ترجمه‌های سید عباس حسینی (٥٢)

بازدید
١٦٠
تاریخ
٤ روز پیش
متن
Both candidates are canvassing the voters throughout the district.
دیدگاه
٠

هر دو نامزد در حال جلب آراء رای دهندگان ( با تبلیغات انتخاباتی از طریق برخورد مستقیم و حضوری با افراد ) در سراسر منطقه هستند.

تاریخ
٤ ماه پیش
متن
He was a hard-boiled detective and his client's sad story didn't move him in the least.
دیدگاه
٠

او یک کارگاه سرسخت بود و داستان غم انگیز موکلش به هیچ وجه او را تحت تاثیر قرار نداد.

تاریخ
٥ ماه پیش
متن
He has no stomach for violence.
دیدگاه
٠

او گرایشی به خشونت ندارد. یا او تحمل خشونت را ندارد.

تاریخ
٥ ماه پیش
متن
Cummings was an idiomatic poet.
دیدگاه
٠

کامینگز شاعری صاحب سبک بود.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
We have had two nibbles on the car we're selling.
دیدگاه
٠

ما دوتا پیشنهاد ( خواهان / طالب ) برای ماشینی که داریم می فروشیم داشته ایم.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
He'd been hit hard, and it was a while before he came to.
دیدگاه
٠

او به سختی ضربه خورده بود، و مدتی طول کشید تا به هوش بیاید.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
The puppy was nibbling at my finger.
دیدگاه
٠

توله سگه داشت انگشتم رو دندون میزد.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
If it is thy wish, I shall leave thee now.
دیدگاه
٠

اگر این آرزوی ( خواسته ی قلبی ) توست، اکنون تورا ترک می کنم.

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
You operate the clutch with your left foot.
دیدگاه
٠

کلاچ رو با پای چپت فشار می دی ( می گیری ) .

تاریخ
٦ ماه پیش
متن
He lost his clutch on the gun, and the police officer was able to grab it from him.
دیدگاه
٠

( قنداق اسلحه ) از دستش در رفت و مامور پلیس توانست آن ( اسلحه ) را از او بگیرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He stood bang in my way.
دیدگاه
٠

او دقیقا/صاف ( مث دستِ خر 🤣 ) سر راه من واستاده بود.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
They were banging on the door.
دیدگاه
٠

آنها محکم در رو می کوبیدند. ( در زدن با شدت منظورشه )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The gun banged.
دیدگاه
٠

تفنگ شلیک کرد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
She banged me on the head.
دیدگاه
٠

او با خشونت به سرم ضربه زد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He banged the drum.
دیدگاه
٠

او طبل را ( با شدت و صدای بلند ) کوبید.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
I get a bang out of her sense of humor.
دیدگاه
٠

من از حس شوخ طبعی او کیف می کنم.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The falling branch gave me a bang on the shoulder.
دیدگاه
٠

شاخه ی در حال سقوط ضربه ای ( سخت ) به شانه ام زد. ( با شدت به شانه ام اصابت کرد. )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The show started with a bang.
دیدگاه
٠

نمایش یکهو و با شور و هیجان زیادی شروع شد.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
These are complexities we hadn't counted on.
دیدگاه
٠

اینها پیچیدگی هایی ( شرایط بغرنجی ) هستند که ما حسابشو نکرده بودیم ( براش آماده نبودیم ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
"Finger is to hand as toe is to foot" is an example of a simple analogy.
دیدگاه
٠

" نسبت انگشت دست به دست مانند نسبت انگشت پا به پا است. " مثالی از یک نمونه قیاس تشبیهی ساده است.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
the sometime chairman of the board
دیدگاه
٠

رئیس سابق هیئت مدیره.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
How the prisoner was able to escape remains a riddle.
دیدگاه
٠

اینکه این زندانی چگونه توانست فرار کند یک معما باقی می ماند.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
He was untouched by her pleas for help.
دیدگاه
٠

او ( مرد ) به واسطه ی درخواست او ( زن ) برای کمک به لحاظ احساسی اصلا تکون نخورد ( تحت تاثیر قرار نگرفت. )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
Fools never know when they are well off.
دیدگاه
٠

ترجمه ی صحیح و توضیح مربوط به این جمله رو در قسمت پیشنهاد ها گذاشتم، اونجا بخونیدش.

