پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨٠)
در بیدادگر ، بی دادگر نیست بیداد گر است
در پارسی و اری بسیاری د ها به ل میگردند مانند درد/لرت. دمبه/لمبه . بدست/بلست اینک بنگریم در پارسی دری بلوچی پشتو سورانی کرمانجی و دگر زبانهای اریا. و ...
- بهشتم بفرمود تا تاج زر زمین کورستان و زرین کمر زمین کَوَرْستان بُد از پیشتر که خوانی همی ماوراءالنهر در - - زمین کورشان وُرا داد شاه که بود از ...
بودن در پهلوی و اغاز پارسی دری به چم شدن است انچه اکنون شدن میگوییم به چم رفتن است فرو بود رستم ببوسید تخت که ای نامور خسرو نیکبخت -
گویا یاکت/یاکوت واژ کهن تر یاکند است و همان واژ کهن را عربان گرفته اند چرا که در پارسی بسیاری واژگان سپستر بدان ن افزوده اند مانند افشاند که در پهلوی ...
استی یعنی بود اگر کار بدست منستی اگر کار بدست من بود راست اینست که بود در پارسی به چم شد است وما در پارسی کنونی بود را به نادرست و ناراست به کار م ...
بنیز یعنی حتی تنها بنیز پارسی میان سخن یا پایانش میاید حتی عربی نخست کسی را که درویش باشد بنیز ز گنج نهاده ببخشیم چیز. فردوسی. یعنی حتی کسی را ...
توره به پارسی به چم لگام و عنان اسب است
غلاف /کلاف پارسی پهلوی است در شایست نشایست امده xormā ka - š kulāfag nē ē ( w ) - kardag, xormā rēman ud kulāfag astag pāk خرما، اگر [با] غلاف خود ...
تور /دود/توره/دوده واژی اریایی است بچم رسم و سنت است د در پهلوی به ویژه در اران و اذربایجان وارمنستان خراسان به ت و ر میگردد مانند شنید/شنیر. جهود/جه ...
kulāfag واژ پارسی است به چم غلاف xormā ka - š kulāfag nē ē ( w ) - kardag, xormā rēman ud kulāfag astag pāk; خرما کش کلافگ نه یکپارچه خرما ریمن و ه ...
حلوان شهری ایرانی بود و نام ان هوروان است خوب روان
آخشیج ضد است دریغا که دهخدا و معین نادانسته انرا گوهر پنداشته اند چهار گوهر که اخشیجان=ضدان همند مایه گمراهی او شده - اخشیج تنها معنی ضد میدهد بنگریم ...
نهنگ در پارسی به معنی تمساح است انچه در دریا و اقیانوس است نامش به پارسی وال ماهی است
دشبل =دش/دژ که در اغاز وازگان است و بل که دگر گشته بد به چم بند است واژه بند نخست بد بوده و در پارسی باستان بنده ، بدگ امده
دشگال/دشکار به گیاهان هرز که در کشته پدید میاید میگویند برای نمونه دانه های گیاهی که در برنج به همراه برنج است دشگال/دشکار میگویند
برم در پهلوی به گونه ورم/وارم امده haštom, druz az wārom brīdan rāy, kēn az menišn ōgārdan ud az wināh tēz petītīg būdan. ( Anklesaria, 1964, p. 98 ) ...
چوب بستی که انگور بر ان اندازند ترم و تارم است است و نه برم ترم یا همان تارم زنجان که انرا به نادرست طارم مینویسند ترم است پس چه شد جستان وهسودان ...
عبارت عربی واژه گزاره است و نیازی به ساختن واژه ندارد
جهان و مال جهان سر بسر خنیده تست بشهریاری و فیروزی از خنیده بچر فرخی
یابو/یاوو نزد کرمانجان اسب نر است
باریاب و بخس ( بش/دیم ) هر دو پارسی اند بخس بچم خیساندن است و در پهلوی بسیار امده
دوستان کرمانجی، زازا ، سورانی واژگانی چون کبک، کفش، گبر نزد مردم فارس و خراسان نیز مانند شما میگویند و آنرا کوک کوش گور مینویسند هشداریم اینها را دقی ...
در اوستا خوردن آتیتاathita و در سنسکریت اسas, آسه�śe ودر لاتین ad, ed در انگلیسی و ارمنی و هیتی و لاتین نیز خوردن از Eat امده همچنان که واژه edible ا ...
نز روی عزیزی است که چون مرکب شاهان رائض ننهد بر سر خرکره همی مخ اگر بر سر خرکره مخ نمینهند از گرامی بودگیش نیست
نژاد را در برخی گویشها نجاد و نجار گویند و همین به عربی رفته نجاره گویش دیگری از نژاده است با این همه گمانم انچه نمونه اورده و با تازی امده تخاره با ...
تو پیدقی و همی نهدی مخ بر کره توسن تخاره منجیک
گشت تغییر رنگش گشت مزه اش گشت سال نگشته بر میگردم زن میگرم سی کاکام
خلش/خلیدن عشق صورت در دل شه زادگان چون خلش می کرد مانند سنان
هرچه انرا از پنبه یا پشم یا ابریشم یا ابره یا پر اگنند غزآگند است رختخواب بالش بالین نهالی و هر رخت که در ان چیزی اکنده اند گژآگند است
آنرا باید غژآگند/غزآگند/خزآگند بچم خزآگنده یا ابریشم اگند نوشت
دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی انوری همچنین شادخ نام کهن نیشابور است شادخ و یا شادیاخ نام شهر نیشابوراست و آن ...
تاخته ریخته نیست تاخته، جاری است سره ریشه تازیدن /تجیدن/تاختن در پارسی اوستایی جاری و روان است در این سروده نیز تاخته به رود برمیگردد و نه به خون ه ...
آرک =آوردن /آوردنی میگویند آرک میاره برک میبره
مادن=ماندن
استوا که میان زمین است پارسی است و با استوی عربی پیوندی ندارد و از دو ریشه جدا می ایند
کوشن/کاشن واژ پهلوی به چم جای کاشت و مزرعه است پیداست که در زبان اذربایجانیان پر از واژگان پهلوی است شما برادری که گمان میکنی همه ترکند اگر نگاهی به ...
برابر گیشه در پارسی بازه و کوشک است
خیابان بر گرفته از نام خدابان/خذابان/ خیابان هرات است و نخستین بار انجا را خیابان خواندند در تاریخ بیهقی تألیف ابو الفضل محمد بن حسین بیهقی ( 385 - 4 ...
هر که با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکیست هرب فرخی از اتفاق بد شکر خادم با غلامی چند بشغلی بمیدان سرای امارت آمد با عبد الجبار دچار شد و عبد ال ...
بند=پیمان/گرو/قطع/فن/فریب/رسم/گرفتار زنی بود با او به پرده درون پر از چاره و رنگ و بند و فسون. ببستند بندی به ایین خویش
بسیج=لجستیک کنون بودنی بود مندیش هیچ امید بهی دار و رامش بسیج.
نامهای پارسی ان فرَش مرغ/فریسا/پریسا/سیمرغ/سیرمرغ شاید تاوس هم پارسی بوده به یونانی رفته
رامه رامش و کامش کامه
لای لاییدن لایش لایه
بیابی ببینی یکی خان من روندست کام تو بر جان من
بدو گفت رستم که ای خوب چهر که مهرت مبراد از وی سپهر چرا نزد باب تو خواهشگران نینگیزی از هر سوی مهتران - بباشیم پیشش به خواهشگری بسازیم هرگونه ...
زره = دریا به پیش اندرون شهر هاماوران به هر کشوری در سپاهی گران رسید اگهیشان که کاووس شاه برآمد ز آب زره با سپاه هم آواز گشتند یک با دگر سپه ر ...
آسن/آهن در پهلوی آسن است جای افسوس و دریغ است که دهخدا از هر واژ عربی اگرچه نام یک خاربوته در دیار بنی عجل میان یمن و تهامه باشد یاد میکند و از آسن پ ...
هوازی/یوازی بچم تنها و به تنهایی و یکباره است سره ان یوازی است یو در پهلوی یک است و زی ، سو و جا است