از بین بردن


برابر پارسی: از میان بردن

معنی انگلیسی:
consume, corrode, dismantle, dissolve, eliminate, exterminate, overturn, ruin, spoil, eradicate, emasculate
efface
, kill

واژه نامه بختیاریکا

( از بین بُردن(در اثر سایش) ) کِرچِنیدِن
( از بین بُردن ) سَر خَردِن؛ درقونیدِن؛ قَونیدِن؛ پِر کندن؛ پِچِک کندِن؛ بو نُهادن ور جا؛ کُت ورچیدِن؛ ور چیدِن؛ نِتار وُرداشتِن

مترادف ها

obviation (اسم)
از بین بردن، رفع، فراغت

extirpate (فعل)
از بین بردن، ریشه کن کردن، بکلی نابود کردن، از بن کندن

destroy (فعل)
برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن

spoil (فعل)
ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن، ناگوار کردن، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن

annihilate (فعل)
خرد کردن، نابود کردن، از بین بردن، سربه سر کردن، محو کردن، خنثی نمودن، فنا کردن

eradicate (فعل)
از بین بردن، ریشه کن کردن

put down (فعل)
از بین بردن، کنار گذاردن، بزور بچیزی خاتمه دادن، خوار و خفیف کردن، هرز اب ساختن

swoop (فعل)
از بین بردن، قاپیدن، چپاول کردن، بسرعت پایین امدن

wash out (فعل)
از بین بردن، شستشو کردن، از پا در اوردن، کثافات را پاک کردن

liquidate (فعل)
از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن

liquidize (فعل)
از بین بردن، صاف کردن، تسویه کردن، بصورت مایع دراوردن

depredate (فعل)
از بین بردن، به یغما بردن، تلف کردن

فارسی به عربی

ابد , صف , غنائم

پیشنهاد کاربران

مهو
مضمحل
ازاله
ریشه کنی
نابود کردن . ازبین بردن
سربه نیست کردن
بنیاد برکندن
put down=
take away=
destroying
نابود کردن
لگد مال
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس