پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٢٨١)
در طبس نیز دهنه کاریز را فرَونگ گویند وهنگ نیز دهنه کاریز است به پارسی
اگر صد دشنام به دهخدا دهیم کم است مشی عربی را نوشته اما مشی و مشیانه پارسی را ننوشته
دسته و پهنه مانند دسته بیل و پهنه بیل . دسته کلنگ و پهنه کلنک دسته تبر و پهنه تبر. پهنه در اینان دسته چوبی و پهنه آهنی است. دسته گرز و پهنه گرز - د ...
هج/هچ/هش/سخ/شخ/شق/هق افرازه و افراخت را گویند و هر اف راست را و در پارسی هخامنشی هش/ هشی گفته بچم راست و درست و از آنست چک/چاک/سز/سغ/ساغ. ساز/سزا/چ ...
یاز و باز دو واژ جداگانه اند و هر دو یکای سنجشند یاز ، ارش است از سر انگشت تا آرنگ . و باز یک بازه است از سر انگشت میانی راست تا سر انگشت میانی دست چ ...
به گفته سه تن که یاز را ترکی نوشته اند بهار و تابستان و پاییز هر سه نزد ترکان یاز است اینجور که پیداست ترکان در سیبری بودند و سال نزد انها دو فصل بود ...
پیخستن=فشردن
پزشک/بیشَ زد/ بیشزگ=بیشه زدا بیش/بیشه =اندوه/رنج
خاوخیز و کمخا هر دو پارسی مخمل است
زراد چون کم آب نامی پارسی است به چم سلاح - زراد/زراه/زره چون سپاد/سپاه/سپه است گمانم زلاه/سلاه گویه دیگر ان بوده و به عربی سلاح شده
مهست نام پسر است و مهستی نام دختر مهست یعنی نخستین
عرض= جهشن عرض=گزرش/وجار/گزارش
انچه ابواسحاق صابی درباره عرب بودن دیلمان گفته چرت است دیلمان نیز مانند دگر ایرانیان خود را پارسی میدانستند همچنان که دیلمان نیز از کردان پارسی بشمار ...
لکهن =روزه خوان اودایم پر زایر و پر مهمان ور جز این باشد حقا که کند لکهن
خوبان و گرامیان شهر خوبان شیرین زبان، سوگمندانه نام بسیاری از شهرها را نادانسته نادرست پنداشته و نوشته اند بی انکه در ان باره بپژوهند نام شهر زیبای ش ...
پردار = معتمد
بچه، کُر، زاک، چُک، زاد، کُدک، کودک، وچک، وچ، زادوک، زاروک، مندار، منال، کُرپه، رود، ببه، باوه بچم فرزند است
مُشک در زبان مردم استان فارس ( تنها شهر شیراز در شصت هفتاد سال پیش دگر نمیگویند ) به معنی موش است همچنان که زنبور را موش میگویند مُشک=موش موش=زنبور ...
دانشمندان زبانشناس بزرگ مانند هورن نام شیپور را ارامی دانسته اند همانگونه که کرنای/سرنای را ، با همه بزرگی ان دانشمندان سخنی یاوه است کرنای را نه از ...
گرچه پدر باب گرامی بود نیست پدر را هنر اودری
خرامه=خورآمه/خورآمان/هورامان بچم مغرب است خرامه فارس مغرب کرمان است
دربند | گذرگاه دریا که آنرا بندر خوانند. ( از برهان ) ( غیاث ) . شهری که بر گذرگاه دریا سازند و بندر مقلوب آنست. ( از آنندراج ) :
رستی=نعمت/خیر آزاد رسته از در و دربند حادثات رستی خوران به باغ رضا آرمیده ایم. خاقانی رستی همچنین دلیری ومحکمی وسختی نیز باشد
بامداد دروند تبهکار است انچه امده اینگونه است روان دروند تبهکار و ( نیز روان ) نیکوکار از پل چینوند بگذرد - دروند تنها برای تبهکار امده ونه نیکوکار ...
سلح/سلاح=زره/زداه/سناه/سنیه/زناه/زنیه/زین/زَی/پولات/زده/افزار/ابجار/ بگمانم که سلاح معرب زداه/جتاه باشد ēn ast ān zay ī ātaxš homānāg sōzišnīg اینست ...
