحب آوازه انوش ...
پسر
فارسی آذرمینا
لعلگون، سرخ رنگ، آب آتش گون که در مینا ریزند، کنایه از شراب است
دختر
فارسی آذرکار
آتشکار
پسر
فارسی آذین فر
پسر باشکوه و آراسته
پسر
فارسی آذین گل
زینت گل، زیورگل، کنایه از زیبایی بسیار زیاد
دختر
فارسی
گل آرادخت
دختر آراینده، ( آرا، دخت = دختر ) دختر آراینده و مشاطه گر، دختر آرایشگر
دختر
فارسی آراسب
نام یکی از سرداران کوروش، همان آراسپ، ( اَعلام ) نام یکی از سرداران کوروش از ماد که از کودکی دوست و ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن اراسب
از بزرگان ماد، ( اراسپ، معتمد خاص کوروش
پسر
فارسی آراستی
بنا به روایات نام عموی زرتشت
دختر، پسر
فارسی آراگل
زیبا کننده گلها، آراینده گلها
دختر
فارسی
گل آرام چهر
آن که چهره اش نشانگر آرامش است، ( آرام، چهر= چهره، نژاد )، از نژاد و گوهر آرام
دختر
فارسی آرپان
آرین، منسوب به قوم آریایی، برای توضیحات بیشتر ایران را ببینید
پسر
فارسی ارتا آریا
مرکب از آرتا ( راستی و درستی ) + آریا، آریایی درستکار، نام پسر خشایار پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ارتادخت
دختر پاک، ( اَرتا، دخت = دختر )، دختر پاک و مقدس
دختر
فارسی آرتاریا
آریایی درستکار
پسر
فارسی ارتاریا
ارتا آریا، مرکب از آرتا ( راستی و درستی ) + آریا، آریایی درستکار، نام پسر خشایار پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی ارتافرین
نام برادر داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارتمن
نام یکی از سرداران مادی در زمان کوروش پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی آرتن
آتشین تن
پسر
فارسی آرتنوس
صادق، راستگو
دختر
فارسی آرتوان
یاری کننده درستکاران، از شخصیتهای شاهنامه، اردوان، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرتونیس
نام دختر ارته باذ، ( اَعلام ) نام دختر ارته باذ که به ازدواجِ «اِوْمِنس» منشی اسکندر در آمد
دختر
فارسی آرتیا
مرد پاک
پسر
فارسی آرتینه
منسوب به آرتین، پاک و مقدس، ( آرتین، ه ( پسوند نسبت ) )
دختر
فارسی آرتیکاس
عدالت گری و داد خواهی
پسر
فارسی اردکام
آرزوی پاک و مقدس، مقدس کام، کام پاک، مراد و قصد درست و مقدس
پسر
فارسی اردی داد
داده اردیبهشت
پسر
فارسی ارسیا
زلال و شفاف مانند اشک چشم، به کسر الف اول، مرکب از ارس ( اشک چشم ) + یا نسبت
پسر
فارسی ارسیما
نماینده داریوش سوم پادشاه هخامنشی برای گفتگو با اسکندر
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرسینا
زن زیبای شجاع و مغرور
دختر
فارسی ارشاسب
دارنده اسبهای نر، از نامهای ایران باستان
پسر
فارسی ارشاما
پدر ویشتاسپ و پدر بزرگ داریوش یکم
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشانوش
مقدسِ جاوید، ( اَرشا = مقدس، نوش = جاوید )، ( اَرشا = مقدس + نوش = جاوید )، از نامهای باستانی
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشاوین
آرشاویر، مرد مقدس، نام هفتمین پادشاه اشکانی، مرد نرمنش، ( اَعلام ) هفتمین پادشاه اشکانی ایران که شا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشز
نام سردار اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن ارشویر
نام یکی از پادشاهان اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشیت
مهربانی، مهربانتر، نام اتاقی در تخت جمشید
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارشیدا
آرشیدا، بانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان، مرکب از آر + شید + الف تانیث، آر به دومعنی به ک ...
دختر
فارسی ارشیز
ارشز، نام سردار اشکانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرشینا
دوست داشتنی و عاقل ترین
دختر
فارسی ارماسب
دارنده اسب آرام، نام یکی از سرداران هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرمانا
امیدوار، آرزومند، امیدوار آرزومند، مرکب از آرمان + الف فاعلی
دختر
فارسی ارمانک
از شخصیتهای شاهنامه، یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آرمهر
مهر آریایی
پسر
فارسی آرمیدخت
دختر چالاک
دختر
فارسی آرمیلا
دختر آرام و باوقار
دختر
فارسی آرمین دخت
دختر آرمین
دختر
فارسی
تاریخی و کهن ارمین دخت
دختری که از نژاد آرمین است، ( اَرمین = آرمین، دخت = دختر )
دختر
فارسی ارناز
از نامهای باستانی
دختر
فارسی آرنام
خوش نام آریایی
پسر
فارسی آرنیا
از نسل آریایی
پسر
فارسی آروید
آریایی و آتش پاک
پسر
فارسی آرویشه
نام روستایی در نزدیکی بیرجند
دختر
فارسی آریاباد
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
پسر
فارسی آریابان
نگهبان قوم آریایی
پسر
فارسی آریابرز
شکوه آریایی، نام یکی از سرداران داریوش سوم پادشاه هخامنشی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریابرزین
برادر زاده ی داریوش بزرگ، ( اَعلام ) نام پسر ارتبان و برادر زاده ی داریوش بزرگ
پسر
فارسی
تاریخی و کهن آریاچهر
آریا نژاد، ( آریا، چهر = نژاد، تبار، گوهر، اصل )، دارای اصل و نژاد آریایی
دختر
فارسی آریادخت
دختر آریایی، دختر ایرانی، ( آریا، دخت = دختر )، دختر آریایی نژاد، ( اَعلام ) آریادخت «آرتوسونا» از ...
دختر
فارسی
تاریخی و کهن آریاراد
آریایی جوانمرد آریایی شجاع آریایی دانا، آریایی شجاع و دلیر، آریایی جوانمرد و بخشنده، آریا+راد ( جوا ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن