تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

emphasize sth ( verb ) WITHOUT on : The candidate made a short speech emphasizing the need for solidarity emphasis on sth ( noun ) : In all our cou ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

Insight into sth درک و فهم از یک چیز

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

باقی ماندن ( در همان وضعیت )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اینجوری بهتر خواهد بود اگر . . .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

if something sticks in your mind, you remember it well because it is unusual or interesting

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱ - دست و پنجه نرم کردن ( با یک مشکل ، معضل ) Struggle with sth, struggle against ۲ - تقلا کردن و جنگیدن ( برای رسیدن به چیزی ) Struggle to do sth ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

Efficient پر بازده Effective موثر یکی از اشتباهات رایج استفاده نادرست و جابجای دو کلمه مذکور میباشد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

احترام متقابل

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٣

bounce back ( from ( something ) ) شرایط نامطلوبی را پشت سر گذاشتن و به حالت نرمال برگشتن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

Adapt to sth سازگار شدن ، کنار آمدن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

In this situation در این شرایط ، در این موقعیت

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گیاهان و جانوران بومی یک منطقه

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٢

به پایان و نتیجه رساندن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

I will go with your recommendation طبق پیشنهاد شما عمل میکنم

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

It doesn't have a rival رقیب نداره !

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Move to another place نقل مکان کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Break the record in something رکورد چیزی را شکستن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Hold the record for something رکورد دار چیزی بودن مثلا : Micheal holds the record for the most olympic medals

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Be thick as thieves اگر دو نفر خیلی رفاقت نزدیکی باهم داشته باشند ازین اصطلاح براشون استفاده میکنیم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Have / has goose bumbs سیخ شدن موهای بدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Variety of something انواع مختلف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کار بزرگ ، دستاورد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

الفاظ رکیک It contains too much swearing

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به معنی حقیقتا . . . بعد از قید یا صفت برای تاکید روی جمله بکار برده میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

جزای حبسی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سیستم قضایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیشرفت کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Smell sth بوی چیزی را حس کردن /چیزی را بو کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

بوی گوه دادن ( خود کلمه در زبان انگلیسی informal هست پس باید ترجمه هم informal باشه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

معمولا در مکالمات اگر صحبت طرف مقابل رو نشنویم یا نفهمیم از catch بصورت منفی استفاده میکنیم تا به طرف مقابل بفهمونیم ک متوجه نشدیم یا نشندیم. مثلا : ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر شکل یک چیزی رو خاستیم توصیف کنیم از ترکیب زیر استفاده میکنیم : شکل مورد نظر shaped مثلا : Heart - shaped به شکل قلب diamond - shaped به شکل الما ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

وقتی وارد خونه میشی بعد از در ورودی یک اتاق یا راهرو هست که همون hall هست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم نواز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

با دسترسی بالا ( برای محله و خونه استفاده میکنن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کفی ( آغشته به مواد شوینده و کف دار بودن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

Wash dishes , plates , glasses, etc after a meal شستن ظرف ها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

It takes ages to do sth مدت زمان خیلی زیادی طول میکشه تا فلان کار انجام بشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی : به اندازه کافی نکات دستوری : enough به 2 صورت قابل استفاده هست 1 ) بعد از adjective یا adverb میاد . مثلا : Well enough. . . . Strong enoug ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Dread sth Dread doing sth از چیزی یا انجام کاری مثل سگ ترسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ماده پر کننده دندان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

Somebody be meant to do something از کسی انجام کاری رو خواستن مثال : I was meant to fix the computer از من خواستن که کامپیوتر رو درست کنم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلیط رفت و برگشت یک روزه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Get / Be held up به معنای گیر افتادن در یک شرایط یا موقعیت ( مثل ترافیک ) که باعث تاخیر شما میشه مثال : I got held up in traffic, so i missed my cla ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

used after a period of time, a number, or an amount and means about بعد از یک عدد ، زمان یا مقدار میاد و به معنی تقریبا هست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تخت خوابیدن ( اصطلاح عامیانه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کاملا بیدار و هوشیار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Be asleep : در خواب بودن Be fast asleep : در خواب عمیق بودن Fall asleep : به خواب فرو رفتن