چو کاهلان همه خوردی و خیر نلفغدی
کنون بباید بی توشه رفتن ای تنبل.
ناصرخسرو ( دیوان ص 249 ).
|| مسخره را گویند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).تنبل. [ تُم ْ ب ُ / تَم ْ ب ُ ] ( اِ ) حیلت و مکر بود. ( لغت فرس اسدی چ اقبال ص 314 ). مکرو حیله. ( فرهنگ جهانگیری ) ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). حیله و نیرنگ و مکر و فریب و جادویی. ( برهان ) ( از شرفنامه منیری ) ( از ناظم الاطباء ). کنبوره. دستان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
همه به تنبل و بند است بازگشتن او
شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود.
رودکی.
پدیدتنبل او ناپدید مندل اودگر نماید و دیگر بود بسان سراب.
رودکی.
دستگاه او نداند که چه روی تنبل و کنبوره و دستان اوی.
رودکی.
جادو نباشد از توبه تنبل سوارترعفریت کرده کار زتو کرده کارتر.
دقیقی.
گرنه خاتوله خواهی آوردن آن چه حیله ست و تنبل و دستان.
دقیقی.
نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرنگش.
طاهر فضل.
ای آنکه جز ازشعر و غزل هیچ نخوانی هرگز نکنی سیر دل از تنبل و ترفند.
کسائی.
نیست را هست کند تنبل اوهست را نیست کندفرهستش.
ابونصر مرغزی.
نبد هیچ بد جز به فرمان تووگر تنبل و مکر و دستان تو.
فردوسی.
که او را زمانه بر آنگونه بودهمه تنبل دیو واژونه بود.
فردوسی.
که آن سربسر تنبل و جادوییست ز چاره بر ایشان بباید گریست.
فردوسی.
نداند جز از تنبل و جادویی فریب و بداندیشی وبدخویی.
فردوسی.
بیشتر بخوانید ...