پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
. . . . . . . . . . . Drive the ( greatest ) advantage from
بیش تر اوقات
بیش تر اوقات
بیش تر اوقات ، بیش تر روزها
Whale - fisher whaler
Whale - fishers whalers
Whale - fishers
Whale - fisher whaler
effusion
تمامِ / کلِ / همهٔ . . . . . . . . . . . . . . .
تمامِ . . . . . . . . . . . . . the whole of something
کلِ . . . . . . . . . . . the whole of something
the whole of something
across the seas ( =far away )
across the seas ( =far away )
across the seas ( =far away )
هدف ثابت
steady purpose
هیچ ازش سر در نمیارم
وبال گردن بودن she/he is a pain in the neck
be a pain in the neck she/he is a pain in the neck
it's not my cup of tea
! nice wheels !nice car انشالله چرخش برات بچرخه
! nice wheels !nice car
let's grab a bite let's have/take sth to eat
لاغر مردنی برخلاف slender ، فرد با چنین صفتی فاقد جذابیت است
لاغری که جذاب باشد
I'm a dad of three
I'm a mom of three
we are a famil of five I'm from a family of five
I come from a large family I come from a small family
travel companions travel buddies رفیقان ره / راه
travel companion travel buddy
study buddy
she/he is my height
she/he is about my height
hit the spot It realy hits the spot بدجوری می چسبه ، بدحوری کیف میده
It reaaly hits the spot بدجوری می چسبه
up and about
رو به بهبود
be a natural
be a natural
انعاظ= [ اِ ] ( ع مص ) برخیزانیدن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . به نعوظ داشتن. ( بحر الجواهر ) . نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. ( یاد ...
انعاظ= [ اِ ] ( ع مص ) برخیزانیدن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . به نعوظ داشتن. ( بحر الجواهر ) . نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. ( یاد ...
انعاظ= [ اِ ] ( ع مص ) برخیزانیدن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . به نعوظ داشتن. ( بحر الجواهر ) . نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. ( یاد ...
سپه ران. [ س ِ پ َه ْ ] ( نف مرکب ) راننده سپه. حرکت دهنده سپه. فرمانده ِ سپاه : گردون عَلَم برخوانمش انجم سپه ران بینمش طاس از مه نو دانمش پرچم ز کی ...
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برپا شدن . نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . ( ناظم الاطباء ) . - دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به ...
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برپا شدن . نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . ( ناظم الاطباء ) . - دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به ...
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برپا شدن . نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . ( ناظم الاطباء ) . - دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به ...
دروای شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) برپا شدن . نصب شدن . افراخته شدن . منصوب گشتن . ( ناظم الاطباء ) . - دروای شدن نره ؛ برخاسته شدن ذکر که به ...