پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٤٤)

بازدید
١٥,١٩٩
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

علی الیقین ؛ به طور یقین. یقیناً و حتماً : یقین اهل جهان است گر به مجلس شاه قبول دولت عالی علی الیقین دارد. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

علی الیقین ؛ به طور یقین. یقیناً و حتماً : یقین اهل جهان است گر به مجلس شاه قبول دولت عالی علی الیقین دارد. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

علی الیقین ؛ به طور یقین. یقیناً و حتماً : یقین اهل جهان است گر به مجلس شاه قبول دولت عالی علی الیقین دارد. امیرمعزی.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

علی الیقین ؛ به طور یقین. یقیناً و حتماً : یقین اهل جهان است گر به مجلس شاه قبول دولت عالی علی الیقین دارد. امیرمعزی.

پیشنهاد
١

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

پیشنهاد
٠

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. به یقین ؛ ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین بودن ؛ یقین داشتن. به طور حتم و قطع باورکردن. اعتقاد مسلم داشتن. ( از یادداشت مؤلف ) : چو تیره گمانی تو و من یقینم تو خود زین که من گفتمت بر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بر یقین ؛به یقین. یقیناً. قطعاً. به طور حتم و یقین : نسختی از لوح محفوظ است گویی خاطرت کاندر او بینی و دانی بودنیها بر یقین. امیرمعزی. و رجوع به تر ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشک را کافور کردن ؛ موی سیاه را سفید کردن. ( غیاث ) ( از آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) .

پیشنهاد
٦

مشک به ختن بردن ؛ کار نابجا کردن.

پیشنهاد
٤

مشک به ختن بردن ؛ کار نابجا کردن.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ) . - گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. کوتاهی کردن در ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

گشاده میانی گشاده میان. [ گ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه در کاری تعلل ورزد. ( فرهنگ فارسی معین ) . - گشاده میان بودن از خدمت ؛ در خدمت تعلل کردن. ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

نیم شمع. [ ش َ ] ( اِ مرکب ) کنایه از شرم مرد. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

چشم سوزن. [ چ َ / چ ِ م ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از سوراخ سوزن است. ( بهار عجم ) . سوراخ سوزن. چشمه سوزن. بعربی ، سم الخیاط. کون سوزن ( ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

کاف ران. [ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 52 ) : تا تو دربند زری چون ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

کاف ران. [ ف ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است. ( غیاث ) ( مجموعه مترادفات ص 52 ) : تا تو دربند زری چون ک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی اندامی ؛ عدم تناسب. زشتی : از خوک بباغ در چه افزاید جز زشتی و خامی و بی اندامی. ناصرخسرو.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی اندامی ؛ عدم تناسب. زشتی : از خوک بباغ در چه افزاید جز زشتی و خامی و بی اندامی. ناصرخسرو.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بی اندام ؛ ناآراسته و نامتناسب و بدشکل. ( ناظم الاطباء ) . بی تناسب و ناهموار : هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بااندام ؛ کار بانظام. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بااندام ؛ کار بانظام. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریده اندام ؛ مقطوعةالاعضاء. اندام بریده : حمل و ثور و اسد و حوت بریده اندام اند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به اندام بریده در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

بریده اندام ؛ مقطوعةالاعضاء. اندام بریده : حمل و ثور و اسد و حوت بریده اندام اند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع به اندام بریده در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

اندام بریده ؛ مقطوع العضو. ( اصطلاحی در نجوم ) . ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلج ) : برجهای اندام بریده کدامند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اندام بریده ؛ مقطوع العضو. ( اصطلاحی در نجوم ) . ( از فهرست لغات و اصطلاحات التفهیم ص قلج ) : برجهای اندام بریده کدامند. ( التفهیم ص 319 ) . و رجوع ب ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

- آکنده اندام ؛ فربه : مورم ؛ مرد آکنده اندام. ( منتهی الارب ) .