پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٣٠)

بازدید
٥,٩٢٤
تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

betray your beliefs/principles/ideals etc

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درخوش. [دَ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) شوق. اشتیاق. ( برهان ) ( آنندراج ) . خواهش. آرزو. میل. محبت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

درخوش. [دَ خوَش ْ / خُش ْ ] ( اِ مرکب ) شوق. اشتیاق. ( برهان ) ( آنندراج ) . خواهش. آرزو. میل. محبت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون بم و زیر سازگار شدن کنایه از هم آغوش شدن چون در آن قصر تنگبار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون بم و زیر سازگار شدن کنایه از هم آغوش شدن چون در آن قصر تنگبار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون بم و زیر سازگار شدن کنایه از هم آغوش شدن چون در آن قصر تنگبار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چون بم و زیر سازگار شدن کنایه از هم آغوش شدن چون در آن قصر تنگبار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چون بم و زیر سازگار شدن کنایه از هم آغوش شدن چون در آن قصر تنگبار شدیم چون بم و زیر سازگار شدیم ( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 508 )

پیشنهاد
٠

give ( one ) food for thought

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( جوانة ) جوانة. [ ج َوْ وا ن َ ] ( ع اِ ) سرین و دبر. ( منتهی الارب ) . اِسْت. ( ذیل اقرب الموارد از قاموس ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوی پرست. [ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ ) سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. ( برهان ) . سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی ، ج ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوی پرست. [ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ ) سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. ( برهان ) . سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی ، ج ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوی پرست. [ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ ) سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. ( برهان ) . سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی ، ج ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوی پرست. [ پ َ رَ ] ( نف مرکب ، اِ ) سگ شکاری را گویند که جانوران را به بوی پیدا میکند. ( برهان ) . سگ شکاری را گویند که کلب المعلم باشدو به بوی ، ج ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

warm someone’s behind

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

warm someone’s behind

پیشنهاد
٠

( مثل آب اماله رفت وآمد کردن یا آمدن و رفتن ) معنی اصطلاح - > مثل آب اماله [ به جایی ] رفت وآمد کردن / آمدن و رفتن پی درپی و بی دلیل معین [ به جایی ] ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( مثل آب اماله رفت وآمد کردن یا آمدن و رفتن ) معنی اصطلاح - > مثل آب اماله [ به جایی ] رفت وآمد کردن / آمدن و رفتن پی درپی و بی دلیل معین [ به جایی ] ...

پیشنهاد
٠

( مثل آب اماله رفت وآمد کردن یا آمدن و رفتن ) معنی اصطلاح - > مثل آب اماله [ به جایی ] رفت وآمد کردن / آمدن و رفتن پی درپی و بی دلیل معین [ به جایی ] ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Standard ( 1608 ) : direct me to her bed - chamber. My noble firelock of a flesh pistol. CoL. Follow thy colours my brave worthy, mount up thy standa ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

bald - headed hermit

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( as ) bald as a baby's backside

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( as ) bald as a baby's backside

پیشنهاد
٠

( اگر آخوند مفت گیر کسی بیاید موش های خانه را هم عقد می کند ) معنی اصطلاح - > اگر آخوند مفت گیر کسی بیاید، موش های خانه را هم عقد می کند کنایه از شخص ...

پیشنهاد
٠

( اگر آخوند مفت گیر کسی بیاید موش های خانه را هم عقد می کند ) معنی اصطلاح - > اگر آخوند مفت گیر کسی بیاید، موش های خانه را هم عقد می کند کنایه از شخص ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

pecs

پیشنهاد
٠

To play dumb

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

fair - weather friends

پیشنهاد
٠

بچه و ملاح و مست در امان ایزد است.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( هوشة ) هوشة. [ هََ ش َ ] ( ع اِمص ، اِ ) فتنه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || برانگیختگی. || اضطراب و اختلاط. ج ، هَوَشات. ( اقرب الموارد ) ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هوش زدای. [ زَ / زِ / زُ ] ( نف مرکب ) محوکننده و ازمیان برنده هوش. برنده هوش. || شراب است که زداینده هوش است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

( آسمانه ) آسمانه. [ س ْ / س ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) سقف. سَمْک. عرش. آشکوب. اَشکوب. آسمانخانه : تا همی آسمان توانی دید آسمان بین و آسمانه مبین. عماره. ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( هوش آباد ) هوش آباد. ( اِ مرکب ) به معنی آسمان است که محل عقل و روح باشد. ( انجمن آرا ) .

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با فر و هوش ؛ باهوش. هوشمند : منادی گری برکشیدی خروش که ای نامداران با فر و هوش. فردوسی.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

با فر و هوش ؛ باهوش. هوشمند : منادی گری برکشیدی خروش که ای نامداران با فر و هوش. فردوسی.

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد

وفاسگال. [ وَ س ِ ] ( نف مرکب ) وفاسگالنده. آنکه وفا پیشه خود سازد. وفااندیش. وفادار. ( آنندراج ) . || خیرخواه و نیک اندیش. || خوش نفس. ( ناظم الاطبا ...