پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,٣٦٩
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بدانگه ( به آن گه ) ؛ آن زمان. آن وقت. ( یادداشت مؤلف ) : نداند دل آمرغ پیوند دوست بدانگه که با دوست کارش نکوست. بوشکور.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

dauntless courage

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

be possessed of something= ( literary ) to have a particular quality, ability etc

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

خرستان . [ خ ُ رِ ] ( اِ ) گنجه . قفسه ای که در آن ظروف و امثال آن می نهند. بوفه ( در نزد فرنگان ) . خرستانه . ( از دزی ج 1ص 362 ) : فخافت منه المراء ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرستان . [ خ ُ رِ ] ( اِ ) گنجه . قفسه ای که در آن ظروف و امثال آن می نهند. بوفه ( در نزد فرنگان ) . خرستانه . ( از دزی ج 1ص 362 ) : فخافت منه المراء ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

British English informal a small amount of something در مورد مایعات ، یه قُلُپ . . . . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

. . . . . . . . . a spot of

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

یاران حقیقت مآل ؛ دوستان با صداقت و اخلاص. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یاران حقیقت مآل ؛ دوستان با صداقت و اخلاص. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

نقش بی مآل ؛ نوشته های بیفایده و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

نقش بی مآل ؛ نوشته های بیفایده و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

خیرالمآل ؛ خوبی سرانجام. خوشی عاقبت : شکر یزدان را که روزی کرد از این خدمت مرا لذت خیرالمآل و راحت حسن المآب. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیرالمآل ؛ خوبی سرانجام. خوشی عاقبت : شکر یزدان را که روزی کرد از این خدمت مرا لذت خیرالمآل و راحت حسن المآب. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی مآل ؛ بی نتیجه و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

خیرالمآل ؛ خوبی سرانجام. خوشی عاقبت : شکر یزدان را که روزی کرد از این خدمت مرا لذت خیرالمآل و راحت حسن المآب. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی مآل ؛ بی نتیجه و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی مآل ؛ بی نتیجه و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بی مآل ؛ بی نتیجه و بیهوده. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بالمآل ؛ سرانجام. عاقبةالامر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم ته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم ته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم ته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ظفرمآل ؛ که به پیروزی پایان یابد. که سرانجام آن با پیروزی توأم باشد : رایت ظفرمآل قرین دولت و اقبال به صوب ماوراءالنهر شتابد. ( حبیب السیر چ قدیم ته ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

شراب صبح ؛ عبارت از شراب که بدان صبوح می کنند. ( آنندراج ) : روان شو چون شراب صبح از رگهای مخموران گره تا چند در یک جای چون آب گهر باشی. صائب.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

شراب صبح ؛ عبارت از شراب که بدان صبوح می کنند. ( آنندراج ) : روان شو چون شراب صبح از رگهای مخموران گره تا چند در یک جای چون آب گهر باشی. صائب.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ارزن زرین. [ اَ زَ ن ِ زَرْ ری ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از جرعه شراب است. ( برهان ) . || حبابی که بر روی شراب بهم رسد. ( برهان ) . حباب خُرد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

قراقر. [ ق َ ق ِ ] ( اِ صوت ) آواز کردن شکم. ( آنندراج ) . آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. ( ناظم الاطباء ) . || ش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

غراغر. [ غ َ غ ِ ] ( اِ صوت ) قراقر. صدای شکم . غراغر امعاء. غراغر شکم . رجوع به قراقر شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

هم شکم. [ هََ ش ِ ک َ ] ( ص مرکب ) توأمان را گویند، یعنی دو فرزند که از یک شکم برآمده باشند. ( برهان ) . || دو خواهر یا دو برادر را نیز گفته اندکه د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سینه چاک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش زبانی. [ خوَش ْ / خُش ْ زَ ] ( حامص مرکب ) خوش بیانی. خوش تقریری. خوشگوئی. خوش سخنی : بدین شرمناکی بدین خوب رسمی بدین تازه رویی بدین خوش زبانی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بقال باشی ( گویش تهرانی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

یقنلی ، یقنلی بقال لهجه و گویش تهرانی آدم عامی و بی سواد:یقین علی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یقنلی ، یقنلی بقال لهجه و گویش تهرانی آدم عامی و بی سواد:یقین علی

پیشنهاد
٠

یقنلی ، یقنلی بقال لهجه و گویش تهرانی آدم عامی و بی سواد:یقین علی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یقنلی ، یقنلی بقال لهجه و گویش تهرانی آدم عامی و بی سواد:یقین علی