پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٠)
quasi - autonomous
quasi - autonomous
untimely demise
untimely demise
thereby hangs a tale
thereby hangs a tale
engagement ring
aims and objectives
aims and objectives
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
اعزاز کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) عزیز داشتن. محترم داشتن. دوستی کردن : وه که دیوانگی عشق ترا عقل پرحیله چه اعزاز کند. عطار. من دعا گویم اگر تو ...
half a loaf ( is better than none )
half a loaf ( is better than none )
go to plan
go to plan
go to plan
go according to plan
خردگان. [ خ ُ دَ / دِ] ( اِ ) ج ِ خرده. بچه ها. اطفال. کودکان : کام من خشک و خردگان مرا می نیاساید آسیای گلو. سوزنی. رجوع به خرده شود.
خردبین. [ خ ُ ] ( نف مرکب ) مته بخشخاش گذار. کوته نظر، و آن صفت ذم است.
خردپیوند. [ خ ُ پ َی ْ / پ ِی ْ وَ ] ( ص مرکب ) کم جثه. کوچک. باریک اندام : با آن پسران خردپیوند هم لوح نشسته دختری چند. نظامی.
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خردداشتن. [ خ ُ ت َ ] ( مص مرکب ) کوچک انگاشتن. حقیر شمردن. ازدراء. ( تاج المصادر بیهقی ) : به پیران چنین گفت فرمان گرد که دشمن ندارد خردمند خرد. فر ...
خرددندان. [ خ ِ رَدْ، دَ ] ( اِ مرکب ) دندان عقل : از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زیر و دو زبر از هر سویی یکی آنرا خرددندان گویند که از پس رسیدگی ...
خرددندان. [ خ ِ رَدْ، دَ ] ( اِ مرکب ) دندان عقل : از پس طواحن چهار دندان دیگر است دو زیر و دو زبر از هر سویی یکی آنرا خرددندان گویند که از پس رسیدگی ...
خر در گله. [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. ( از برهان قاطع ) ...
خر در گله. [ خ َ دَ گ َ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) جماعتی متسیدند که سیادت ندارندو خویشتن را سید می گویند یعنی سیادت را بخود بسته اند. ( از برهان قاطع ) ...
خرداندیش. [ خ ُ اَ ] ( نف مرکب ) مته بخشخاش گذار. مو از ماست کشاننده. خردانگار. کوته نظر : در تصرف مباش خرداندیش تا زیانی بزرگ ناید پیش. نظامی.
A fool's errand
Please accept my apology. - Accepted.
Obviously, there has been a misunderstanding.
فرجد. [ ف َ ج َ ] ( اِ ) جد اعلی. ( یادداشت به خط مؤلف ) . پدر جد را گویند که پدر سوم است ، خواه مادری باشد، خواه پدری. ( برهان ) : نور جد از جبهه ا ...
مذاکیر. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ ذَکَر، به معنی نره و آلت رجولیت. آلات مردی : و ناف و معده و مذاکیر و حوالی آن بدین روغن ها چرب کنند صواب باشد. ( ذخیره خ ...
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
I wouldn't want . . . . . . . . . . . . . . . . . . . I wouldn't want him punished on my account.
mistaken belief/idea/impression/view etc
mistaken belief/idea/impression/view etc
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
not merely/rather than merely It’s not merely a matter of cost, but whether she’s old enough to go on holiday alone. It’s important to write these ...
emancipated
Bride - to - be
Bride - to - be
Bride - to - be
Bride - to - be Betrothed.
bride - to - be
با استناد به* = با عنایت به You make these outrageous accusations against a Knight on the word of your servant? Be predicated on/upon something.