پیشنهادهای فریده اسدی (٧٣)
تصریح
در آمار به معنی معرف بودن نمونه یا نمونة معرف است.
در کنارِ، بعلاوة، همانندِ
واسطه ای mediation effects between variables
در پیِ یا به دنبالِ چیزی بودن regularity theories of causation have been concerned with the full cause of an effect
به دنبالِ
تکوین کردن - ایجادکردن - توسعه دادن
باقی ماندن
دوستان، چرا یک معنا که توسط دوستی نوشته شده، باز تکرار می کنید؟ لطفا فقط معانی جدیدی که به ذهن خودتان خطور میکند، بنویسید
facilitated صفت مفعولی است: تسهیل شده
غربال گری
mark ( n ) : نشانه Mark ( v ) : نشانه گذاری Marked ( adj ) : نشانه گذاری شده
امکان پذیری امکان
حاوی ( چیزی ) بودن Web surveys are nowadays packed with additional information امروزه پیمایش های وب حاوی اطلاعات اضافی هستند
نهان - پنهان latent variable - متغیر پنهان
استحکام بخشیدن
در صدد بودن
طرح واره
متعدد
سفارشی شده
برنامه ریزی - برنامه نویسی - تهیه یک طرح برنامه ریزی کردن - برنامه نویسی کردن
بعدی - پیش رو
کمینه شده ( adj )
مسیر ( n ) تعیین مسیر کردن ( v )
سازگار بودن - تناسب داشتن
تخصیص - اختصاص دادن
بهره بردن
host ( n ) : میزبان host ( v ) : میزبانی کردن
nonprobability: غیراحتمالی در نمونه گیری به کار می رود: ( 1 ) probability sample: نمونه احتمالی ( 2 ) nonprobability sample: نمونه غیراحتمالی
take out of: خارج کردن از مثال: they can "take" the decision "out of" the hands of the respondent . . . . . "از " دست پاسخ دهندگان "خارج کنند"
جای گذاری، جاسازی
چک باکس - کادر انتخابی
بسط دادن
Interactivity : تعاملی بودن Interactive: تعاملی Interaction: تعامل
در دسترس دارای وقت آزاد
به صورت دیگری
in a matter of days طی چند روز
deploy: پخش کردن انتشار دادن ارسال گسترده to deploy questionnaires via the Internet ارسال ( انتشار و پخش کردن ) پرسشنامه ها از طریق اینترنت
به کارگیری - ایجاد
oriented - گرا مانند: action - oriented عمل گرا text - oriented متن گرا goal - oriented هدف گرا success - oriented موفقیت گرا object - oriented شیءگرا
برچیدن برداشتن برگزیدن
reading: مطالعه readings: مطالعات Further readings: مطالعات بیشتر
readings: مطالعات Further readings: مطالعات بیشتر
کاستی - افول - تنزل
توجیه کردن - توضیح دادن - به حساب آوردن
connotation: دلالت ضمنی denotation : دلالت صریح ( در علوم اجتماعی و نشانه شناسی )
denotation : دلالت صریح connotation: دلالت ضمنی ( در علوم اجتماعی و نشانه شناسی )
دلالت کردن