پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
سربه نیست کردن
سربه نیست کردن
سر به نیست
سر به نیست
سر به زمین گذاشتن
سر به فلک زدن
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سروقت کسی/بیمار رفتن
سروقت بیمار رفتن
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سرْوقت کسی رفتن: [مجاز] به ملاقات او رفتن.
سروقت بیمار رفتن
سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات : دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند که آسمان به سروقتشان دواس ...
سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات : دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند که آسمان به سروقتشان دواس ...
سروقت. [ س َ رِ / س َرْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سراغ. جستجو. پرسش. دیدار. ملاقات : دو دوست یک نفس از غم کجا برآسودند که آسمان به سروقتشان دواس ...
just in time
معنی ضرب المثل - > سر به زنگاه درست به موقع و در زمان حساس.
معنی ضرب المثل - > سر به زنگاه درست به موقع و در زمان حساس.
معنی اصطلاح - > سر به جهنم زدن چیزی بسیار زیاد / گران بودن / شدن مثال: اگر بخواهیم این طرح را به همین شکل اجرا کنیم، هزینه اش سر به جهنم می زند.
معنی اصطلاح - > سر به جهنم زدن چیزی بسیار زیاد / گران بودن / شدن مثال: اگر بخواهیم این طرح را به همین شکل اجرا کنیم، هزینه اش سر به جهنم می زند.
معنی اصطلاح - > سر به جهنم زدن چیزی بسیار زیاد / گران بودن / شدن مثال: اگر بخواهیم این طرح را به همین شکل اجرا کنیم، هزینه اش سر به جهنم می زند.
معنی اصطلاح - > سر به جهنم زدن چیزی بسیار زیاد / گران بودن / شدن مثال: اگر بخواهیم این طرح را به همین شکل اجرا کنیم، هزینه اش سر به جهنم می زند.
معنی اصطلاح - > سر به جهنم زدن چیزی بسیار زیاد / گران بودن / شدن مثال: اگر بخواهیم این طرح را به همین شکل اجرا کنیم، هزینه اش سر به جهنم می زند.
( گویش تهرانی ) سر انداز، ( ) داشتن=مُشرف ( معماری ) ، اِشراف
( گویش تهرانی ) سر انداز، ( ) داشتن=مُشرف ( معماری ) ، اِشراف
( گویش تهرانی ) سر انداز، ( ) داشتن=مُشرف ( معماری ) ، اِشراف
سر اندازی سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی. نظامی.
سر اندازی سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی. نظامی.
سر اندازی سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی. نظامی.
سر اندازی سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی. نظامی.
سر اندازی سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی. نظامی.
سرانداز. [ س َ اَ ] ( نف مرکب ) قطعکننده سر. جداکننده سر : تیغ نظامی که سرانداز شد کند نشد گرچه کهن ساز شد. نظامی.
سرانداز. [ س َ اَ ] ( نف مرکب ) قطعکننده سر. جداکننده سر : تیغ نظامی که سرانداز شد کند نشد گرچه کهن ساز شد. نظامی.
سرانداز. [ س َ اَ ] ( نف مرکب ) قطعکننده سر. جداکننده سر : تیغ نظامی که سرانداز شد کند نشد گرچه کهن ساز شد. نظامی.
سرانداز. [ س َ اَ ] ( اِ مرکب ) مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. ( برهان ) ( جهانگیری ) . مندیلی که بر بالای سر اندازند. ( رشیدی ) ( انجمن ...
سرانداز. [ س َ اَ ] ( اِ مرکب ) مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. ( برهان ) ( جهانگیری ) . مندیلی که بر بالای سر اندازند. ( رشیدی ) ( انجمن ...
سر به تن بودن ( گویش تهرانی )
( از آن باز ) از آن باز. [ اَ ] ( ق مرکب ) از آن وقت. از آن زمان. من ذلک الزمان.
از آن سر بند = ( گویش تهرانی ) از آن واقعه ، از آن موقع
از آن سر بند = ( گویش تهرانی ) از آن واقعه ، از آن موقع
از آن سر بند = ( گویش تهرانی ) از آن واقعه ، از آن موقع
از آن سر بند = ( گویش تهرانی ) از آن واقعه ، از آن موقع
خوش سر و وضع
خوش سر و وضع
خوش سر و وضع
ساغر برتارک شکستن. [ غ َ ب َ رَ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) ساغربر سر کشیدن. ساغر بر تارک کشیدن. شراب خوردن بیکبار چنانکه از آن چیزی نماند. یا بکمال شو ...
ساغر بر تارک کشیدن=شراب خوردن بیکبار ؛ ساغر بر تارک کشیدن. [ غ َ ب َ رَ ک َ / ک ِ دَ ] ( مص مرکب ) ساغر بر سر کشیدن. شراب خوردن بیکبار چنانکه از آن چ ...