پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٢٢٥)

بازدید
٨,٦٧٨
تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقیان لهجه. [ ن ِ ل َ ج َ / ج ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطربان و مغنیان و آوازه خوانان. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ساقیان لهجه. [ ن ِ ل َ ج َ / ج ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطربان و مغنیان و آوازه خوانان. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جام گردان کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جام را به دور درآوردن. ساقیگری. جام باده دادن : ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را ( کذا ) جام گردان کن ببر غم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جام گردان کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جام را به دور درآوردن. ساقیگری. جام باده دادن : ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را ( کذا ) جام گردان کن ببر غم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جام گردان کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جام را به دور درآوردن. ساقیگری. جام باده دادن : ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را ( کذا ) جام گردان کن ببر غم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آب آتش فام ساقیا پیش آر باز آن آب آتش فام را جام گردان کن ببر غم های بی انجام را زآنکه ایام نشاط و عشرت و شادی شده است بد بود بیهوده ضایع کردن ای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی انجام ؛ بی پایان : چون فلک جاه اوست بی آغاز چون قضا حکم اوست بی انجام. شمس فخری ( ازشعوری ج 1 ورق 118 ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از سرین نیست در جهان خوش تر سال ها من بیازمودم این تا سر من همی بود بر دوش در دل من بود امید سرین سوزنی سمرقندی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جاندرازی. [ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) عمردرازی. ( آنندراج ) . درازی عمر. ( ناظم الاطباء ) . طول عمر : از پی جاندرازی شه شرق کردم آفاق را بشادی غرق. نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جاندرازی. [ دَ / دِ ] ( حامص مرکب ) عمردرازی. ( آنندراج ) . درازی عمر. ( ناظم الاطباء ) . طول عمر : از پی جاندرازی شه شرق کردم آفاق را بشادی غرق. نظ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] ( اِ مرکب ) عجالة. ( منتهی الارب ) . طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. ( برهان ) ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استادگار. [ اِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دربان و خادم. ( آنندراج بنقل از فرهنگ سکندرنامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

استادگار. [ اِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) دربان و خادم. ( آنندراج بنقل از فرهنگ سکندرنامه ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاپهنک پاپهنک ( گویش بوشهری )

پیشنهاد
٠

پاپهنک پاپهنک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاپهن. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) اشتر. شتر ( در بعض لهجه ها ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پاپهن. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) اشتر. شتر ( در بعض لهجه ها ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بن کن کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بگیر کردن ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدای شعلهٔ آتش* = بُربُرَک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

صدای شعلهٔ آتش* = بُربُرَک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک بدست از بالای سر کسی کم کردن ؛ سر او بریدن. ( یادداشت مؤلف ) : و اگر پیش از نماز شام این تمام نکرده باشی یک بدست از بالاء تو کم کنم. یقطین بگریست ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باریک شدن . دقت. دقة. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) . دقیق. به چیزی توجه تام کردن و در کاری دقیق شدن : در هر کاری باید شخص باریک بشود. این مع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادپیچک ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم سَربِشو ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آدم سَربِشو ( گویش بوشهری )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رزم آهنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ترا. [ ت َ ] ( اِ ) دیوار بلند و رفیع را گویند، مانند دیوار خانه پادشاهان و دیوار قلعه و کاروانسرا. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) . دیوار بس رفیع و ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تورسنگ

پیشنهاد
٠

تورسنگ