پیشنهادهای A.C.E (٧٠٠)
دقیقا همون کلماتی که یک شخص گفته
کاملا بدون یک کیفیت خاص ، ویژگی، یا شخصیتی که توضیح داده شده
یه جور خیلی خوشایند و دوستانه رفتار بکنی ، مخصوصا وقتی که به طور عادی اینطوری رفتار نمی کنی. She is all sweetness and light when paul's around.
بخش مهم چیزی رو نفهمیدن یا بد فهمیدن
نامربوط و بی اهمیت نسبت به موضوعی که داره بحث میشه
بتونی حرف بزنی وقتی بقیه دارن حرف می زنن و تو رو نادیده گرفتن
رد کردن رو قبول نمی کنه، پاسخ منفی رو قبول نمی کنه
برای شرایط جدی یا سخت استفاده میشه
چیزی نیست که بهش بخندی، کاملا جدی
با یه چیز جدی مثل شوخی برخورد کنی ، جدی نگرفتن چیزی، یه جوری رفتار کنی که انگار چیزی بی ارزش یا کم اهمیت هست
با یه چیز جدی مثل شوخی برخورد کنی ، جدی نگرفتن چیزی، یه جوری رفتار کنی که انگار چیزی بی ارزش یا کم اهمیت هست
مسخره کردن کسی با در آوردن ادای او
وقتی گفته میشه که یه عبارتی گفتی که کمی احمقانه به نظر میرسه
دقیق ترین و بهترین کلمه نیست، ولی به اندازه کافی برای این شرایط خوبه
وقتی استفاده میشه که میخواید نظرتون رو به صورت کوتاه و مستقیم بگید
هیچی به فکرم نمی رسید که بگم ، کسی نتونه حرف بزنه معمولا به خطر اینکه خیلی شوکه یا سوپرایز شده
I didn't know what he was on about ( خیلی غیر رسمی ) نفهمیدم سعی داشت چی بهم بگه
احساس می کنم حرفی که زد دروغ بود، درست به نظر نمیاد
درباره موضوع مهمی صحبت نکردن
گفتن دو چیز کاملا در تضاد باهم، بلافاصله He told me that my work had improved and then in the same breath said that I was lazy. او به من گفت که کارم ...
اشتباه کوچک هنگام حرف زدن یا نوشتن مثلا گفتن کلمه ای به جای کلمه دیگر
جدی نگفتمش یا حتی در موردش فکر نکردم
جدی نگفتمش یا حتی در موردش فکر نکردم
باور کردنش خیلی سخته، عبارتی هست که برای بیان کردن بی اعتقادی به عذر و توضیح کسی بیان میشه
باور کردنش خیلی سخته، عبارتی هست که برای بیان کردن بی اعتقادی به عذر و توضیح کسی بیان میشه
تعداد زیادی گفته غلط که از عمد برای پنهان کردن حقیقت گفته میشه، تعداد زیادی دروغ که همزمان گفته میشه
خیلی جدی یا نگران بودن یا شدن
برای مدت زیادی درحال رخ دادن بودن و فعالیت زیادی داشتن ، به حد کمال و به اوج رسیدن
برای مدت زیادی درحال رخ دادن بودن و فعالیت زیادی داشتن
( برای احساسات استفاده میشه ) خیلی شدید شدن که مردم نتونن کنترلش کنن ، خیلی هیجان زده شدن
در مکان های زیادی یا آدم های زیادی اتفاق افتادن
داخل مکان های زیادی ، همه جا
فورا یا در مکانی که اتفاقی درحال رخ دادن است یا تازه اتفاق افتاده
ادامه دادن به فهمیدن اینکه چه اتفاقی برای کسی یا چیزی افتاده است
اخباری که از یک نفر به نفر بعدی میرسه
به آرامی به چیزی رسیدگی کردن بخاطر اینکه واقعا نمی خوای انجامش بدی
به آرامی به چیزی رسیدگی کردن بخاطر اینکه واقعا نمی خوای انجامش بدی
به آرامی، به تدریج
پر از سرعت و هیجان ، با انرژی نامحدود
در مورد کار حرف زدن وقتی سرکار نیستی
فرضی یا تئوری ( نه عملی ) ، وقتی درموردش میخونی ، ولی ممکنه اونجوری پیش نره، روی کاغذ ( نه در عمل یا واقع )
To pause, postpone, or suspend an activity
۱. سر کسی شلوغ بودن I'm usually on the go all day long. I hate being on the go all the time. ۲. به طور دائم در حال حرکت بودن ، فعال بودن یا درحال کا ...
به طور زیادی سرت شلوغ باشه با چیزی، به طور عمیق یا بیش از اندازه ای درگیر چیزی بشی
روبرو شدن با یک کار سخت
جای کسی را گرفتن
فرار کردن از یک موقعیت خسته کننده و یکنواخت
کاری که آینده خوبی ندارد
تجربه کردن نتایج ناخوشایند چیزی
متوقف کردن کسی از انجام کاری که آنها برنامه ریزی کرده بودند که انجام بدهند ، تمام شده یا پایان یافته در نظر گرفتن ، نشان دادن اینکه چیزی دیگه اهمیت ن ...