پیشنهاد‌های وهسودان مرزبان (١,٤٣١)

بازدید
٤,٦٢٠
تاریخ
١١ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

دوست گرامی آسیا به معنی محور است و با واژه axis زرمنی باستان به همین معنی همریشه است آسیاب نیز بر خلاف پندار پیوندی با اب ندارد آسیاب گشته آسیاگ است ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

چو روشن گشت شه را چشم امید ز پستا زی خراسان برد خورشید ویس و رامین

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دگْر زیو= دیر زی

پیشنهاد
٠

این نام را در شیراز شویجون میگویند مردم استان فارس ا را و میگردانند ا/و ، گ/ج. شویجون/شایجان /شایگان . شویجون=شویگون=شایگان/شایان چنارشویجون= چنارش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شیوا/شئوا/ شئواگ /چیوا/ چئواگ/شوا به معنی رسا است آرش کمانگیر را آرش شیواتیر میخواندند شیوا از شیو / چو /شو به معنی رفتن است

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تیب تاب است همانگونه که اشوب را اشیب نیز خوانند تاب را تیب نیز گویند

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

واسرنگ / واسرند آنگه در پارسی پایان گ/ج/ق/غ دارند آنرا میتوان برداشت و آنرا شناخت یا انکه جایش د یا ن نهاد تا بتوان شناختش وارون ان نیز درست است مانن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کروز همان گروژ / کروژ/ وروج ( وروجک ) است گروژ/ گروج به معنی نشاط و نیز به معنی فعال است الا تا کند کامرانی گروژی الا تا دهد مستمندی نوانی بد اندیش ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آرین جان با انکه نکته های ارزشمندی در باره واژگان ایرانی گفتید اما در پیشنهادها پیروز نبودید ایا نمی دانید رواز / رواج / رواگ ، یکی است و ریشه آن � ر ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شوربختانه دهخدا زبانشناس نبوده و بسیار هم به عربی پیچیده. نه دهخدا و نه سازمان وازه نامه دهخدا که پس از او به پارلمان واذار شد و برای ان بودجه بسیار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

براه در پهلوی روشن و درخشان و پیداست این همان وازه است انچه گفته اند نیکو است از ب و راه است و این براه یک واژ است توده. براه ورژن دیگر براز از برا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیر خواره چون ز دایه بسکِلد لوت خواره شد مر او را می هلد گویی سکلیدن با شکریدن همریشه است

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باز در بازی گشته گاز و گازی است باز گشته باد /باذ به معنی پرنده است و باز شهباز نیز از انست در پهلوی بای/واد/باد به معنی هوا ، باد/ پرنده است واژگان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

باز دگر گشته گاژ به معنی عکس و فرق پس است بازآمدن=برگشتن بازشناختن= چیزی از چیزی دگر باز شناختن. سپید از سیه باز داند مگر در واژگانی چون پژواگ پژ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

پِست هر مغز بوداده که انرا کوفته باشند پیشتر که جابجایی سخت بود و با چارپایان این سو و انسو میشدند و زمان پخت و پز اندک بود جو و گندم و نخود و بادام ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صهر به معنی ریخته گری و ذوب فلزات واژی ایرانی هست ریشه پروتو - هندو - أوروپی بمعنی "حرارة، اتش". با این وازگان همخانواده است: کربن؛ carboniferous; ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کردگار در پهلوی قادر / مستعد است و کردگاریه قدرت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنتت ریشه ریشه تن /تند کشیدن کستردن رشتن بافتن میاید این واژه در سنسکریت و انگلیسی نیز هستند مانند اکستند

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ونگ= تهی فقیر رقیق هدر ناقص عاطل باطل نادان ریشه ان در پارسی از بنواژ vi اوستایی است این فعل بدین گونه صرف میشود ون ونت وند ( تهی /فقیر/ رقیق/ هدر/ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در شیراز و استان فارس هم دوراغ به دوغ پخته آب نرفته میگویند و اگر در کیسه ریختند و چکید چکلوک میگویند چکلوک هم اب چکیده هست چکیدک چکیلک چکیلوک چکیدوک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دولاغ جوراب است به پارسی لاغ لیگ لنگ لنگ است لنگه

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورد = ور د= گشت. بنواژ گشتن � ور � یا � گر � است و نه گرد . در واژه گشت نیز �ش� گشته � ر � است . ور/وره /ورت/ورته/وران/ورتن/ورشن/ورشْت= ( گردشت ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشتگ = جنین . جنین را به پارسی دشتگ گویند pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشتگ=جنین دشتان= محیض pas az *tarrīh gumēzagīh, šuhr [ud] xōn homānāg; pas az gumēzagīh āwurdagīh būd, daštag - ē homānāg; pas az āwurdagīh wiškīda ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مینو ، مینوگ مانوگ بچم باقی است دانشمندان ایرانی مینوگ خرد را به عربی الحکمةالخالده ( خرد جاودان ) ترجمه کرده اند مینوگ اخو و گیتیگ اخو = وجود می ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکو در پارسی اوستایی به چم پنهان و پنهان کردن است همچنین به معنی رفتن نیز هست

