پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١١,٣٩٣
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

شهریاری شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شهریاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن : چرا رومیان شهریاری کنند بدشت سواران سواری کنند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زاغ سر. [ س َ ] ( ص مرکب ) زاغ سار. مثل زاغ در سیاهی . کنایه است از شخص سیاه چرده : بدست یکی زاغ سر کشته شدبه ما بر چنین روز برگشته شد. فردوسی .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

سر و وضع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سر و وضع

پیشنهاد
١

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...

پیشنهاد
١

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

روی درهم کشیدن ؛ روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. ( ناظم الاطباء ) . با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. ( یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

نوار. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) پرنور. نورانی : وآن کز او روشنی پدید آید روشن و گردگرد و نوار است. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نوار. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) پرنور. نورانی : وآن کز او روشنی پدید آید روشن و گردگرد و نوار است. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوار. [ ن َوْ وا ] ( ع ص ) پرنور. نورانی : وآن کز او روشنی پدید آید روشن و گردگرد و نوار است. ناصرخسرو.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( غم آور ) غم آور. [ غ َ وَ ] ( نف مرکب ) غم انگیز. آنچه غم آورد. مُحزِن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( غم آور ) غم آور. [ غ َ وَ ] ( نف مرکب ) غم انگیز. آنچه غم آورد. مُحزِن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( غم آور ) غم آور. [ غ َ وَ ] ( نف مرکب ) غم انگیز. آنچه غم آورد. مُحزِن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یادگار شدن ؛ به مجاز مخلد و مذکور شدن وبر سر زبانها ماندن : بیابد ز من خلعت شهریار شود در جهان نام او یادگار. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

چیزی را به ملکیت درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

چیزی را به ملکیت درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

چیزی را به ملکیت درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

چیزی را به ملکیت درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی را به ملکیت درآوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملکیت. [ م ِ کی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) مأخوذ از تازی ، مالکیت. تصرف و تملک. ( از ناظم الاطباء ) : از ملک بیرون است و تصدق است بر مسکینان در راه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

محقرة. [ م َ ق َ رَ ] ( ع مص ) خرد بودن. حقیر بودن. خرد و خوار بودن. ( آنندراج ) . حقارت. و حقارت شود. || ( اِمص ) خردی. حقیری. خواری. ( آنندراج ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محقرة. [ م َ ق َ رَ ] ( ع مص ) خرد بودن. حقیر بودن. خرد و خوار بودن. ( آنندراج ) . حقارت. و حقارت شود. || ( اِمص ) خردی. حقیری. خواری. ( آنندراج ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

محقرة. [ م َ ق َ رَ ] ( ع مص ) خرد بودن. حقیر بودن. خرد و خوار بودن. ( آنندراج ) . حقارت. و حقارت شود. || ( اِمص ) خردی. حقیری. خواری. ( آنندراج ) . ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عطشانی. [ ع َ ] ( حامص ) تشنگی. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطفی کردن ؛ بکشتن. خاموش کردن. فرونشاندن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطفی کردن ؛ بکشتن. خاموش کردن. فرونشاندن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطفی شدن ؛ خاموش شدن. فرومردن : نایره آن محنت منطفی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331 ) . مصباح باصره شود از نفح منطفی چون آیدم بخار دخانی در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

منطفی شدن ؛ خاموش شدن. فرومردن : نایره آن محنت منطفی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331 ) . مصباح باصره شود از نفح منطفی چون آیدم بخار دخانی در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

منطفی شدن ؛ خاموش شدن. فرومردن : نایره آن محنت منطفی شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331 ) . مصباح باصره شود از نفح منطفی چون آیدم بخار دخانی در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

عطش داشتن ؛ تشنه بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عطش داشتن ؛ تشنه بودن.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

پیشنهاد
٠

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

جنون نبات ؛ رویش فراوان گیاه. ( دزی ج 1 ص 220 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

شوم طبع. [ طَ ] ( ص مرکب ) بدطبیعت و بدسرشت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شوم طبعی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شوم طبع. [ طَ ] ( ص مرکب ) بدطبیعت و بدسرشت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شومیزیدن. [ دَ ] ( مص ) شیار و زراعت کردن زمین. ( انجمن آرا ) . شیار کردن و تخم ریختن. ( رشیدی ) . زراعت کردن. ( فرهنگ جهانگیری ) . شیار کردن و زراعت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شوم زاد. ( ن مف مرکب / ص مرکب ) به شومی زاده. زاده به شومی. بداختر. شوم اختر : بخواهم ز کیخسرو شوم زاد که تخم سیاوش به گیتی مباد. فردوسی.