پیشنهادهای وهسودان مرزبان (١,٣١١)
گلوبال را اگر بخواهیم بهتر بشناسیم بهتر است اینگونه روشنگری کنیم / پسوند ال را جدا کنیم گلوب/گروبال/گروپ ال/گروپال/قلمبه/کلمبه/گروهال/گروه/گلوب/کلوب ...
عنان درستش انان از انیدن و پارسی است ریشه ان نَی به چم اوردن و هدایت کردن است انیدن بچم اوردن و هدایت کردن است بنواژ ان نَی است و در پارسی اوستایی و ...
جهش که در پهلوی جهشت / جهشن امده ریشه جهشن جه به چم یافت شدن است ، ǰastan, ǰast, ǰah، ǰahišn، ، ، جهشت/جهشن در پهلوی در واژگانی چون جهشن ایار / هوجهش ...
بوته بچم قالب است
اوان اگر به چم گاه باشد پارسی است و راست و سره ان اوام است و در پهلوی بسیار امده ma ēd zīwānd andar ān ī škeft āwām = مزیاد اندر این شگفت اوام ( سخت ...
سر=دمپایی پای آزادگان نیابد سُر. رودکی کیک دریاچهٔ من افکندی وینکت سنگ اوفتاده به سر خشک ریشی گری کری نکند هان وهان چاردست و پای شتر انوری واژ پهلو ...
در این باره بیشتر کاویدم جایگاه ان بنزدیکی همدان در دشت بهار است یک منزلی . آنجا کوشک بهرام و مادر بهرام بود و بهرام در انجا شکار میکرد و در همان ...
مرج دای/ مرگ دای/ مرغ دای/ دای مرج/دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"مر ...
مرج دای/ مرگ دای/ دای مرج/ مرغ دای/ دای مرغ یکیست دینوری در این باره گوید به یاد مادر بهرام انجا "دای مرج" خواندند زیرا "دای" به پارسی مادر است و"م ...
دروازه به هر دری گویند چه در خانه باشد چه در اغل و چه در شهر و چه از بیخ در چوبین واهنین نباشد برای نمونه در اصفهان دروازه سوی شیراز را دروازه شیراز ...
سانت / سنت/ست ( ۱۰۰ ) است ستوم و کنتوم هردو به چم صد است ن افزوده واپسین است سانتیمتر به چم یک صدم متر است و سنتیگراد به چم صد درجه است دو سنتی گراد ...
دیر/تیر/دار است و سدیر /سه دیر /سه تیر و سه دار است و پادیر / پادار است و این دار به چم نگاه داشتن است پادیر را وانه و مانه نیز گویند - سه دیر را سه ...
این واژ آبفت است تن همان خاک گران و سیه است ار چند شار و آبفت کنی قرطه و شلوارش. شار و شاره پارچه نازک است و آبفت پارچه ستبر
به پالیزبان گفت کای پاک دین چه آگاهی استت ز ایران زمین چنین دادپاسخ که ای برمنش ز تو دور بادا بد بدکنش شهِ برمنش را خوش آمد سَخُن که آن سروِ پروین ...
شگفت از دهخدا و معین آیا نمیدانند ایرانیان یزدان را ایزد و یزدان و یزد خوانند و خدای بچم صاحب است و گفتن خدای جای یزدان در همین چند سده پایانی رواج پ ...
مخیدن به چم چسبیدن و مچیدن است خزندگان را هم مخیده و مخنده گویند چرا که بر زمین مخیده اند میخ نیز از همین است جنبنده که در جامه افتد، گویند �مخید ...
پارسی کنایه گوشه و گواژه است گوشه گشته گویه است
محمدحیدری ملایری یک دیوانه نادان بود چگونه از زایش زاست ساخته . دگر انکه در پارسی چندین واژه برای طبیعت است یکی از انها سرشت است که هنوز در کردستان ر ...
برده براستی بچم اسیر است که او را از جایی به جای دگر برند بر به چم حمل عربیست و بچم آر و بر هر دو است گرچه امروز یکسویه شده بر ، بَرشت ، برشن ، ب ...
بَرده همان واژ یست که امروز آنرا بُرده میگوییم و بیگمان بَرده ( بَردَه ) راست و درست است. میگوییم بر و باربر و نمیگوییم بُر . خورد نیز درستش خَورد ...
در پهلوی نیز به چم کاستی است
دوست بختیاری سی که به چم دیدن است از سی/سیل/سید /هید/وید ( ریشه دیدن ) امده . سی را در همه ایران میگویند ایران و افغانستان
کالف /آمو/آمل / بلخه/پرخه/پهله/پرسه. این همه چرت ننویسید چرا اندکی پژوهشگری نمی کنید نخست انکه آمو کوتاه شده آمل است و چون ل را ناپدید کردند امُ ...
کوچک از واژه کوچ آمده کوچ در پهلوی به چم کوچک و اندک است در هندی هم به چم اندک و هیچ است کتک واژی پارسی است کتک واگویه. زدک است واژگر ان چنین است ...