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
The opponents' poor play left our team well-off.
دیدگاه
٠

بازی ضعیف رقبا ( حریفان ) ، تیم ما را در وضعیت خوبی قرار داد. ( کار رو برای تیم ما راحت کرد. )

تاریخ
٨ ماه پیش
متن
I refuse to sustain this unfair treatment any longer.
دیدگاه
١

من بیشتر از این، این رفتار ناعادلانه را تحمل نمی کنم.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
a solid piece of research
دیدگاه
٠

یک تحقیق جدی و کامل ( موشکافانه )

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
Every week he gambles away most of his pay.
دیدگاه
٠

( بل توجه به آمدن away ) هر هفته او بیشتر دستمزد خود را در قمار می بازد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
She expressed her condolence to the family for their sad loss.
دیدگاه
١

او همدردی و همدلی خود را به خانواده برای از دست دادن ( خسران ) غم انگیزشان ابراز ( بیان ) کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
a punctual arrival
دیدگاه
١

یک ورود ( رسیدن ) به موقع ( سر وقت )

تاریخ
١ سال پیش
متن
I have several acquaintances in this city but no real friends yet.
دیدگاه
٠

من چندین آشنا در این شهر دارم اما هنوز دوستان واقعی ندارم.

تاریخ
١ سال پیش
متن
It was her most important interview, but she choked.
دیدگاه
١

این مهم ترین مصاحبه او بود، اما او شوکه شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He suddenly choked on a chicken bone.
دیدگاه
١

او ناگهان با ( به علت ) استخوان مرغ ( در گلویش ) دچار خفگی شد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Weeds choked the garden.
دیدگاه
٠

علف های هرز باغ را خفه کردند. ( جلوی رشد گیاهان باغ را گرفتند. )

تاریخ
١ سال پیش
متن
He choked back his anger.
دیدگاه
١

او خشمش را فرو خورد / فرو نشاند / سرکوب کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He greeted this news with a frown.
دیدگاه
٠

ترجمه گوگل درسته؛ یعنی واکنش او به این خبر اخم و ترشرویی بود. ترجمه یسنا اشتباهه.

تاریخ
١ سال پیش
متن
He blew his entire inheritance on booze and entertainment.
دیدگاه
٠

او تمام ارثیه ی خود را سر ( به خاطر ) مشروب الکلی و سرگرمی ( الواتی ) به باد داد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
They blew the game in the last quarter.
دیدگاه
٠

آنها در یک ربع آخر، بازی رو به باد ( گا ) دادند. / گند زدند به بازی.

تاریخ
١ سال پیش
متن
The leaves blew across the yard.
دیدگاه
٠

برگ ها در سراسر / طول حیاط با وزش باد به حرکت در آمدند.

تاریخ
١ سال پیش
متن
His wife's death was a great blow to him.
دیدگاه
٠

مرگ همسرش ضربه ی بزرگی / شوک سنگینی برای او بود. ( توجه کنید که اینجا با توجه به آمدن was a قبل از blow باید blow به صورت اسم ترجنه شود، نه فعل )

تاریخ
١ سال پیش
متن
His brilliance staggered me.
دیدگاه
٢

استعداد / هوش او مرا مبهوت کرد.

تاریخ
١ سال پیش
متن
I don't hold out much hope of finding a buyer.
دیدگاه
٠

من دیگر زیاد امیدی به یافتن خریدار ندارم. ( hold out رو در جمله " دیگر " ترجمه کردیم و به ادامه امید اشاره داره . )

تاریخ
١ سال پیش
متن
Doctors hold out little hope of her recovering.
دیدگاه
١

پزشکان هنوز امید کمی به بهبودی او دارند. ( hold out به ادامه دار بودن امید اشاره داره . )

تاریخ
١ سال پیش
متن
He seems to hold out no hope of success.
دیدگاه
٣

به نظر می رسد او دیگر هیچ امیدی به موفقیت ندارد. ( hold out به ادامه داشتن امید اشاره داره . )

تاریخ
١ سال پیش
متن
The basketball star was a holdout until they offered more money.
دیدگاه
١

ستاره بسکتبال تا زمانی که پول بیشتری را پیشنهاد نکردند، مخالف بود. ( قرارداد رو امضا نکرد / به تیم نپیوست / بازی نکرد )

تاریخ
١ سال پیش
متن
France has been the holdout in trying to negotiate an end to the dispute.
دیدگاه
٠

فرانسه در تلاش برای مذاکره برای پایان دادن به مناقشه ( اختلاف ) مخالف بوده است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
" Pass away " is a euphemism for " die ".
دیدگاه
٠

" در گذشتن " محترمانه ی " مردن " است.

تاریخ
١ سال پیش
متن
Did you buzz for the nurse?
دیدگاه
٣

پرستار رو خبر کردی ؟ ( از طریق تلفن، زدن زنگ هشدار و هر روش و وسیله ی دیگر )

تاریخ
١ سال پیش
متن
The pilot buzzed the battleship.
دیدگاه
٢

خلبان در ارتفاع کم از بالای کشتی جنگی رد شد ( پرواز کرد ) .

تاریخ
١ سال پیش
متن
He buzzed the maid.
دیدگاه
٠

او خدمتکار رو خبر کرد ( خواست - از طریق تلفن زدن یا زدن زنگ و هر وسیله ی دیگه )

١