برهم/برسم = از واژه برسمن اوستایی بچم بالش و نمو. برس/برزگر نیز از همین امده بر / ثمره / محصول/تولید/شاخه های تازه بر امده /تنجه برسم را مزدیسنان ه ...
در استان فارس و کرمانجی بچم تولید و تولید مثل است مانند همین پنج تا بز پنج سال بماند چکر میکند یک گله میشود
ازرم =احترام اردوان رای کنیزکی اپایشنیگ بوت کی اژ اپاریک کنیژکان اژرمیک تر و گرامیک تر داشت کارنامگ ارتشیر بابکان چنان شد که در شهر بی هفتواد نگفتی ...
نهیب/نهیو پارسی به چم ترساندن وتهدید و زخم شصت و تشر است شاید در پهلوی بگونه نهیگ نیز می امده و هیچ پیوندی با تاراج و نهب و نهیب و منهوب عربی ندارد ن ...
چوک به چم زانو پارسی است چًک نیز همانست و به گوشه و زاویه نیز چوک گویند گویی با سوک/سیک بچم سوی از یک ریشه اند
نال دمیده بسان سوسن آزاد بنده بر آن نال نال وار نویده . عماره ( از فرهنگ اسدی ) . راه دین رو که راه دین چو روی همچو شاخ از برهنگی ننوی. سنائی. از ...
یک کال بچم نارسیده و غوره و خام است و هیچ بستی به رنگ ندارد ان هبچ - اینک ایرسیم به کال - - واژه کال از نگاه زبانشناسی دگر گشته کود=کبود است زیر ...
ختنه بسیار زیانبخشه بویژه به گونه ای که مسلمانها بسیاری از پوست دا می کنن این باعث کوچکی و کجی و میشود من خود از ختنه شدنم بسیار خشمگینم و احساس میکن ...
خودپسندی
خودبینی
شوربختانه دهخدا بسیار بی سواد است او دانش دانشگاهی نداشت خود کوش بود اندکی نیندیشیده این در پارسی است که بابا/بابه ( نیا ) /بیبی/بوبو هم خانواده اند ...
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود بر سر کوی سر و دست مرا گم شده خر فرخی
حجم را به پارسی اند چند و جرم را به پارسی توده گویند و جسم را تن و هرچه جسم داشته باشد انرا تنومند گویند
در خونساری و کردی و فارسی دیس/دوس بچم چسب است دوسانیدن یعنی چسباندن به ارزیز بندند و دوسانند آن ارزیز را کفشیر گویند. ( از لغت فرس اسدی ) به همانج ...
در پارسی انرا توده مینامند جرم=توده/گرسته حجم=چند/اند جسم=تن/تنه وزن=سنگ/سنجه/کشه مقیاس/قیاس=سنجش/سنجه عمق=ژرفا ارتفاع=بلندا طول=درازا عرض=پهنا ضخامت ...
انرا باید بدین دوگونه نوشت که نخستین اوستایی است و دومین پارسی دری - ویسپه رتو/ویسپه رد بچم همه ردان - گشت رد
عذرا که میگوید هر واژه ای که ال داشته باشه ترکی است بفرمایند اینها هم ترکی اند قال مقال الاتصال الافتعال الاعمال الفعال الانتقال الاقبال الاشعال الا ...
دخترو امد بپیش با نار پستون برکنم ماچش کنم با زور دستون
پستونت همچون انار نافت اوانبار برکنم ماچش کنم سبزه نمکدار
و مثال داد تا اشتران و اسبان رمک را نزدیک تر گرگان آرند، تاریخ بیهقی
هی میخوام پاسخ پان مغولان ندهم نمیشه بابا نادان دش/دژ با دس/دیس انگلیسی یکی است و این نشان از کهنی این پسوند در زبان اریان میدهند کانکت دسکانکت دش ...
پروز در عربی به ان حاشیه میگویند
گناس=گناه جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی
جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی
جهانا، همانا کزین بی گناهی گنه کار ماییم و تو بی گنازی رودکی