پیشنهادهای Mary.hb (١٥٦)
سخته. مشکله I have a hard time doing sth در انجام کاری مشکل دارم
بعد یهویی. . . . .
از دور. دورادور. با فاصله
کسی که در دادگاه مورد دادرسی یا محاکمه قرار گرفته
دوره محکومیت را گذرااندن در زندان بودن
محکوم کردن. مجرم اعلام کردن
تکنیسین آزمایشگاه
به این دلیل که . . .
پرونده قضایی
بقول معروف
چیزی را دزدیدن و جیم شدن
به فرایند تایپ، ادیت، ذخیره و پرینت متن ها در کامپیوتر گفته می شود
لپ گلی. rosy cheeked
خیلی کار دارم. سرم شلوغه
زیر یک سقف بودن. با هم زندگی کردن
حق سرویس
بخش نیازمندی روزنامه ها
بافریب. بادروغ. با تظاهر. با اغفال کردن. با گول زدن
بی خانمان. بی جا و مکان
هرکاری می خواهی بکن ( به من چه )
فکرت جای دیگه ای بودن حواست جای دیگه ای بودن توی باغ نبودن
به دلیلِ. به علتِ. به خاطرِ
اشتباه کردن. دچار اشتباه شدن. مرتکب اشتباه شدن
دست روی دست گذاشتن و کاری نکردن
عقده داشتن. کینه داشتن
کسی را بسیار درگیر و تحت تاثیر ( احساسات یا یک موقعیت یا حادثه ) قرار دادن Be/get swept along بسیار غرق و درگیر حادثه یا احساسی شدن که بقیه چیزها را ...
دزدی در روز روشن. ( وقتی چیزی خیلی گرون باشه )
اهمیت ندادن. نادیده گرفتن.
حل نشده باقی ماندن
سرنوشت ساز
شنوندگان مورد نظر
توجه کردن ( به حرف دیگری ) و واکنش نشون دادن
امیدوار کردن. امید دادن
هم از توبره خوردن هم از آخور خوردن با دو طرف مخالف در ارتباط بودن
نبرد باخته را جنگیدن
نتوانستن. به سختی توانستن. نباید
بدقت دنبال چیزی بودن
چیزی که در همان لحظه به ذهن می رسد ( حضور ذهن )
اجرا کردن. نمایش دادن. نشان دادن
باری از روی دوش برداشته شدن
مخفف اصطلاح go over the top به معنای افراط کردن. زیاده روی کردن
اتفاق مهم. واقعه حائز اهمیت
در مدت کمی قبل از اینکه زمان زیادی بگذرد
کاهش پیدا کردن. کم شدن
بدون نوبت جلو رفتن
باد کردن. متورم شدن
جور کردن ( پول )
شاهزاده سوار بر اسب
خجالت زده شدن. شرمنده شدن
استخدام کارگران خارجی به جای نیروی کار داخلی