تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

دقیقا همون کلماتی که یک شخص گفته

پیشنهاد
٠

کاملا بدون یک کیفیت خاص ، ویژگی، یا شخصیتی که توضیح داده شده

پیشنهاد
١

یه جور خیلی خوشایند و دوستانه رفتار بکنی ، مخصوصا وقتی که به طور عادی اینطوری رفتار نمی کنی. She is all sweetness and light when paul's around.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بخش مهم چیزی رو نفهمیدن یا بد فهمیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

نامربوط و بی اهمیت نسبت به موضوعی که داره بحث میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بتونی حرف بزنی وقتی بقیه دارن حرف می زنن و تو رو نادیده گرفتن

پیشنهاد
٩

رد کردن رو قبول نمی کنه، پاسخ منفی رو قبول نمی کنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

برای شرایط جدی یا سخت استفاده میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

چیزی نیست که بهش بخندی، کاملا جدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

با یه چیز جدی مثل شوخی برخورد کنی ، جدی نگرفتن چیزی، یه جوری رفتار کنی که انگار چیزی بی ارزش یا کم اهمیت هست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

با یه چیز جدی مثل شوخی برخورد کنی ، جدی نگرفتن چیزی، یه جوری رفتار کنی که انگار چیزی بی ارزش یا کم اهمیت هست

پیشنهاد
٩

مسخره کردن کسی با در آوردن ادای او

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

وقتی گفته میشه که یه عبارتی گفتی که کمی احمقانه به نظر میرسه

پیشنهاد
٧

دقیق ترین و بهترین کلمه نیست، ولی به اندازه کافی برای این شرایط خوبه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

وقتی استفاده میشه که میخواید نظرتون رو به صورت کوتاه و مستقیم بگید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هیچی به فکرم نمی رسید که بگم ، کسی نتونه حرف بزنه معمولا به خطر اینکه خیلی شوکه یا سوپرایز شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

I didn't know what he was on about ( خیلی غیر رسمی ) نفهمیدم سعی داشت چی بهم بگه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

احساس می کنم حرفی که زد دروغ بود، درست به نظر نمیاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

درباره موضوع مهمی صحبت نکردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

گفتن دو چیز کاملا در تضاد باهم، بلافاصله He told me that my work had improved and then in the same breath said that I was lazy. او به من گفت که کارم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اشتباه کوچک هنگام حرف زدن یا نوشتن مثلا گفتن کلمه ای به جای کلمه دیگر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جدی نگفتمش یا حتی در موردش فکر نکردم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جدی نگفتمش یا حتی در موردش فکر نکردم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

باور کردنش خیلی سخته، عبارتی هست که برای بیان کردن بی اعتقادی به عذر و توضیح کسی بیان میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

باور کردنش خیلی سخته، عبارتی هست که برای بیان کردن بی اعتقادی به عذر و توضیح کسی بیان میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تعداد زیادی گفته غلط که از عمد برای پنهان کردن حقیقت گفته میشه، تعداد زیادی دروغ که همزمان گفته میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خیلی جدی یا نگران بودن یا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

برای مدت زیادی درحال رخ دادن بودن و فعالیت زیادی داشتن ، به حد کمال و به اوج رسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

برای مدت زیادی درحال رخ دادن بودن و فعالیت زیادی داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

( برای احساسات استفاده میشه ) خیلی شدید شدن که مردم نتونن کنترلش کنن ، خیلی هیجان زده شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مکان های زیادی یا آدم های زیادی اتفاق افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

داخل مکان های زیادی ، همه جا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

فورا یا در مکانی که اتفاقی درحال رخ دادن است یا تازه اتفاق افتاده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ادامه دادن به فهمیدن اینکه چه اتفاقی برای کسی یا چیزی افتاده است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اخباری که از یک نفر به نفر بعدی میرسه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به آرامی به چیزی رسیدگی کردن بخاطر اینکه واقعا نمی خوای انجامش بدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به آرامی به چیزی رسیدگی کردن بخاطر اینکه واقعا نمی خوای انجامش بدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به آرامی، به تدریج

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

پر از سرعت و هیجان ، با انرژی نامحدود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در مورد کار حرف زدن وقتی سرکار نیستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فرضی یا تئوری ( نه عملی ) ، وقتی درموردش میخونی ، ولی ممکنه اونجوری پیش نره، روی کاغذ ( نه در عمل یا واقع )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

To pause, postpone, or suspend an activity

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

۱. سر کسی شلوغ بودن I'm usually on the go all day long. I hate being on the go all the time. ۲. به طور دائم در حال حرکت بودن ، فعال بودن یا درحال کا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به طور زیادی سرت شلوغ باشه با چیزی، به طور عمیق یا بیش از اندازه ای درگیر چیزی بشی

پیشنهاد
٤

روبرو شدن با یک کار سخت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

جای کسی را گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فرار کردن از یک موقعیت خسته کننده و یکنواخت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

کاری که آینده خوبی ندارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تجربه کردن نتایج ناخوشایند چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

متوقف کردن کسی از انجام کاری که آنها برنامه ریزی کرده بودند که انجام بدهند ، تمام شده یا پایان یافته در نظر گرفتن ، نشان دادن اینکه چیزی دیگه اهمیت ن ...