پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)
باز زرین پر. [ زِ زَرْ ری پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب : فراز چتر مروارید زان شدباز زرین پر که مرغ صبح رایکدم نبود از ناله آرامش . ...
باز زر. [ زِ زَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باز زرین پر، کنایه از آفتاب عالمتاب است. ( آنندراج ) : خیز که باز باز زر بر سر چتر نیلگون گشت پدید باز مرغ ...
قفیز پر آمدن . [ ق َ پ ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از به سر آمدن و آخر شدن و به انتها رسیدن مدت حیات باشد. ( برهان ) : بشد خسته گستهم و لهاس نیز پر ...
قفیز پر آمدن . [ ق َ پ ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از به سر آمدن و آخر شدن و به انتها رسیدن مدت حیات باشد. ( برهان ) : بشد خسته گستهم و لهاس نیز پر ...
قفیز پر آمدن . [ ق َ پ ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از به سر آمدن و آخر شدن و به انتها رسیدن مدت حیات باشد. ( برهان ) : بشد خسته گستهم و لهاس نیز پر ...
قفیز پر آمدن . [ ق َ پ ُ م َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از به سر آمدن و آخر شدن و به انتها رسیدن مدت حیات باشد. ( برهان ) : بشد خسته گستهم و لهاس نیز پر ...
شل و پر/پل. [ ش َ ل ُ پ َ ] ( ص مرکب ، از اتباع ) شل و پل. قطعه قطعه. پاره پاره. ( یادداشت مؤلف ) .
شل و پر/پل کردن ؛ قطعه قطعه کردن. از هر جای مجروح کردن. بسیار جراحات وارد کردن. از پا انداختن : پنجاه نفر رعیت با چماق شصت قزاق را شل و پر کردند. ( ی ...
شل و پر/پل کردن ؛ قطعه قطعه کردن. از هر جای مجروح کردن. بسیار جراحات وارد کردن. از پا انداختن : پنجاه نفر رعیت با چماق شصت قزاق را شل و پر کردند. ( ی ...
طاوس آتش پر. [ وو س ِ ت َ پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و آن را طاوس مشرق خرام نیز گویند. ( انجمن آرای ناصری ) . کنایه از آفتاب ع ...
طاوس آتش پر. [ وو س ِ ت َ پ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است و آن را طاوس مشرق خرام نیز گویند. ( انجمن آرای ناصری ) . کنایه از آفتاب ع ...
تقدیر شده
سررفته. [ س َرْ، رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از مقسوم و مقدر و سرنوشت. ( آنندراج ) : روزی سررفته افزون تر به نادان میرسد طفل را با ی ...
سررفته. [ س َرْ، رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از مقسوم و مقدر و سرنوشت. ( آنندراج ) : روزی سررفته افزون تر به نادان میرسد طفل را با ی ...
لب پر زدن. [ ل َ پ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) لپرزدن. با حرکت دادن ظرفی مقداری از مایع که در آن است بیرون ریختن. فروریختن کمی از آب یا مایعی دیگر ازلب ظرف ...
لب پر زدن. [ ل َ پ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) لپرزدن. با حرکت دادن ظرفی مقداری از مایع که در آن است بیرون ریختن. فروریختن کمی از آب یا مایعی دیگر ازلب ظرف ...
لب پر زدن. [ ل َ پ َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) لپرزدن. با حرکت دادن ظرفی مقداری از مایع که در آن است بیرون ریختن. فروریختن کمی از آب یا مایعی دیگر ازلب ظرف ...
تنگ کلاغ پر. [ ت َ گ ِ ک َ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک روشن شدن صبح. آخر شب قماربازان ، آنگاه که کلاغ به پرواز آید. نزدیکی های صبح. ( یاددا ...
تنگ کلاغ پر. [ ت َ گ ِ ک َ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزدیک روشن شدن صبح. آخر شب قماربازان ، آنگاه که کلاغ به پرواز آید. نزدیکی های صبح. ( یاددا ...
از پَرِ قنداق ( گویش تهرانی )
از پَرِ قنداق ( گویش تهرانی )
از پَرِ قنداق ( گویش تهرانی )
پَر سیمرغ ( گویش تهرانی )
پر روزی ( لهجه و گویش تهرانی ) خوش روزی
( گویش تهرانی ) دمِ پَر = دم دست ، نزدیک:دم پرش نرو!
( گویش تهرانی ) دمِ پَر = دم دست ، نزدیک:دم پرش نرو!
( گویش تهرانی ) دمِ پَر = دم دست ، نزدیک:دم پرش نرو!
( گویش تهرانی ) دمِ پَر = دم دست ، نزدیک:دم پرش نرو!
تذرو زرین پر ؛ کنایه از خورشید : از پی آن تذرو زرین پر آهنین آشیان کنید امروز. خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 483 ) . - سیمرغ زرین پر ؛ کنایه از خورشی ...
تذرو زرین پر ؛ کنایه از خورشید : از پی آن تذرو زرین پر آهنین آشیان کنید امروز. خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 483 ) . - سیمرغ زرین پر ؛ کنایه از خورشی ...
تذرو زرین پر ؛ کنایه از خورشید : از پی آن تذرو زرین پر آهنین آشیان کنید امروز. خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 483 ) . - سیمرغ زرین پر ؛ کنایه از خورشی ...
مرغ یاقوت پر ؛ کنایه از آتش است .
گریزاندن
گریزاندن
گریزه
قاچاق شدن ( لهجه و گویش تهرانی ) در رفتن
قاچاق شدن ( لهجه و گویش تهرانی ) در رفتن
قاچاق شدن ( لهجه و گویش تهرانی ) در رفتن
تهی مایه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) بی مایه . فقیر. بی چیز. محروم : ترنم سرای تهی مایگان پیام آور دیگ همسایگان . نظامی . رجوع به ...
تهی مایه . [ ت َ / ت ِ / ت ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) بی مایه . فقیر. بی چیز. محروم : ترنم سرای تهی مایگان پیام آور دیگ همسایگان . نظامی . رجوع به ...
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداش ...
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداش ...
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداش ...
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداش ...
مایه ٔ خرداد. [ ی َ / ی ِ ی ِ خ ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است باتوجه به اینکه خرداد نام یکی از آتشکده های معروف بوده است : همیشه تا ...
تمام مایه. [ ت َ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) کامل. بحد کافی : نهاری کم مایه طعامی بود که پیش از طعام تمام مایه خورند. ( حاشیه ٔفرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداش ...
مایه شب. [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سیاهی و تاریکی شب باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مایه شب. [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سیاهی و تاریکی شب باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مایه شب. [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سیاهی و تاریکی شب باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .
مایه آمدن برای کسی ( گویش تهرانی )