از روی

/~azruye/

فرهنگ فارسی

بطریق از راه : از روی انصاف . توضیح دائم اضافه است .

مترادف ها

aboard (حرف اضافه)
روی، از روی، توی

from (حرف اضافه)
از، از روی، در نتیجه، بواسطه، از پیش

off (حرف اضافه)
از روی، بسوی، از کنار، از محلی به خارج، از یک سو

فارسی به عربی

علی متن , من

پیشنهاد کاربران

out of
زِ
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کزو سازند محفل ها
حافظ
یک حالتی را می رساند. مثلا می گویند فلانی از روی سادگی این حرف را زد. در اینجا از روی سادگی منظور ساده بودن طرف و حالت او را می رساند.
از سَرِ /ز سَرِ ؛ از روی. بسبب. بخاطر :
لقمه ای چند از سر اشتها تناول کرد. ( سعدی ) .
نظر خدای بینان ز سر هوا نباشد
سفر نیازمندان ز سر خطا نباشد.
سعدی.
این سخن از سر دردیست که من میگویم.
...
[مشاهده متن کامل]

اوحدی.
حافظا سجده به ابروی چو محرابش بر
که دعایی ز سر صدق جز آنجا نکنی.
حافظ.
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت.
حافظ.

در اثر
به موجب. . .

بپرس