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فرویش همان فرموش ( فراموش ) است فراموش را در پارسی کهن فرموش و فرویش میگفتند در پارسی و/م به هم میگردد

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تجه بپارسی تگه یا همان تگ و تاز و جوانه زدن را گویند جوانه را تجه گویند چرا که تاخته است و با�jet� ونیز �تگ/تکاور، تگه/تگل ( گشن ) ، تجن/دجله، یوز، چ ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک در پارسی ود/خوی است ( خوی هم گشته ود است خ به و افزوده شده و د به ی گشته ) نمک همان واژه نم است از انجا که پیشتر نمک را از کنار دریاچه ها میگرفتن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمک را در پارسی باستان سول و سورت و نیز ود/خود/خوی ( =چیزی که در اب حل میشود و گند کش ) میگفتند هنوز نیز در بسیاری از جاهای ایران انرا خوی مینامند ما ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیده روشنایی است دوستی که فرمودند باید شیدِ نوشته نخست انکه ه - ـه تای تانیث عربی نیست و هـ نیز نیست و کسره هم نیست این که پایان پروانه و پرده و شیده ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کشک. = زاغی/ کشکرک/swift flying پرنده ای سیاه که عکه گویند و به عربی عقعق نامند اوستایی ان karshi_ptan پهلوی ان karshift است. : هرگز نبود شکر به شوری ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستانی که گفتند خی به معنی با است این واژه همان واژه خود است در استان فارس انرا خود میگویند تو خود من بیا=تو با من بیا در کابل هم انرا قد و کد میگو ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

pas gizistag frāsiyāg ī tūr har ēk nišēmag ī dēwān [ud] uzdēstzār [ud] *bašn pad - iš kard. سپس افراسیاب گجستۀ تور ( = تورانی ) در هر یک [از آنها] ن ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زفرین/ زوپرین/ بر نشوی تو به جهان برین تات همی دیو بود هم نشین نیستی آگاه تو هیچ از بهشت خور چه کنی گر نه خری راستین؟ کار ستور است خور و خفت و خیز ش ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دوستی که میگوید کرته پیراهن نیست و بند داشته و گواه می اورد که سخنوری گفته کرته بگشا و بند کرته بگشا دوست گرامی نمیدانم در نگاه شما �بند� چیست م ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نمیدانم دهخدا چگونه بند را ریسمان دانسته بند از بستن میاید و به معنی بست و سد و قفل قید و عهد است و ریسمان نیست به ویژه در این بیتها که دهخدا به معنی ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جَند شهری انسوی فرا رودان ز ری تا دهستان و خوارزم و جند نوندی نبینی بجز لورکند. نظامی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایکار =وکیل /زیردست/ پیشکار من این تخت را پایکار ویم همان از پدر یادگار ویم. فردوسی دگر نیک تر دوستداران او کدیور مهین پایکاران او. اسدی. بد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سنجد گرگان. سیلانه. شیلانه. چیلان. چیلانه دار . چیلانگ/. ارج. درخت شیلان. درخت شیلانک. تبرخون. سنجد جیلان. سنجد گیلان سنجد جیلان. : سنجد چیلان به د ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبت/کفت به معنی افتادن و افکندن به پارسی نیز است و ریشه اریه دارد

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبت/گبت و باز بفرمود تا یکی جوال بزرگ از کبت سرخ پر کردند و ابروی را در آن جوال کردند تا بمرد. ( تاریخ بخارا چ مدرس رضوی ص 6 ) . خلیة عاسلة؛ کبت پر ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کبت=زنبور || گیر کردن. پیش رفتن نتوانستن : کبت ناگه بوی نیلوفر بیافت خوشش آمد سوی نیلوفر شتافت تاچو شد در آب نیلوفر نهان او به زیر آب ماند از ناگها ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مرا مغز خر داد خشدامنم که تا همچو خر گردن آرم به زیر چو خر نرم گردن نگشتم ازان مگر همچو خر گشته ام سخت ایر خسورا خسوزادگان ورا بگادم نشد . یرم از گ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زمان/زمانه/دمان/دم/تایم ( time ) درست ان دم / دمان است تمن=عمر اینک دم رفتن است برخیز پسر

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشت با وازگان مس و مساج انگلیسی همریشه است mass/massage=مشت /جِرم/انبوه/توده در اوستایی نیز مرز/مریز . مردmarz/mrz/marez/mard امده marz/mrz/marez/ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ازغ در پهلوی به چم شاخه است در نوشته های پهلوی شاخه را ازگ/ازغ میگویند برای همین است در پهلوی تاتی هیزم را ازگ میگویند هرگونه شاخه را ازغ گویند

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تار=تارو مار / ترت و مرت و ترتن و مرتن راندن و کشتن ، تار/تاره/تاران/تاراج/ تار=قهر تار=نثر/نشر تارشن و تارانش از تارش افتاب روشن پیدا شده این جه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جریدن/دریدن یکی رخت نو بر تن به مهمانی میرفت در راه جری پیش امد گدار نبود خواست بپرد دید راه دراز است و جامه اش تنگ با خود اندیشید شلوارش در اورد و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بوریا از واژه بوری گرفته شده و بوری به معنی نی است در ارامی