اپادیس چرا اخیرا هرکسی هرچرتی مینویسه اوکی میکنی اخه اینهایی که واژگان را به عقل ناسالم قسمت میکنند و معنی میکنند و میپندارند ماسه از ماء و سه است چر ...
پارسی را باید از پهلویان ( سره ایرانیان ) اموخت بنگریم رکاب و ردیف را چه گویند سخنور گوید پا بنه سر پایلم بشی پس ترگم خوی دار دلبرم کرد جونه مرگم پ ...
دوست عزیز هرچه در شاهنامه امده پارسی نیست شوربختانه بسیاری در شاهنامه دست بردند و واژگان پارسیش را به عربی برگردانده اند و بسیاری هم بیتهای بیخود بدا ...
اچ ترکی است اچمز ناگشا . اچار = گشا/گشاینده. کلید در پارسی نیز وازه اچار است و هیچ پیوندی با اچار ترکی ندارد. اچار پارسی به چند چم است یکی ا - چار ...
یکی از معانی سنگ در پارسی یعنی نیرو و توان و پتانسیل در شاهنامه بسیار امده و انرا هنگ نیز میگفتند انرا میتوان برای باتری نیز گفت حتی از انجا که بسیا ...
نمیدانم ابوحسن نجفی از کجا گفته که انرا طالار مینویسند هیچ کسی انرا طالار نمینویسد و همه میدانند پارسی است و تالار است شیرازیان انرا تللار و تاللار ...
دوستی فرمودند که خوبست جای ویدو بینه گوییم انچه را امروز به ان دیدن میگوییم در پارسی باستان ( پارسی هخامنشی یکی از گویشهای پارسی باستان است و در اینج ...
دوستی فر مود که به گیلکی نعنا است بینه همان پونه است و پونه پارسی نعنا است و گفتن بینه بجای پونه نیز راست و درست است و این گونه سخن گفتن از خوش ذوق ...
مزدور مزد ور است هر کسی که مزد میگیرد کارگر .
به گمانم کشیک پارسی است و کشیک کشیدن میگویند
ابشی/ همان شیب است حمزه اصفهانی گوید شیب مجرای اب است و انرا به پارسی شیو نیز گویند
بی گمان شب یوزه و شب یازه است و نه شب بوزه و دگر شپوز گویند و ان نیز راست است یوز و یاز گشته تاز است و وز حرکت است این مرغ را شپوز و شبیازه و شبیوز ...
دَوَنگ=دیوانه/سرمست نشینم از بر اسب کرنگم کشم قیه از بن کلهٔ دونگم بتارم اسب و دشمن واترونم اگر مردی بیو دشمن بجنگم
در تالش یک واژه دارند که به ان وش میگویند وش دگر گشت ور و گر است میگویند اتش گر گرفت یا اتش ور کردیم وش دگر گشته ور و گر گرفتن است در پارسی ر به ش م ...
پارسی این واژه انگونه که پورسینا اورده رایش است ریاضی=رایش ریاضیدان=رایشگر عربان رایش را رایض گفته و سپس از رایض، ریاضی
مزد/مزده/مژده/مشته لیگ/مشته لوق دوستی که گفت بوشتو یعنی هدیه خود بوشت از بخش پارسی است
خدوی یزدون کنه یارم بیاید چراغون شب تارم بیاید
قاطر ، همان واژه ستر ( ستور ) است. ستر، چتر، گتر، قتر، قاتر و. در هندی قچر گفته میشد
درونه حلاج بگمانم ترونه بوده و ترونه به چم تاراندن است چرا که پنبه را میزند و می تاراند تا تفال شود
دوست گرامی شهر به معنی شهر و روستا نیست شهر به معنی مملکت است با امدن عربی بسیاری از وازگان پارسی معنی خود را از دست داده اند و چیز دیگر شده اند ...
تفگ انگونه که در دهخدا امده از واژه توپ نیست توپ واژی مصری ( قبطی - فرعونی ) برای گوگ/گوی است و تفگ پارسی است همچنان که فشگ نیز پارسی است فشگ از افشا ...
سماور=خودجوش سمه به روسی خود است و ور/وریت= جوش
نسا نگانیه= دفن مرده . نگندن =دفن کردن ( مرده ) هماگ نهفتگ نی برشْن چی نسا نگانیه hamāg nihuftag nē barišn, čē nasā - nigānīh; . [مرده] سراسر نه ...
برای کامل نمیخواهد وازه بسازید خود واژه پر / پرنا. بوَنده/بوندگ. سپر/سپریگ/سپریغ . کامل شدن و کامل کردن و تکامل نیز چنین امده uspurrīgīhistan, uspurr ...
ما هرگز باشتن نداریم ما انباشتن/انباردن داریم بنگر انباردن و انباشتن چیست برای اینها نیاز به وازه سازی نیست انبار و انباشتن پرکردن نیز است مانند گا ...
پاسخ به محسن نقدی برادر من نه اینگونه باشد شتر تاختن نخست انکه انبارشتن پیوندی با باریدن ندارد . ان نیز جهت دار کردن نیست ان در انباشتن همان هم ...